آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Saturday, December 11, 2004

بلوايي بر سر هيچ

شنبه 19 آذر 83
روزهاي كاري سختي را پشت سر گذاشتم و نتوانستم وبلاگم را به روز كنم. اكنون فرصتي به دست آمد تا بتوانم بنويسم. سعي مي‌كنم تا مرحله‌ي بعدي كار اين روند را ادامه دهم
مي‌گويند روزي فردي بر منبري در حال بيان بخشي از تاريخ بعد از فوت پيامبر بود و راجع به فرزندان امام علي و ماجراهاي معاويه سخن مي‌گفت. فردي از شنوندگان از همان ابتداي منبر در حال چرت زدن بود و برخي از كلمات را مي‌شنيد و به چرت بلندي مي‌رفت. منبر كه به پايان رسيد آن فرد بلوايي به راه انداخت كه ملا گفته است خسن و خسين دختران معاويه‌اند. به او گفتند خسن و خسين نبودند بلكه حسن و حسين بودند. آن‌ها پسر بودند نه دختر. در ضمن پدرشان علي بود نه معاويه. يعني آن اعتراض و بلوا براي هيچي بوده است؛ چيزي كه عوضي فهميده شده است. اين ماجراي تئاتر ايران زمين هم از همين مقوله است. عكسي از فردي در يكي از نشريه‌هاي محلي به چاپ مي‌رسد. در ستاد امر به معروف و نهي از منكر غوغايي بر پا مي‌شود كه اي بابا اسلام به خطر افتاد. در كشور اسلامي عكس اجنبيه‌اي در حال رقص به چاپ رسيده است. واي كه اسلام بر باد رفت. وظيفه‌ي ما در چنين برهه‌اي حفظ اسلام و نواميس اسلاميان از تعرض مفسدين است. جنجال و هيجان بالا مي‌گيرد. عقل رنگ مي‌بازد. واكنش احساسي بر رفتار غالب مي‌شود. واكنشي كه از خصيصه‌هاي عمده‌ي ايرانيان است و بخش مهمي از هويت آنان را شكل مي‌دهد. اطلاعيه صادر مي‌شود و شهر به بلوا كشيده مي‌شود. حزب‌اللهيان به خيابان مي‌ريزند و شعار مي‌دهند و خواهان مجازات متعرضان به حريم مقدس اسلام و مسلمين مي‌شوند. مدير كل ارشاد استان خوزستان دستگير و راهي زندان مي‌شود. شور و هيجان فضاي مؤمنان حكومتي را در برگرفته است. بالاخره به يكي از وظايف خود عمل كرديم. ما به هيچ كسي اجازه نمي‌دهيم به دين و ايمان‌مان متعرض شود. اين مقاومت ما يك پيروزي در مقابل دگرانديشان و بدخواهان دين است. مسرور و مغرور از اين پيروزي و احساس افتخار از انجام يك وظيفه‌ي حكومتي – ديني يك دفعه مي‌شنويم كه آن عكس، عكس زن نبوده است. بلكه يك مرد است و آمران به معروف و ناهيان از منكر موضوع را عوضي فهميده‌اند!!! موضوعي عوضي بلوايي بزرگ مي‌شود. اين يكي از توانايي‌هاي ماست كه موجب مي‌شود،‌ جهانيان انگشت حيرت بر دندان بگيرند. راستي اين خسن و خسين كي بودند؟

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

از اینکه میبینم شما شروع به نوشتن کردید خیلی خوشحالم . امید وارم شمامثل بعضی ها که ... دیگران را از نظرهاتوون محروم نکنین .
همکارتوون تو یاس نو ;)

11:59 PM  

Post a Comment

<< Home