آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Tuesday, January 04, 2005

محدوديت مهريه در سه سكانس

سه شنبه 15 دي 1383
اكنون پانزده سال از اجراي قانون محدوديت مهريه مي‌گذرد.
سكانس اول / پدر داماد وارد مي‌شود و به حاج آقا سلام مي‌كند. حاج آقا از پشت عينك خود نگاهي به او مي‌اندازد و غليظ پاسخ مي‌دهد: سلام عليكم. كمي مكث مي‌كند. تصوير به روي پدر داماد مي‌ماسد. حاج آقا مي‌گويد باز هم كه تو آمدي. مگر فردا عقد كنان پسرت نيست. مرد خود را به جلوي ميز حاج آقا مي‌كشاند. مي‌گويد حاج آقا هر كاري مي‌كنيم مهر دخترشان را كم نمي‌كنند. مي‌گوييم دو ماه پيش كه نامزد كرديم 500 سكه بود حالا مي‌گوييد 2000 سكه. مي‌گويند دو ماه پيش خانه‌مان شوش بود و حالا قلهك مي‌نشينيم. حاج آقا دستم به دامنت. مشكل ما به دست شما حل مي‌شود. شما بگوييد اين مقدار را نمي‌توان در عقدنامه نوشت. حاج آقا مي‌گويد: نمي‌شود آقا! مرد مي‌گويد از خجالتتان درمي‌آييم و دستانش را توي جيب بغل كتش مي‌كند و يك مشت سكه طلا جلوي حاج آقا مي‌گذارد. حاج آقا مي‌شمارد: 15 سكه؟ حاج آقا شما راهش را پيدا كنيد كه همان 500 سكه شود پانزده تاي ديگر تقديم مي‌كنيم.
سكانس دوم/ در ماجرايي ديگر پدر عروس وارد مي‌شود و پس از سلام جعبه‌ي شيريني را جلوي حاج آقا مي‌گذارد و مي‌گويد: حاج آقا فكر مي‌كنند دخترم را از سر راه آورده‌ام. من زحمت كشيده‌ام. دستانم را ببين. حالا چون تو محله‌ي اصفهانك مي‌نشينيم آيا درسته كه تو سر دخترمون بزنيد. حاج آقا قربون ريشتون. يك كاري بكنين مهرش 300-200 سكه بالاتر بره. حتما از خجالتتون درمي‌آييم. حاج آقا دستي به ريشش مي‌كشد و مي‌گويد: خب ولي اين طوري نمي‌شود. چند تا مي‌تواني بدهي. حاج آقا من كه پولي ندارم. ولي توي ولايتمان20 تا گوسفند دارم كه 5 تايش را تقديم مي‌كنم. حاج آقا مي‌گويد 7 تا. مرد مي‌گويد: آخه!‌ ولي مي‌پذيرد و مي‌گويد اين‌ها غير از حق ثبت است.
سكانس سوم/ مباشر حاج آقا وارد مي‌شود. حاج آقا ماشين جلوي در آماده است. فرموديد امروز خسته هستيد و مي‌خواهيد سري به املاك بزنيد. بفرماييد كجا برويم. حاجي در حالي كه نعلين مي‌پوشد مي‌گويد اول برويم لواسان. از آن جا با اسب برويم به دامداري. الان چند تا گاو و گوسفند داريم. مباشر مي‌گويد: با پنج گاوي ديشب زاييدند گاوها 254 تا و گوسفندان 532 تا مي‌شوند. خب از بندر چه خبر؟ حاج آقا دو روزي هست كه كشتي كناره گرفته. اول گفتند اين اجناس را نمي‌تواني تخليه كني. حاج آقا اخم مي‌كند: يعني چه؟ مگر كد مرا نگفتني؟ چرا حاجي مشكل در حال رفع شدن است. عصر يادم بيانداز تا تلفني كنم. مباشر در حال بيان وضعيت ديگر املاك و فعاليت‌هاي اقتصادي حاج آقا است كه او دست بر ريش به چرت مي‌رود.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home