توپ در زمين ماست يا غربيها
دوشنبه 28 آذر 1384
در مطلب قبلي دوستي ناشناس كامنتي گذاشت كه باز هم به احمدينژاد غر ميزني و بد نيست اين لينك را بخواني. نميدانم كجاي مطلبم غر زدن بود. نقدي بود بر رفتار كسي كه اكنون قدرت اجرايي كشور را به كف گرفته است و با ديدگاهها و سياستهايش تنشهاي روابط جهاني ما را كه ميرفت تا به انتها برسد، به اوج خود رساند و من حق خود ميدانم كه بر آن نقد بنويسم. اما آن لينك را نيز خواندم. اگر حوصلهي خواندن نداريد ماحصلش اين است كه احمدينژاد با طرح مباحث اخير خود گامي بلند در سياست خارجي ايران برداشته است و توانسته است ميدان بازي را تغيير دهد. كاري كه اصلاحطلبان چپگرا نتوانستند بكنند. اگر امريكا پيش از اين بهانهي دستيابي به تكنولوژي هستهاي را براي تهديد ايران به دست گرفته بود، اكنون مجبور است بهانهي تهديد اسراييل را پيش كشد. در اين وضعيت صورت مسأله عوض ميشود و چون محوريت موضوع مسألهاي مذهبي خواهد بود، بهانهي كافي براي تهديد ايران به دست نخواهند داشت. چه در اين صورت، نه ايران كه دنياي اسلام را مقابل خود خواهند ديد. و اين برگ برندهي احمدينژاد و مشاوران عالي اوست كه گوي بازي را از غرب ربودهاند
به نظرم اين استدلال از يك سو كمي كودكانه ميآيد و از سوي ديگر مبتني بر نظريهي توازن وجودي است؛ چرا كه در پس زمينهي طراحان آن چيزي جز دشمني و جنگ و نزاع با دشمن، فرض گرفته نشده و براي پرهيز از آن جنگ، اين بازي درانداخته شده است كه قطعا انتهاي آن را طراحانش رقم نميزنند. ما به جهت موقعيت جغرافياي سياسي، وضعيت تمدني، ضعف شديد اقتصادي، تخريب سرمايهي اجتماعي و تهديد مشروعيت سياسي به رويكرد توازن و موازنهي عدمي نياز داريم نه موازنهي وجودي(البته به اين رويكرد به جهاتي عقلاني باور دارم كه بعدها درباره آن خواهم نوشت و ويژهنامهي مدرس اين زاويه طراحي شد). در اين صورت تلاشمان بايد براي گسترش روابط دوستي بايد نه دشمني. به عنوان مثال تا به حال اتحاديهي اروپا در قبال ايران موضع متحدي نداشتند و در اين ميان آلمانها هميشه متفاوت بودند و به ما تمايل بيشتري داشتند. اما اكنون براي اولين بار با مواضع ا حمدينژاد آنها يك كاسه شدند و به يك موضع واحد در قبال ايران رسيدند. متأسفانه همانطور كه گفتم ما نصيحت مدرس را آويزهي گوش نميكنيم كه همچون بز كوهي به چرا برويم. از سوي ديگر قطعا جهان غرب براي محدود كردن فعاليت هستهاي ايران مبنا را موضعگيريهاي احمدينژاد نميگذارد بلكه آن ماجرا فرآيند خود را طي ميكند و آن مواضع، اقدامات آنها را جديتر ميكند. همچنين كدام دنياي اسلام؟ شايد برخي از گروههاي سياسي و اجتماعي در جوامع اسلامي با ما هم صدا شوند ولي دنياي عرب چنين نخواهد كرد. همان گونه كه در نشست چند روز پيش شواري هممكاري خليج فارس، آنها نيز نسبت به فعاليت هستهاي ايران نگاه مثبت نداشته و در قبال فلسطين نيز موضع ايران را نپذيرفتند و به همان مواضع قبلي خود كه تشكيل كشور مستقل فلسطيني با مركزيت بيتالمقدس پاي فشردند كه به نظرم عقلانيتر است و ما اگر دلمان به حال خودمان و آنها ميسوزد بهتر است از اين موضع دفاع كنيم و بس. سخنان احمدينژاد كه به قول آن لينك برآمده از آراي محمد جواد لاريجاني است! چيزي جز اتحاد دولتهاي جهاني در برخورد با ما را در پي نخواهد داشت. براي همين آن را سنجيده نميدانم
4 Comments:
نمی دانم چرا دوستانی همچون فرهاد جعفری (همان که به مطلبش لینک داده ای)چنان در نوشتن علیه اصلاح طلبان و زیر سؤال بردن کل برنامه ها و اقدامات 8 سال گذشته پیش رفته اند که مواضعشان به تعریف و تمجید و حمایت از «هوشمندی سیاسی» امثال احمدی نژاد می رسد ؛بطوریکه سایت وابسته به احمدی نژاد مقاله اش را کار می کند. واقعا جز تأسف بر این چپ رویها چه می توان گفت؟ واقعا که انتهای چپ روی،راست روی است!
مشخص است که به دلايل بسياری اکنون امريکا و اروپا صبر ميکنند. اجازه دهيد آنگاه که تصميم اصليشان علنی شد قيافه دوستان را ببينيم. لازم به گفتن نيست که دنيای اسلام هم آنگونه که برخی پيرو ما میدانند نيست.
شعر رندانه گفتنم هوس است ! ـ
http://rendaneha.blogspot.com
سلام. فکر مي کنم عمده اختلاف بنده و شما در اين جمله تان نهفته است:" نقدي بود بر رفتار كسي كه اكنون قدرت اجرايي كشور را به كف گرفته است و با ديدگاهها و سياستهايش تنشهاي روابط جهاني ما را كه ميرفت تا به انتها برسد، به اوج خود رساند." مي رفت تا به انتها رسد؟! بله. اصل اختلاف نگرش بنده و شما در همين است. در اينکه شما به برابري منصفانه روابط با جهان غرب در شرايط فعلي معتقديد و به انتها رسيدن تنش ها را بسان آب خوردن طي 8 سال مي پنداريد ولي بنده به هيچ وجه اينگونه فکر نمي کنم. من هميشه مي گويم که آينده تابعي از گذشته است. هر روندي که در گذشته طي شده اگر همان ادامه يابد در آينده هم همان حوادث گذشته رخ مي دهد. دوست عزيز اختلافات ما با اروپا سر مسائل هسته اي و حقوق بشر و گنجي و ولايت فقيه نيست! مگر اتحاديه اروپا، ترکيه را که همه فاکتورهايش را اجابت کرده به عضويت خود قبول کرده؟ مگر اروپا با حاکم پاکستان(با آن حقوق بشر + بمب اتمي) مشکل يا تنشي دارد؟ دعواي ريشه اي و نهاني جنگ، 3 عامل ايدئولوژي، نژاد و استقلال است. سفيد انگليسي که همه دنيا را متعلق به خودش مي داند و هنوز به ديکتاتور خونخواري چون اليزابت فخر مي فروشد چگونه حاضر مي شود با ايراني جهان سومي که خونش با عرب و ترک و مغول مخلوط شده روابط منصفانه و عادلانه(به قول شما بدون تنش) داشته باشد؟ چنين امري محال است. فريب سکولاريسم و ليبراليسم را نخوريد. دعوا هنوز همان دعواي قرون وسطاست. خون و خدا اگرچه انکار مي شوند ولي در زير اين پوست زيبا هنوز همينها هستند که روابط بين المللي را تعيين مي کنند. حتي در خود اتحاديه اروپا مردم فرانسه به قانون اساسي اروپا راي منفي دادند و علنا اعلام کردند حاضر نيستند با ملت هاي فقيري مثل روماني و بلغارستان برابر باشند! اين حقيقتي است که هيچکس نمي تواند از آن فرار کند. نظام سلطه در غايت معني اش يعني همين. يعني سلطه يک نژاد و يک ايدئولوزي بر کل جهان. مشکل غرب با کاسترو و چاوز و ايران در نهايت همان استقلال و شورش مستعمرات قديمي است.
اما چگونه مي توان روابطي برابر و منصفانه با اروپا برقرار کرد؟
در جهان امروز 2 نوع رابطه بيشتر نداريم. رابطه انگلي و رابطه استقلالي! به کشورهايي مثل سنگاپور، کويت، کره، ژاپن و... نگاه کن. اين کشورها به هيچ وجه داراي سياست و اقتصاد مستقلي در دنيا نيستند و عمدتا به عنوان اقمار يک قدرت بزرگ محاسبه مي شوند. نمونه واضحش ژاپن است که زيرساخت اقتصادي اش کاملا متکي به آمريکاست و تا آنجا ذليل است که مردم علنا خروج ارتش آمريکا را از دولت خواهانند ولي باز زور آمريکايي ها مي چربد! اين کشورها اگر هم امتيازي براي ملت خود بگيرند به هر حال و در نهايت امر مستعمره ابرقدرت ها محسوب مي شوند! اگر مي خواهي تنش ها به پايان برسد اولين راه همين است! هر چه گفتند بگو چشم! ايران و کره نمونه هاي خوبي هستند. قبل از انقلاب، ايران از کره پيشرفته تر بود. اگر انقلاب نمي کرديم قطعا الان جاي کره بوديم با آن اقتصاد. ولي خب رفاه را به ملت مستقل نمي دهند. همانطور که به چين ندادند و خودش خودش را آباد کرد.
اما رابطه استقلالي به دو نحو به وجود مي آيد. يا کشوري بزرگ باشي با زمين و جمعيت و ثروت فراوان مثل ايالات متحده، چين و روسيه(و بالقوه هند و برزيل و استراليا و کانادا) و يا اينکه با يکسري کشورهاي مشترک المنافع متحد شوي مثل اتحاديه اروپا. قطعا آراي منفرد آلمان و فرانسه يا سوئيس هيچگاه قدرت فعلي را نداشتند اگر متحد نبودند. اين دو دسته که گفتم در عرصه بين المللي مي توانند گليمشان را از آب بيرون بکشند و روابطي صحيح و دوجانبه و منصفانه داشته باشند. اما ايران ما در وضعيت فعلي(حفظ استقلال) قادر به برگزيدن هيچکدام از اين دو راه نيست. نه قدرت اقتصادي آنچناني دارد و نه متحداني درست و حسابي. لذا با تکنيک هايي که در عرصه جهاني مي زند سعي مي کند موضع استقلالي خود را حفظ کند. اگرچه که تاکنون هزينه زيادي را به علل مختلف پرداخته. از اينجاست که معلوم مي شود اگر ايران بخواهد واقعا در دنيا وزنه اي باشد مجبور به تجمع کشورهاي مسلمان(با اشتراکات فراوان) در زير يک پرچم است. اگرچه که اين آرمان بسيار دور ولي شدني است.
حال دوست عزيز شما راهکار خودتان را بگوييد. دوبي را ترجيح مي دهيد يا شانگهاي را؟ وابستگي يا استقلال؟ وابستگي يعني تمام شدن تنش به سرعت و استقلال يعني تنش تا زمان رسيدن به قدرت متناسب با ابرقدرتها!
اين هم که گفتيد آلمان قبلا بين اروپايي ها ساز مخالف ميزده و الان با بقيه همنوا شده را از شما نشنيده مي گيرم. تز پليس بد پليس خوب را نمي دانيد؟ همه اين موضع گيري ها و نيرنگ ها در نهايت براي تثبيت قدرت غرب و جلوگيري از رشد کشورهاي جهان سومي است.
در مورد فلسطين بايد بگويم حتي اگر ايران از موضعش کوتاه بيايد و به همان کشور مستقل فلسطيني به پايتختي قدس رضايت دهد(آرمان و نهايت آمال شما!) باز فرجي نمي شود!! مي داني چرا؟ چون دعوا اصلا سر خود قدس است. اسرائيل محال است محال است محال است که از قدس دست بکشد. تمام هزينه اي که صهيونيست ها طي 60 سال اخير پرداخته اند، اين همه زحمت براي جمع کردن يهوديان دنيا، اين همه جنگ و خونريزي، اين همه نقشه طي 1000 سال گذشته همه و همه براي تحقق آرزويي دوردست بوده. در آغوش کشيدن عروس قدس. من قبلا هم در نامه اي تذکر دادم که تا قدسي وجود دارد دعواي فلسطين حل نمي شود. مشکل اصلي خود اسرائيل و طرز تفکر آن است. هيچ راهکاري اي براي تثبيت اين غده سرطاني جواب نمي دهد. کسي که به زور و ستم به سرزميني آمده بايد موطن اصلي اش برگردد.
درنهايت باز هم تاکيد مي کنم که ما نتيجه سازش هاي فراوان خاتمي با اروپا را ديده ايم. اروپا آنقدر از خودش غرور نشان داد که حتي حاضر نشد در قبال کوتاه آمدن هاي خاتمي ذره اي امتياز دهد و حتي هواپيماهايي که خود شيراک قراردادش را امضا کرده بود را ندادند!! تاريخ هميشه نشان داده که در مقابل ابرقدرت هاي مغرور و رذل هرچقدر امتياز بدهي همينطور.... ممتد بايد بدهي!!
باي
Post a Comment
<< Home