پليس و گسترش دايره انحراف و ناامني رواني
شنبه 1 تيرماه 1387
چند روز پیش با همسرم از چهارراه ولیعصر رد میشدیم. دیدیم پلیس مرد دو دختر را به کناری کشید و به همراه پلیس زن به گفت و گو با آنها پرداخت. دختران حدود 20 سالی سن داشتند و آب میوهای در دست. پوششی معمولی و بدون آرایش. همین نیز تعجب ما را برانگیخت. مردم هم در حال عبور نیمنگاهی به پلیس میانداختند. پلیس زن چیزی نمیگفت ولی پلیس مرد با دو دختر صحبت میکرد و بعد پلیس زن دو دختر را به آن سوی خیابان برد و داخل ماشین ارشاد کرد. همسرم از پلیس زن ماجرا را پرسید و مشخص شد دکمة پایینی مانتوی یکی از دختران باز بود و او را برای ارشاد کردن به داخل ماشین بردند که بعد از تذکری رها میکنند.
این ماجرا منحصر به فرد نیست. ماجرایی است که بارها و بارها تکرار شده و میشود و بسیاری از شهروندان تهرانی آن را تجربه کردهاند. به واقع باید پرسید پلیس چه میکند؟ از نگاه سازمانی، پلیس در حال مبارزه با مفاسد اخلاقی است و با این حضور خود اخلاق اجتماعی را پاس میدارد و حریم خانواده و زندگی اجتماعی را از آلودگیها میپیراید و اگر چنین نکند، فساد جامعه را غرق خواهد کرد.
اما اگر نگاه سازمانی را که عمدتاً در صدد توجیه عملکرد و بزرگنمایی نتایج مثبت است کناری بنهیم موضوع را به گونهای دیگر خواهیم یافت. ابتدا باید اشاره کنم که این اولین بار نیست میبینم مصادیق بدحجابی را پلیس مرد مشخص میکند و سپس خود یا پلیس زن تذکر میدهد و یا بدحجاب را به ماشین ارشاد میبرند. این به معنی آن است که آن چه در نگاه پلیس مرد مصداق بدحجابی است میتواند در نگاه پلیس زن چنین نباشد. آن دو با هم در چهارراهها میایستند ولی بیشتر مصادیق به چشم پلیس مرد میآید. نتیجه این که حساسیتها مردانه است. علاوه بر این که مصادیق در نگاه پلیسهای مرد نیز متفاوت است. بازبودن دکمة پایینی مانتوی یک دختر به چشم برخی از پلیسها نمیآید ولی به چشم برخی دیگر میآید. نه این که برخی نمیبینند بلکه گاه آنقدر عادی جلوه میکند که در مقولة مصداق نمیگنجد. نتیجه این که حساسیتها فردی است. همچنین باید افزود که مصادیق عرف از بدحجابی با مصادیق پلیس فاصلة بسیاری دارد. در این باره پژوهشهایی به انجام رسیده است.
اما وقتی پلیس، دختر جوانی را با چنین بهانهای این چنین مورد تذکر قرار میدهد چه اتفاقی میافتد؟ دو اتفاق مهم میافتد که فکر نمیکنم پلیس به این موضوع بیاندیشد: اول، پلیس مصادیق انحراف را گسترش میدهد و دختر و پسری که تا پیش از مواجه با پلیس خود را فردی عادی میدانستند، خود را منحرف مییابند. به عبارتی دیگر، پلیس این گونه بر جوانان و افراد برچسب منحرف میزند. قبض و بسط مداوم و شبانه روزی جرائم و انحرافات و وابسته بودن برخی از آنها به قضاوتهای شخصی افراد پلیس، همة ما را در معرض این برچسب قرار داده است. از این زاویه، پلیس خود را در مقابل عرف جاری جامعه قرار داده است. آن چه مردم انحراف نمیدانند، پلیس انحراف میداند. دوم، پلیس با این گونه رفتار و مداومت بر آن، امنیت روانی جامعه را به مخاطره میاندازد؛ مأموریتی که در پی ایجاد و حفظ آن بوده است؛ به عبارتی دیگر، پلیس نقض غرض میکند. چرا که حتی افرادی که پوششی نسبتاً معمولی دارند این احتمال را میدهند که هر آن، پلیس جلوی آنان را بگیرد و به آنان تذکر دهد. علاوه بر این که مشاهدة تذکر به دخترانی که مثال آن را آوردم، امنیت روانی عابران را نیز به مخاطره میاندازد.
این ماجرا منحصر به فرد نیست. ماجرایی است که بارها و بارها تکرار شده و میشود و بسیاری از شهروندان تهرانی آن را تجربه کردهاند. به واقع باید پرسید پلیس چه میکند؟ از نگاه سازمانی، پلیس در حال مبارزه با مفاسد اخلاقی است و با این حضور خود اخلاق اجتماعی را پاس میدارد و حریم خانواده و زندگی اجتماعی را از آلودگیها میپیراید و اگر چنین نکند، فساد جامعه را غرق خواهد کرد.
اما اگر نگاه سازمانی را که عمدتاً در صدد توجیه عملکرد و بزرگنمایی نتایج مثبت است کناری بنهیم موضوع را به گونهای دیگر خواهیم یافت. ابتدا باید اشاره کنم که این اولین بار نیست میبینم مصادیق بدحجابی را پلیس مرد مشخص میکند و سپس خود یا پلیس زن تذکر میدهد و یا بدحجاب را به ماشین ارشاد میبرند. این به معنی آن است که آن چه در نگاه پلیس مرد مصداق بدحجابی است میتواند در نگاه پلیس زن چنین نباشد. آن دو با هم در چهارراهها میایستند ولی بیشتر مصادیق به چشم پلیس مرد میآید. نتیجه این که حساسیتها مردانه است. علاوه بر این که مصادیق در نگاه پلیسهای مرد نیز متفاوت است. بازبودن دکمة پایینی مانتوی یک دختر به چشم برخی از پلیسها نمیآید ولی به چشم برخی دیگر میآید. نه این که برخی نمیبینند بلکه گاه آنقدر عادی جلوه میکند که در مقولة مصداق نمیگنجد. نتیجه این که حساسیتها فردی است. همچنین باید افزود که مصادیق عرف از بدحجابی با مصادیق پلیس فاصلة بسیاری دارد. در این باره پژوهشهایی به انجام رسیده است.
اما وقتی پلیس، دختر جوانی را با چنین بهانهای این چنین مورد تذکر قرار میدهد چه اتفاقی میافتد؟ دو اتفاق مهم میافتد که فکر نمیکنم پلیس به این موضوع بیاندیشد: اول، پلیس مصادیق انحراف را گسترش میدهد و دختر و پسری که تا پیش از مواجه با پلیس خود را فردی عادی میدانستند، خود را منحرف مییابند. به عبارتی دیگر، پلیس این گونه بر جوانان و افراد برچسب منحرف میزند. قبض و بسط مداوم و شبانه روزی جرائم و انحرافات و وابسته بودن برخی از آنها به قضاوتهای شخصی افراد پلیس، همة ما را در معرض این برچسب قرار داده است. از این زاویه، پلیس خود را در مقابل عرف جاری جامعه قرار داده است. آن چه مردم انحراف نمیدانند، پلیس انحراف میداند. دوم، پلیس با این گونه رفتار و مداومت بر آن، امنیت روانی جامعه را به مخاطره میاندازد؛ مأموریتی که در پی ایجاد و حفظ آن بوده است؛ به عبارتی دیگر، پلیس نقض غرض میکند. چرا که حتی افرادی که پوششی نسبتاً معمولی دارند این احتمال را میدهند که هر آن، پلیس جلوی آنان را بگیرد و به آنان تذکر دهد. علاوه بر این که مشاهدة تذکر به دخترانی که مثال آن را آوردم، امنیت روانی عابران را نیز به مخاطره میاندازد.
1 Comments:
از این نکته که مصادیق بر حسب سلیقه
افراد تغییر میکند و همچنین از این نکته که جامعه بر پلیس اولویت دارد خوشم آمد. ولی کاش حداقل به نکته اول عمیقتر می پرداختی. دوست عزیز انتظار داری درون پدر سالاری معیار سلایق چه کسانی باشند. تعریف پدر سالاری به تسلط صرف سیاسی جزو مضحکترین تعاریف است و به نظر من عمیقترین تعریفش تعریف ابزار بودن یک جنس برای جنس دیگر است، اینکه تمام معیارهای بودن یک جنس توسط جنسی دیگر تعریف شود تا به اصطلاح آرامش او به هم نریزد. اما نکته دوم راجه به دکمه پایین مانتو است، شاید شما به اندازه من وقیح نبوده اید که بنویسید اما من برای نوشتن چنین مواردی نه تنها وقیحم بلکه از این وقاحتم هم خوشم میاید. بگذاری من بپرسم دکمه پایین مانتو احتمالا روی فلان جای دختر میافتد، حالا سوال من این است پلیس چرا به آن جای یک دختر نگاه میکند. بگذارید من جوابش را بدهم واقعیت این است که پلیس خود تشنه آنجای دختر است. من اصلا قبول ندارم که شما یک پلیس میتوانید در این شهر پیدا کنید که از سر ایمتنی یا اعتقادی چنین کاری میکند، آنها که ایمان دارند میدانند که ایمان فقط چیزی است از جنس احساس و آن هم بسیار متوسع. بگذریم آنها که چنین کاری میکنند عقده کارهای نکرده شان را بر سر دیگران خالی میکنند، پلیس مقام و موقعیتش اجازه نمی دهد که مثل یک 20 ساله به آنجای دختر نگاه کند، سنش هم گذشته است اما چون عقده های چنین کاری بر دلش است تنها کاری که میتواند بکند این است نگذارد دیگران هم به این چیزها برسند. پلیس در زیر این شرافت فقط بیشرفیش را پنهان میکند وگرنه چیز دیگری در کار نیست.
Post a Comment
<< Home