آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Friday, March 04, 2005

عادي شدن فجايع

جمعه 14 اسفند 1383
پريروز عكس‌هاي زلزله‌ي زرند را در شرق ديدم. زلزله‌اي با حدود هفتصد كشته. زلزله‌اي كه باران نيز از آن حمايت كرد و امان مردم را بريد. زلزله‌اي كه بازتاب زيادي نداشت. زلزله‌اي كه تاحدودي در سكوت گذشت. زلزله‌اي كه ما را تكان نداد. هفتصد كشته. اما اخمي بر پيشاني‌مان ننشست. با خونسردي بسيار روزمرگي‌مان را پيش گرفتيم. رسانه‌ها نيز در بازتاب خبرهاي زلزله جدي نبودند. افكار عمومي شكل نگرفت. اعتراضي شنيده نشد. شايد ما آن قدر درد و رنج كشيده‌ايم و ضربات بزرگ خورده‌ايم كه ضربات كوچك‌تر را چندان درك و احساس نمي‌كنيم. بزرگي فاجعه‌ي بم، تصويري ديگر از زلزله در ذهن ما ساخته است؛ گويي زلزله بايد پنجاه هزار كشته بگيرد تا وجدان جمعي‌مان را تكان دهد. شايد ديگر به درد و رنج عادت كرده‌ايم و كم‌كم فجايع برايمان امري عادي مي‌شود و جزئي از زندگي روزمرهمان. در اين صورت چه جاي غمين شدن و تكان خوردن؟ شايد عادت كرده‌ايم ديگران و رسانه‌ها اطلاعاتي دهند تا بزرگي فاجعه را درك كنيم و سپس عكس‌العمل نشان دهيم؟ رسانه‌ها هم درگير محرم بودند و عاشورا و مردم درگير تداركات و سپس اجراي مراسمي بودند كه سالي يك بار به آن مشغول مي‌شوند و كمي تغيير در روزمرگي‌شان به وجود مي‌آورد، تنوعي ايجاد مي‌كند. پس اين را نبايد از دست مي‌دادند. هفتصد كشته و زندگي زنده‌ها در شرايطي سخت. چرا تكاني نخورديم؟ چرا آن را جدي نگرفتيم؟ چرا فجايع برايمان عادي مي‌شود؟ چرا و چرا و چرا

0 Comments:

Post a Comment

<< Home