يك منازعه: جامعهشناسي، امر سياسي و امر اجتماعي
چهارشنبه 14 تيرماه 1385
مدتي پيش دكتر گودرزي در زاويهي ديد، مطلبي با عنوان ترديد در تحليلهاي جامعهشناسانه نوشت كه به نقد تحليلهاي مربوط به تحولات اجتماعي وسياسي ايران در دوران اصلاحات و انتخابات آخر مربوط ميشود. ايشان به سه دليل كه اشاراتي بهجا است، اين تحليلها را ناقص بيان كردهاند
پس از آن دكتر سراجزاده پاسخي نگاشتند كه با عنوان جامعهشناسي و سياست در همان وبلاگ آمد و تحليلهايي را كه به موضوع تاخر فرهنگی یا ناهمزمانی تغییرات اجتماعی و سیاسی و نیز توانایی و یا ناتوانی بازیگران سیاسی در رقم زدن رویدادهای سیاسی توجه نکردند ناتوان دانستند و تأكيد كردند كه درهمان هنگام تحليلهاي ديگري نيز بود كه از قوت لازم برخوردار بوده است
نفر سوم دكتر كاشي بود كه به داوري اين دو ديدگاه نشست و با عنوان منطق مستقل امر سياسي نظرات خود را نگاشت. ايشان البته همه چيز را از بيخ منكر شدند و با اشاره به استقلال امر سياسي نتيجه گرفتند كه استیلای جامعه شناسی بر فهم امر سیاسی سبب شده بود كه همه راه خطا بروند
من نظرم را البته در كامنتي براي دكتر كاشي نوشتهام كه در اين جا نيز به آن اشاره ميكنم. اول آن كه موضع دكتر گودرزي و سراجزاده را نقد دروني يافتم و بيشتر در دفاع از جامعهشناسي ولي موضع دكتر كاشي نقدي از بيرون و در رد جامعهشناسي. دوم دكتر كاشي بين امر اجتماعي و امر جامعهشناسي رابطهي تساوي و بين امر سياسي و امر جامعهشناسي رابطهي تباين ديده است. اين نگاه به لحاظ منطقي ايراد دارد.چرا كه رابطهي جامعهشناسي با امور اجتماعي و سياسي، رابطهي عموم و خصوص مطلق است. يعني جامعهشناسي اعم از امور اجتماعي و سياسي و فرهنگي است. براي همين توان تحليل اين امور را دارد. امر سياسي هر قدر هم كه مستقل باشد، در تور جامعهشناسي گير ميكند و جامعهشناسي اين توان را دارد كه آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد. دكتر كاشي از نقد دكتر گودرزي براي خود مصادره به مطلوب كرده است و ناتواني جامعهشناختي اصلاحطلبان را در نقد و فهم شرايط موجود، به ناتواني جامعهشناسي در نقد و فهم آن شرايط تعميم دادهاند؛ تعميمي كه در نوشتهي دكتر گودرزي نيست. من تحليل مهزود را ميپذيرم كه نگاه دكتر كاشي تاحدودي محافظهكارانه شده است
نكتهي ديگر اين كه در تحليل ماجراي انتخابات نميتوانم از فعال شدن نخبگان نظامي و تأثير سازماندهي نيمهنظامي آنان در فضاي شكلگرفته و هدايت آراي توده چشمپوشي كنيم، همان كه مانهايم نيز به آن اشاراتي دارد و در مطلب بعد خواهم نوشت
0 Comments:
Post a Comment
<< Home