آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Thursday, June 24, 2004

آخر يك كنسرت و آخر يك كار پژوهشي

اين دو سه روز به شدت كار داشتم و فرصتي براي نوشتن به دست نيامد. بحث صفات ايرانيان را هم براي فردا مي‌گذارم
هنوز موسيقي چهار فصل ويوالدي در گوشم صدا مي‌كند. ديشب بعد يك جلسه‌ي كارگاهي با بحثي خشك درباره‌ي تعارض بين حقوق رسمي و نگرش مردم به برخي از اصول و مواد حقوقي، پيشنهاد شد به كنسرت مجلسي چكناواريان برويم كه با عنوان فستيوال موسيقي وي از 23 خرداد شروع شده و تا 10 تير ماه هم ادامه دارد و حسابي خستگي‌ جسم را فراوش كرديم و روحمان نوازش شد. ديشب نوبت موسيقي باروك بود كه سبك بسيار فاخري متعلق به اواخر قرن هفده و اوايل قرن هجدهم ميلادي است. اركستر به رهبري چكناواريان قطعاتي از سباستين باخ و آنتونيو ويوالدي را نواخت و حدود دو ساعت حاضران را در حيرت اين موسيقي بسيار زيبا فرو برد؛ مخصوصا وقتي چهار فصل ويوالدي با مركزيت ويولونيستي به نام خاچيك باباييان، كه با هنرمندي بسيار و تسلط بالا نواخت و قبل از آن نيز در قطعات باخ با فلوت آذين موحد و پيانوي رافائل ميناسكانيان. اين جذابيت كه لحظات پرشوري را براي شنوندگان به همراه داشت موجب كف زدن ممتد حضار شد
با پايان يافتن كنسرت و كف زدن حضار به دوستان گفتم حالا شما بياييد پديدارشناسي دين كار كنيد و كارتان نيز در نوع خود بسيار عالي باشد يك هزارم اين هم برايتان كف نمي‌زنند. يكي از دوستان با حاضر جوابي گفت به جايش آنقدر مي‌زنند تا كف كنيم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home