آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Monday, July 26, 2004

نفس می کشیم به عاریت

بندها بیشتر خواهند شد. بندها محکم تر خواهند شد. خب! وقتی تعداد بندها بیشتر شود، محکم تر نیز خواهد شد. اما مهم این است که این بندهای متعدد در مقابل اراده ی ما چقدر توانایی دارد و ما تا کجا آن را می پذیریم. سلطه همیشه میل به گسترش و بازتولید داشته است. فرقی هم نمی کند از چه نوعی می خواهد باشد. سلطه همیشه خود را اصل می گیرد و آن که به او متمسک می شود نیز اصالت را به آن می دهد و آن را محور رفتار خود قرار می دهد. در این صورت اصالت دهنده ی به سلطه از هر ابزاری بهره می گیرد تا فقط و فقط عمر اقتدار خود را افزایش دهد. پدری که فکر می کند فقط با وجود یک پدر مقتدر در خانواده است که می توان فرزندان را تأدیب کرد و حفظ نمود، به هر رابطه و رفتار دیگری که بیاندیشد و عمل کند، ذیل همین چارچوب اقتدار خواهد بود. چارچوبی که او را پدر می خواهد و مسلط بر فرزند. در این چارچوب فرزند باید پدر را الگوی خود قرار دهد. در این چارچوب همیشه باید یک نفر باشد که حرف آخر را بزند و آن هم پدر است. نمی توان انتظار داشت که حرف آخری وجود نداشته باشد و یا بر سر آن کلنجار رفت تا حرف آخر زاده شود
ما نگاهمان به کل جامعه، همچون نگاهمان به خانواده است و چون در خانواده ناتوان از ساختن رابطه ای دیگر هستیم که در آن سلطه اصالت نداشته باشد، در جامعه نیز ناتوان تر بوده ایم. الگویمان خانواده است. برای همین از یک سو قاعده می افزاییم و بند در بند    می پیچیم و از سوی دیگر خود را نیز کمتر موفق می یابیم. آن چه در این میان نادیده گرفته می شود گوهر وجود آدمی است که       می خواهد از ته دل نفسی بکشد اما هوا چنان دم کرده است که تو نمی توانی نفس بکشی. نفس به عاریت آمد و شد می کند
 

0 Comments:

Post a Comment

<< Home