آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Thursday, August 05, 2004

فضا، فضای ناامیدی نیست

مشروطه، مشروطه، مشروطه. 97 سال می گذرد و ما همچنان به دنبال حکومت قانون می دویم و آزادی را در رؤیاهای خود هم نمی بینیم. هنوز نتوانسته ایم در فضایی که حرمت آدمی را محترم می شمارند، نفس بکشیم و خود را بدون احساس دیسپوتیسم در زندگی رها کنیم. هنوز باید به مدح دیوانه وار آزادی بنشینیم و جان های بسیاری را برای کسب آن فدا کنیم. هنوز باید قلم هامان در هنگام نوشتن بلرزد و خواسته و ناخواسته مقصود دل را در متن سفید مطلب پنهان کنیم. با این حال، حدود 100 سال تجربه ی ملموس ماندگار داشته ایم و خوشبختانه این تجربه به خوبی در حافظه ی تاریخی مان مانده است. نسلی که پدرانشان مشروطه را درک کرده بودند و آن روزگار را به تصویر کشیده بودند هستند و غیر از آن تجربه ی شنیده، تجربه ی ملموس دیگری را نیز داشته اند که البته بخشی از آن را نیز به ما منتقل کرده اند. از این روست که ما دیگر همچون گذشته احساس ناامیدی نمی کنیم. دیگر مانند کسروی که در توصیف دوران پس از به توپ بستن مجلس نوشته بود آنان که به راستی آزادیخواه بودند، هر یکی به کنجی خزیده، دم فرو بستند. هر کسی می پنداشت دیگر نام مشروطه در ایران شنیده نخواهد شد، برای توصیف روزگار خود چنین نمی نویسیم و این برای همه ی ما نقطه اتکای بسیار مهمی است. شاید راه پیموده، ما را خسته کرده باشد، اما باید به یاد داشته باشیم که ما دو هزار و پانصد سال را در فضای استبداد ویژه ی ایرانی تنفس و زندگی و رشد کردیم. از این رو دست آوردهای این صد سال در مقابل آن چند هزار سال کم نیست. مخصوصا امروزه که نه دیگر می توان جلوی نوشتن قلم را به تمامه گرفت و تکنولوژی به مدد فعالیت های آزادی خواهانه آمده است و نه دیگر آن ناامیدی زندگی را برایمان تیره و تار کرده است. نگاهی به زندگی روزمره مان مخصوصا فعالیت های جوانان نور امید را هیچگاه در دلهامان خاموش نمی کند
دیروز را برای برگزاری سالگرد درگذشت دکتر یوسفیان استاد عزیزمان که انسانی وارسته بود، به کاشان رفتیم. مراسم را در خانه ی احسان که خانه ای متعلق به دوره ی قاجاریه است برگزار کردیم. این خانه در اختیار کانون اندیشه ی جوان سپهری است که یک انجمن غیر دولتی است و فعالیت خود را از سال هفتاد ودو آغاز کرده است زمانی که مؤسسان آن بیست و دو سه سال از عمرشان نمی گذشت. این کانون اکنون به مرکز فرهنگی نام آشنایی در شهر کاشان بدل شده است و فعالیت های متنوع فرهنگی و هنری را پی می گیرد. همین کافی است و تغییر را گام به گام ایجاد می کند. دیگر نمی توان در این نوع کانون ها روضه خواند و گریه کرد. الزاما باید در آن جا روح زندگی را بیابی و کار سفال و نقاشی و نقد شعر و فیلم و بزرگداشت و سخنرانی و کف زدن و شادی و گپ و گفت و گوی آزاد در گوشه ی حیاط و یاد میراث فرهنگی و احساس تعلق عمیق به این آب و خاک و نیاز به برداشتن گام هایی برای رشد و ترقی را دنبال کنی. اصلا فضا تو را به این سمت می کشد. دیگر فضا، فضای ناامیدی نیست، حتا اگر کسانی بخواهند آن را باز تولید کنند

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Great article and very interesting blog :)

------------------------------------------
Free Poker Money - Sign up $50 bankroll

7:26 PM  

Post a Comment

<< Home