دست درازي به علوم انساني 3
سه شنبه 13 دي 1384
نكتهي ديگري كه ميتوان دربارهي دستدرازي به علوم انساني نوشت اين است كه به نظرم در نظر آقايان مقصود از علوم انساني و مشكل آن در ايران، علوم اجتماعي به معناي اعم كلمه است و آنها در صدد آن هستند كه اين علوم را به اصطلاح اسلامي كنند و در باطن از ثمربخشي بياندازند. علت آن كاملا مشهود است. علوم اجتماعي از يك سو ادعاي علمي بودن دارد و نميتوان در اين وادي فقط حرف زد كه به قول آقاي هاشمي در يكي از خطبههايش اگر قرار بر حرف زدن باشد ما(مقصودش روحانيان بود) استاد حرف زدنيم . چارچوبههاي تئوريك دارد و مبتني بر تجربه است. كاري كه از حوزه برنميآيد و قرار هم نبوده برآيد. دوم اين كه اين علوم از توانمندي بالايي براي نقد ساختارها و كاركردها و چند و چون رابطهي آنها برخوردار هستند. در اين باره براي خود محدوديتي در حوزهي زندگي انساني و اجتماعي قائل نيستند. ميخواهد حوزهي سياست باشد و يا حوزهي دين باشد و يا خانواده و هر نهاد اجتماعي ديگر. دين را نيز نه به عنوان امري مقدس كه به عنوان نهادي اجتماعي كه كاركردهاي اجتماعي خود را دارد و سازماني يا سازمانهايي از دل آن بيرون ميآيند كه حيات اجتماعي را تحت كنترل خود ميگيرند مينگرد. در اين نگريستن به تأثير و نقش آن در پيشرفت و پسرفت جوامع بشري ميپردازد و نقشي در نوآوريهاي ديني نيز بازي ميكند. اين علوم اجتماعي است كه به نقش بازداندهي برخي عقايد ديني در فرآيند تحولات توسعهاي جامعه ميپردازد و نقش مؤثر برخي از عقايد نوين ديني را براي رسيدن حتي به جامعهاي عادلانه مورد توجه قرار ميدهد و در اين توجهاش از تجربه بهره ميگيرد. به نظرم بخشي از حوزويان كه از ابتدا سوداي حذف اين علوم را در سر داشتند و آن را علوم ملحدانه ميخواندند، چشمي بر اين كاركرد علوم اجتماعي داشتهاند. چرا كه نقد جامعهشناختي ذهنهاي سنگوارهاي و بيان نقش آنها در تصلب شريانهاي جامعه بر آنان گران آمده است و چون ناتوان از پاسخگويي هستند، با مدد قدرت رسمي تلاش بر تحديد و تهديد آن دارند. نميتوان غافل شد كه فراز و نشيب اين بخش از علوم در اين بيست و هفت سال نشان از نقش پيشرو آن دارد. قلم پرتوان و جسورانهي تحصيلكردگان اين رشتهها را در نشريههاي توقيف شده خواندهايد. نكتهي مهم اين جاست كه اقتدارگرايي سياسي و ديني ناتوان از پذيرش نقد است و اكنون بايد ريشهي اين نقد را زد و علوم انساني و اجتماعي را ابتر كرد. متوجه باشيد، ميگويم اقتدارگرايي نه اصولگرايي. به نظرم تشكيل هيأت مميزهي علوم انساني چنين سوداهايي در سرميپرواند. اصلا علم، علم است و بايد يك هيأت مميزه داشته باشد. همان گونه كه تاكنون بوده است. اين كاملا بيمعني است كه علوم انساني را به بهانهي انساني بودنش از ديگر علوم جدا كنيم و برايش يك هيأت مميزهي جداگانه به راه بياندازيم. علوم همه با يك ويژگي در كنار هم مينشينند كه علوم انساني و اجتماعي نيز از اين ويژگي برخوردار است و آن تجربي بودن آنها است
2 Comments:
سلام . خوبي ؟ شما به محمد جواد روح كه رفته سايت آفتاب و زير عباي هاشمي رفسنجاني ( عالي جناب سرخ پوش ) قرار گرفته تبريك نگفتيد ؟ واقعا كه اين مشاركتي ها چقدر كثيف هستند. خمخ چيز براي مردم بده و براي اونا ايرادي ندارد.
http://samtacir.blogfa.com
وبلاگ علوم انساني
Post a Comment
<< Home