آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Wednesday, March 15, 2006

چهارشنبه‌سوري، بازتوليد اقتدارگرايي

چهارشنبه 24 اسفند 1384
اول / هر چند چهارشنبه‌سوري سنتي ديرپاي است اما در طول زمان تغييرات بسياري را به خود ديده است. با اين حال آن چه كه در اين بيست و پنج سال بر سر آن آمده است،‌ با گذشته خيلي تفاوت دارد. تفاوتي كه ما مي‌توانيم در بسياري از آداب و سنن اجتماعي‌مان بيابيم كه حاكي پررنگ شدن ظاهرگرايي و قشري‌مسلكي است. نزاع ايدئولوژيك بخشي از حاكمان ما با رسوم و سنن ملي چنان بود كه آن‌ها را از درون تهي كرد و فاصله‌اي در اين ميان بين نسل جديد و قديم افتاد و تقبيحي كه در دوره‌اي از روزگار بر اين رسوم رفت، فرصت انتقال درون مايه ها را از جامعه ستاند. همان‌گونه كه اخباري‌گري مسلط بر ذهن و زبان بخشي از حاكمان، حتي سنن مذهبي را نيز از توجه به محتوا رهانيد و ظاهرپرستي را بر رفتارها حاكم كرد. مگر نه اينكه هميشه و از هر تريبوني فرياد كشيده‌اند و تذكر داده‌اند و نوشته‌اند كه: خانم‌ها و آقايان! ظاهر اسلامي را رعايت كنيد. كجا شنيديد و خوانديد كه به باطن اسلامي رجوع داده باشند. اين گسست، تجربه‌ي هميشه‌ي تاريخي‌مان بوده است كه در اين بيست و هفت سال نيز كه اميدي بر پيوند بود،‌ باري ديگر به جفا بر ما رفت
دوم / سال پنجاه و هفت چهارده ساله بودم. از اين جهت چهارشنبه‌سوري آن دوران را به خوبي به ياد دارم. با اين كه در خانواده و محله‌اي مذهبي زندگي مي‌كردم ولي هيچ كس چهارشنبه‌سوري را در ستيز با مذهب نمي‌ديد. آن موقع ما كورورات را زير پاي خودمان مي‌تركانديم. بزرگترها آلومينيوم را در آتش‌گردان مي‌چرخاندند و بوته‌هاي آتش را با فاصله‌ به آتش مي‌كشيدند و بزرگ و كوچك با ذوق از روي آن مي‌پريديم و زردي چهره‌مان را به او مي‌سپرديم و سرخي و گرمي‌اش را مي‌ستانديم. گرم مي‌شديم،‌ گرم گرم و در آن گرما گرم جوان‌ها را مي‌ديديم چادر به سر به سراغ قاشق‌زني رفته‌اند. اما اكنون، جوا‌ن‌ها و نوجوان‌ها كه تربيت يافته‌ي جمهوري‌ اسلامي هستند، و همه از ظاهر اسلامي برايشان گفته‌اند، ترقه و نارنجك را نه زير پاي خود بلكه زير پاي ديگران مي‌تركانند. ترقه را از پنجره،‌ داخل مغازه، داخل اتومبيل، از پياده‌رو پرتاپ مي‌كنند و خودشان كه منتظر شنيدن صدايي هستند پنهان مي‌شوند و يا خود را به كوچه‌ي علي‌چپ مي‌زنند و ديگراني كه از وجود چنين چيزي بي‌اطلاع هستند، فقط صداي مهيبي را كنار و يا زير پاي خود مي‌شنوند. از ديگر آزاري لذت مي‌برند، چرا؟ مگر اينان در اين بيست و هفت سال از اخلاق اسلامي نشنيده‌اند و از همه‌ي امكانات، براي تربيت اسلامي اين نسل بهره گرفته‌ نشده؟ آيا غير از اين است كه اين رفتار جوانان بازتوليد رفتار همين حاكمان است؟ آيا انداختن ترقه زير پاي مردم همان انداختن مسائل و مشكلات و بحران‌ها به جانب مردم نيست؟ از كيسه‌ي مردم خرج كردن و همه‌ي سوزن‌ها و جوالدوزها را به مردم زدن نيست؟ از درون تهي بودن و به ظاهر چسبيدن نيست؟ مگر اين جوانان نديده‌اند كه اقتدارگرايان و تشنگان قدرت، هميشه چيزي زير پاي ديگران تركانيده‌اند؟ مگر خاتمي نمي‌گفت هر نه روز يك بحران برايش آفريدند؟‌ يعني براي مردم آفريدند. آيا آنان در عمل چيزي غير از ديگر آزاري آموخته‌اند؟
سوم / از موارد استثنا بگذريد، پرسش از قاعده است

0 Comments:

Post a Comment

<< Home