آنتيگونه در نيويورك
پنجشنبه 14 تير 1386
ديشب را به تماشاي «آنتيگونه در نيويورك» كاري از هما روستا در تالار مولوي رفتم. در مجموع بازيها و كارگرداني خوب بود. نمايش دو ساعت تمام طول كشيد و هر چند از تم يكنواختي برخوردار بود، توانست تماشاگر را به جاي خود به خوبي بنشاند. به مسائل فني نمايش نميپردازم كه در تخصص من نيست. اما نكتهاي كه برايم مهم آمد كه در اين نوشته به آن ميپردازم، محتوا و داستان نمايش بود. داستان به زندگي مهاجراني مربوط ميشود كه هنوز نتوانستهاند جذب جامعهي آمريكا شوند و در گوشه و كنار خيابان و پاركها زندگي را به سختي ميگذرانند و دموكراسي، قانون را براي همه يكسان ميخواهد؛ چه فردِ برخوردار جامعه و چه آن كه از زندگي تنها شمدي دارد و چند خرت و پرت و شبها روي نيمكت پارك ميخوابد. با اين حال، قانون با او كه داراي مكاني براي خوابيدن نيست، به جهت بر هم زدن نظم و آسايش عمومي برخورد ميكند. ماجرا زير و بم زيادي داشت ولي در مجموع پانوش گلوواتسكي، با ظرافت هنري و زيبايي به نقد دموكراسي امريكا پرداخته بود؛ نقد حكومت قانون در امريكا و هما روستا هنرمند احتمالاً روشنفكر ما آن را به خورد ما ميدهد؛ ما كه هنوز دموكراسي را تجربه نكردهايم
نميخواهم بگويم نقد گلوواتسكي غلط است. اما نقد او مربوط به جامعهي امريكايي است نه جامعهي ما. نقد دموكراسي امريكايي، مسألهي جامعهي امريكا است نه مسألهي جامعهي ما. ما هنوز گامهاي اوليهي دموكراسيخواهي را در جادهاي پر سنگلاخ داراي سربالايي طي ميكنيم كه هر بار سنگها به زير پايمان سر ميخورد و ما را چند گام به عقب ميكشد. چرا ما بايد نقدهاي آنها را براي جامعهي خودمان نشخوار كنيم. آيا همين كه بگوييم ميخواهيم كار هنري بكنيم، كافي است؟ در اين صورت، سركار خانم روستا با آن اقتدارگرايان وطني كه به دموكراسي فحش ميدهند و اين فحش را به آراي فيلسوفان و جامعهشناسان منتقد امريكايي كه كتابها و مقالاتشان مخصوصاً در اين سالها بيشتر هم چاپ شده، ارجاع ميدهند، چه تفاوتي دارد؟ شايد تنها تفاوت آنها اين باشد كه اقتدارگرايان نتيجه ميگيرند به همين دليل دموكراسي فاسد است و روشنفكران ما منحرف و وابسته هستند كه به تبليغ آن ميپردازند، ولي خانم روستا به اين نتيجه نميرسد يا جرأت نميكند برسد. چون بالاخره ايشان دوست دارند موهاي جلو چتري خود را داشته باشند و كسي چيزي به او نگويد. كسي هم چيزي به او نميگويد، چون او خواسته و ناخواسته در همان جهتي گام ميزند كه اقتدارگرايان ميخواهند؛ يعني نقد ناقص و طرد دموكراسي
متأسفانه بسياري از هنرمندان ما چنين هستند و از عمق بينش ملي برخوردار نيستند و ظاهراً براي آن كه بيكار نباشند حاضر هستند به هر كاري تن دهند. مگر نبود در دوران اوج جريان اصلاحطلبي، كه كيف انگليسي ساخته شد. مصفا و حاتمي و شريفينيا و ديگران مگر با بازي در آن فيلم با تيشه به بدنهي اصلاحطلبي نكوبيدند. جريان اصلاحطلبي ملت ايران، نه فقط از بحرانآفرينيهاي اقتدارگرايان بلكه از فقدان درك ملي هنرمندانمان نيز لطمه خورده است. البته نميخواهم عملكرد نادرست و ناقص اصلاحطلبان در قدرت را ناديده بگيرم بلكه بايد با جرأت به اين نيز اعتراف كرد كه برخي از هنرمندان ما كه اگر بپرسيم احتمالاً ميگويند به خاتمي رأي دادهاند و اكنون نيز به زبان در محفل انسشان و بين دوستان به نقد عملكرد دولتيان مينشينند، همانها با آثارشان به آگاهي كاذب در جامعه دامن زده و ميزنند و به پاي نهال ضعيف اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي آب ناسالم ميريزند
نميخواهم بگويم نقد گلوواتسكي غلط است. اما نقد او مربوط به جامعهي امريكايي است نه جامعهي ما. نقد دموكراسي امريكايي، مسألهي جامعهي امريكا است نه مسألهي جامعهي ما. ما هنوز گامهاي اوليهي دموكراسيخواهي را در جادهاي پر سنگلاخ داراي سربالايي طي ميكنيم كه هر بار سنگها به زير پايمان سر ميخورد و ما را چند گام به عقب ميكشد. چرا ما بايد نقدهاي آنها را براي جامعهي خودمان نشخوار كنيم. آيا همين كه بگوييم ميخواهيم كار هنري بكنيم، كافي است؟ در اين صورت، سركار خانم روستا با آن اقتدارگرايان وطني كه به دموكراسي فحش ميدهند و اين فحش را به آراي فيلسوفان و جامعهشناسان منتقد امريكايي كه كتابها و مقالاتشان مخصوصاً در اين سالها بيشتر هم چاپ شده، ارجاع ميدهند، چه تفاوتي دارد؟ شايد تنها تفاوت آنها اين باشد كه اقتدارگرايان نتيجه ميگيرند به همين دليل دموكراسي فاسد است و روشنفكران ما منحرف و وابسته هستند كه به تبليغ آن ميپردازند، ولي خانم روستا به اين نتيجه نميرسد يا جرأت نميكند برسد. چون بالاخره ايشان دوست دارند موهاي جلو چتري خود را داشته باشند و كسي چيزي به او نگويد. كسي هم چيزي به او نميگويد، چون او خواسته و ناخواسته در همان جهتي گام ميزند كه اقتدارگرايان ميخواهند؛ يعني نقد ناقص و طرد دموكراسي
متأسفانه بسياري از هنرمندان ما چنين هستند و از عمق بينش ملي برخوردار نيستند و ظاهراً براي آن كه بيكار نباشند حاضر هستند به هر كاري تن دهند. مگر نبود در دوران اوج جريان اصلاحطلبي، كه كيف انگليسي ساخته شد. مصفا و حاتمي و شريفينيا و ديگران مگر با بازي در آن فيلم با تيشه به بدنهي اصلاحطلبي نكوبيدند. جريان اصلاحطلبي ملت ايران، نه فقط از بحرانآفرينيهاي اقتدارگرايان بلكه از فقدان درك ملي هنرمندانمان نيز لطمه خورده است. البته نميخواهم عملكرد نادرست و ناقص اصلاحطلبان در قدرت را ناديده بگيرم بلكه بايد با جرأت به اين نيز اعتراف كرد كه برخي از هنرمندان ما كه اگر بپرسيم احتمالاً ميگويند به خاتمي رأي دادهاند و اكنون نيز به زبان در محفل انسشان و بين دوستان به نقد عملكرد دولتيان مينشينند، همانها با آثارشان به آگاهي كاذب در جامعه دامن زده و ميزنند و به پاي نهال ضعيف اصلاحطلبي و دموكراسيخواهي آب ناسالم ميريزند
0 Comments:
Post a Comment
<< Home