آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Thursday, March 17, 2005

چهارشنبه‌سوري تهي از سنت

پنجشنبه 27 اسفند 1383
به نظرم مي‌آيد، انديشه‌ي ايدئولوژيك مذهبي حاكم بر جمهوري اسلامي در مورد چهارشنبه سوري هم موفق بوده است و هم ناموفق. وابستگان و حاكمان اين انديشه در دو دهه، تمام تلاش خود را كردند تا چنين روزي وجود نداشته باشد. از منع كردن و دستگير كردن افراد و به هم ريختن تجمع‌هاي مربوط به آن دريغ نكردند. اما جامعه اين سنت ديرين را فراموش نكرد و در اين ميان شكاف فعال دولت – ملت هم به مدد آمد و با سرسختي بيشتر و براي نپذيرفتن خواست حكومت و مقابله با فشارهاي آن به شيوه‌هاي مختلف اين سنت زيبا را حفظ و به نسل‌هاي بعدي منتقل كرد. از اين جهت، اين حاكمان موفق نبوده‌اند. سنت‌گرايان قدرت‌مدار، نتوانستند اين سنت مجوسان را از دل اين كشور شيعي پاك كنند و ياد و خاطره‌ي تاريخي مردم در اين روز در پيوندي هر چند بسيار ضعيف با اجداد آتش‌پرستشان به شوق مي‌آيد و اين شب را به انحاي مختلف پاس مي‌دارند. اما اين پاس داشتن و به ياد آوردن تفاوت بسياري با گذشته كرده است. گويي موضوعي به فراموشي سپرده شده بود كه اكنون كه به خاطر مي‌آورد، بسيار كم‌رنگ و مبهم است. از اين رو،‌ سعي مي‌كند بر آن شكلي ديگر دهد. سنت‌گرايان قدرت‌مدار از اين جهت موفق بوده‌اند. چهارشنبه سوري از معناي خود تهي شده است و ديگر شكل آن نيز ناتوان از پيوند معنادار با گذشته است
چهارشنبه سوري، گذر از سردي و زردي و ناتواني و ستروني و زمستان به گرمي و سرخي و توانايي و زايايي و بهار و تابستان است. روشن كردن آتش به ياد آتش مقدس ورهرام و ستايش نور و روشنايي و از كنج خانه‌ها بيرون آمدن و با جمع بودن و احساس يكي شدن و يكي بودن و همبستگي و پريدن از روي آتش و با شوق و با صداي بلند گفتن اين كه زردي من از تو(يعني آن چه كه از زمستان در من مانده است) و سرخي تو از من(يعني آن چه كه من براي زندگي به آن نياز دارم)،‌ همه از ياد رفته است. آن شور و شوق و هيجاني را كه ما پيش از انقلاب داشتيم تا از باغ‌ها و بيابان‌هاي محل خار و چوب جمع كنيم و در محله‌مان به آتش بكشيم و حتما از روي آن بپريم، و جوان‌ترها آتش‌گردان بياورند و تكه‌اي آلمينيوم در آتش بگذارند و آتش‌گردان را بگردانند تا آلمينيوم ذوب شود و حلقه‌اي زيبا در آسمان درست كنند، و بعد چادري به سر بكشند و با قاشق‌زني به در خانه‌ي همسايه‌ها بروند و ما كرورات بخريم و زير پايمان با سنگ مرمر بتركانيم تا صدا كند حالا جايش را به ترقه‌بازي داده است تا آن را زير پاي ديگران بتركانيم. آن هم با يك حرص و ولع ساديستيك كه آن فرد اصلا متوجه نشود و خود را به كوچه‌ي علي‌چپ مي‌زنيم كه ما نبوديم. آموخته‌ايم كه خشونت بورزيم و بعد دنبال مقصرش باشيم. اين ترقه‌بازي نوعي عمل پنهاني است كه نتيجه‌ي همان نوع برخوردها است
ترقه‌ و نارنجك بازي جاي آتش‌بازي را گرفته است. آن آتش از مهر بود و اين آتش از كين. از اين روي نرمي و دوستي جاي خود را به تندي و خشونت سپرده است. بالاخره سال‌ها بر طبل خشونت كوفتن و حتا با خشونت با يك سنت ديرين برخورد كردن همه چيز را از بين مي‌برد و ما را از فرهنگ دوستي دور كرده،‌ به فرهنگ دشمني نزديك مي‌كند

0 Comments:

Post a Comment

<< Home