خاطرهي نوروز
سهشنبه يكم فروردين 1385
نوروزي ديگر فرارسيد. اين كه ايرانيان دقيقا چند صد سال است كه نوروز را پاس ميدارند، معلوم نيست. نوروز، جزئي از اسطورههاي ماست. فقط ميدانيم كه جمشيد كه پس از كيومرث و هوشنگ و طهمورث به پادشاهي رسيد، همچون پدران خود نيكخواه و نيكجو بود و نوروز، روزي است كه «جهان انجمن شد بر تخت او/ فرومانده از فره بخت او/ به جمشيد بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند/ سر سال نو هرمز فرودين/ بر آسوده از رنج تن دل ز كين/ چنين روز فرخ از آن روزگار/ بمانده از آن خسروان يادگار». و ما ايرانيان اين روز را كه به شكلگيري ايرانزمين بازميگردد و با بهار طبيعت نيز تقارن يافت، پاس ميداريم. روزي كه خاطرهي جمشيد را بايد برايمان زنده كند؛ خاطرهاي بسيار آموزنده. جمشيد چنان بود كه به قول حكيم بزرگ ايرانزمين «جهان بد بآرام از آن شادكام/ ز يزدان بدو نو به نو بد پيام». با چنين جايگاهي، او دست به كار شد و در ابزار جنگي و لباس رزم نوآوري كرد، آهن را نرم كرد، رستن و تافتن و بافتن را به ديگران بياموخت، پزشكي و درمان را رواج داد، كاخهاي بلند ساخت، به جامعهي دوران خود نظمي دقيق داد، و «بهبخشيد بسيار چيز» و «زمانه بدو شاد و او نيز شاد». با اين حال و پس از سالها كه او ديگر استقرار يافته بود «مني كرد آن شاه يزدانشناس/ ز يزدان به پيچيد و شد ناسپاس» و در ناسپاسي به ديگران سختگيري كرد و سختگيرياش از گرانمايهگان و بزرگان كه اهل رزم و علم بودند، شروع شد. جمشيد با آن كه از يزدان پيام ميگرفت و ذهني خلاق داشت و براي اولين بار به ايرانزمين شكل و سامان داد، وقتي خود را قدرت مطلقه ديد، همه چيز را از دست داد؛ هر چند خودش، خود را همچنان پيامآور ايزد ميدانست و داراي فره ايزدي. براي همين گفت: «شما را ز من هوش و جان در تن است/ به من نگرود هر كه آهرمن است». او به جايي رسيد كه خودش را قدرت قاهر و مطلقهاي ديد كه هر كه در دايرهي او قرار نگيرد، اهريمني و ناپاك شناخته ميشد و به سزاي ناپاكياش ميرسيد. اما به قول فردوسي «چو اين گفته شد فر يزدان ازوي/ گسست و جهان شد پر از گفتگوي». و پس از اين بود كه چشم ايرانيان به ضحاك دوخته شد كه در ناپاكي و اهريمن بودنش، ميشناختندش. اما جمشيد پيامآور يزدان پاك چنان كرد كه همه از او رويگردان شدند و روي بر ضحاك ماردوش شتافتند تا شايد از شر او خلاص شوند. نكته نيز در همين جاست، اگر حاكمان بر جايگاه خود چنان غره شوند كه به اهل علم و روشنفكران درشتي كنند و حرمت حقوق انساني مردمان را پاس ندارند، هر قدر هم كه آنان خود را ناصب خدا و امام زمان بدانند، سرنوشت جمشيد را خواهند داشت؛ چه بسا در اين ميان همه چيز با سكوت و حمايت نكردن پيش رود. از اين روي، راهي جز پاسداشت آزادي و حقوق انساني آن گونه كه عقل جمعي ميفهمد نه عقل جمشيد دور شده از ايزد، براي مقابله با ضحاك ماردوش دوران نمانده است. به اميد برسر عقلآمدنمان
0 Comments:
Post a Comment
<< Home