آزادي؛ مصلحت يا حقيقت؟
سه شنبه 26 دي 1385
امروز در برنامهي صبحگاهي يكي از كانالهاي تلويزيون، مجري، روزنامهي كيهان سال 57 را در دست داشت كه يادآور خاطرهي چنين روزي بود و درشت نوشته بود: شاه رفت. در كنار اين تيتر كه محور سخن مجري شد، درشت نوشته بود: امام خميني: ماركسيستها در بيان عقيده آزادند. اين سخن، ظاهري جذاب داشت و واقعا همه فكر ميكردند آن چه پس از انقلاب شكل خواهد گرفت، فضاي آزادي عقيده و بيان است. اما ديري نپاييد كه اين تصور فرو ريخت و ماركسيستها اجازهي ابراز عقيده نيافتند. فعلا در پي بيان دلايل و چرايي شكلگيري فضاي پس از انقلاب نيستم؛ چرا كه دلايل بسيار دارد و روابط پيچيدهاي شكل گرفت تا فضاي آزادي كه امام از آن سخن ميگفت استقرار نيابد. اگر بگوييم آن سالها، دوران انقلاب بود و تأسيس و امكان شكلگيري چنين فضايي نبود، اكنون كه دوران استقرار و تثبيت است چه؟ اين نكته را نيز فراموش نكنيم كه، هميشه سنت شكلگرفته تداوم مييابد و سنت پس انقلاب عدم پذيرش صداهاي ديگر بود. مگر در همان سالهاي اول انقلاب و در دوران امام با موج عظيم بستن روزنامهها مواجه نشديم. اين موج يك بار ديگر در سالهاي اوليهي اصلاحات نيز رخ داد و بهانه نيز توطئه و حمايت خارجي از روزنامهها بود؛ ادعايي كه هيچگاه در هيچ دادگاهي طرح نشد؛ آن هم روزنامههايي كه گردانندگان آن ماركسيستها نبودند، بلكه بچههاي انقلابياي بودند كه در جنگ نيز شركت فعال داشتند و مسؤوليتهاي گوناگوني را در انقلاب و استقرار نظام جمهوري اسلامي عهدهدار بودند. شايد اين سخن مصباح يزدي درست باشد كه امام به واقع چنين عقيدهاي نداشتند و مصلحت آن روزگار حكم ميكرد كه چنين سخناني را به زبان بياورند! مگر هيچ مصلحتي بالاتر از مصلحت حكومت اسلامي وجود دارد؟ آزادي از اين ديدگاه مصلحت است نه حقيقت. اگر آزادي حقيقت وجودي انسان شناخته ميشد كه امام علي ميفرمايد اي انسان خدا تو را آزاد آفريده است و بندهي غير نباش! پس چرا سياستمداران ما حتي تاب تحمل شنيدن و انتشار آرا و عقايد نيروهاي چپ انقلاب را ندارند و هر از گاهي به بهانههايي(!) روزنامههاي بيجان آنان را توقيف ميكنند؟ اين است كه ميگويم همه چيز به مصلحت ختم ميشود نه حقيقت
1 Comments:
When the Nazis arrested the Communists,
I said nothing; after all, I was not a Communist.
When they locked up the Social Democrats,
I said nothing; after all, I was not a Social Democrat.
When they arrested the trade unionists,
I said nothing; after all, I was not a trade unionist.
When they arrested me, there was no longer anyone who could protest
Post a Comment
<< Home