آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Sunday, September 30, 2007

مصادره‌ي سياسي هنر

يكشنبه 8 مهر 1386
شايد اولين يادداشت در تمجيد از موسيقي ـ‌ نمايش «اين فصل را با من بخوان»‌ از من بود كه در اعتماد ملي روز شنبه به چاپ رسيد. اين موسيقي ـ نمايش با تمام ضعف‌هايش مخصوصاً در بخش نمايش، در مجموع و به عنوان يك كليت كه فرآيند سي سال زندگي جمعي ما را به تصوير مي‌كشد و ارتباط خوبي با شنونده برقرار مي‌كند، قابل تقدير است و در نوع خود بي‌نظير. مخصوصاً اين كه وقتي بار اول ديدم، از فضاي ايدئولوژيك حاكميت فاصله گرفته بود و وجه ملي و ميهني آن پررنگ بود. اگر از فطعه‌ي اول آن بگذريم كه در صدد پيوند تاريخي جنگ تحميلي به نبرد كربلا است، بقيه‌ي آن روايت جنگ است و بخشي از پيامدها و عواقب آن؛ آنهم آن جايي كه با زندگي روزمره و جاري ما در هم مي‌آميزد، و شايد به جهت همين در هم آميختگي و تكرار شدنش نسبت به آن بي‌توجه و فراموش كار بوده‌ايم. «اين فصل را با من بخوان» همه‌ي آن خاطرات را زنده مي‌كند. اما در جنگ و پيامدهاي ناگوار آن نمي‌ماند و با قطعه‌اي شاد از سمفوني ايثار ما را به زندگي و عنصر مهم آن يعني گذشت و فداكاري پيوند مي‌دهد. در همين قطعه است كه ترانه‌اي درباره‌ي ايران خوانده مي‌شود و حس ملي و ميهني شنونده را كه در طول اجراي سمفوني به جهت مقاومت هشت ساله‌ي جنگ و يادگارهاي خودماني‌اش زنده شده است، به اوج مي‌رساند و در حين خواندن آواز، عكس‌هايي از ميدان آزادي و قله‌ي دماوند نمايش مي‌دهد. قله‌ي دماوند؛ نماد استقامت و پايداري و ماندگاري ملتي در طول بيش از دو هزار سال
متأسفانه و هزار بار تأسف، وقتي بار دوم به تماشاي برنامه رفتم، ديدم فكر كوته‌بين و محدود زعماي قوم، همين نقطه‌ي اوج پاياني را كه حس زيبايي در حاضران ايجاد مي‌كند، مصادره كرده‌اند و هنر را در خدمت سياست ناپاك و اغراض‌شان گرفته‌اند و با حذف عكس‌هاي ميدان آزادي و قله‌ي دماوند، عكس‌هايي از تأسيسات هسته‌اي بوشهر و نطنز را گذاشته‌اند. مولوي چه زيبا گفته است: چون غرض آمد هنر پوشيده ماند
ميدان آزادي كه نمادي تصرف شده است و حتماً به لحاظ ايدئولوژيك براي آقايان معنا ندارد. قله‌ي دماوند كه نمادي طبيعي است، چه ارتباطي با نظام پيدا مي‌كند. پس نماد آقایان چه مي‌تواند باشد كه پس از اين بيست و هشت سال بتوانند به آن ببالد و بنازد؛ چيزي غير از سايت‌هاي هسته‌اي كه آن نيز فاقد پيام‌هاي انساني و جهاني است. چرا بايد برنامه‌اي هنري كه مي‌تواند به زيبايي، پيام‌هاي ملي و انساني و جهاني داشته‌ باشد، چنين ناجوانمردانه تصرف شود و با گذاشتن چند عكس، در كل كار وصله‌ي ناجوري ايجاد كنيم كه آن را تحت‌الشعاع قرار دهد. من چقدر احمقم كه در مقابل اين بي‌عقلي، از چرايي مي‌پرسم!ا
تمام تلاش «اين فصل را با من بخوان» ايجاد پيوند و يادآوري ارزش‌هاي والاي انساني همچون گذشت و فداكاري و پاس‌‌داشت زندگي و مقاومت و ميهن‌دوستي است، نه يادآور نزاع‌هاي سياسي و بين‌المللي كه معلوم نیست ته آن ارزشي نهفته باشد؛ نزاعي كه آينده‌اي تيره و تار برايمان ترسيم كرده است. چرا آقايان دست كثيف سياست را از عرصه‌ي هنر كوتاه نمي‌كنند. اگر وزارت ارشاد هزينه‌ي اين كار را تأمين كرده است، پول آن را از جيب ملت داده است، و به همين جهت حق ندارد كاري را كه مي‌تواند ملي باشد، دولتي و حكومتي كند