آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Wednesday, May 31, 2006

عذرخواهي به‌هنگام، عذرخواهي دير‌هنگام

چهارشنبه 10 خرداد 1385
هنوز هم معتقدم اگر همان ابتدا به طور رسمي و مشخص از كشيدن و چاپ كاريكاتور عذرخواهي مي‌شد و اين عذرخواهي از كاريكاتوريست شروع و به مدير روزنامه و وزير كشور مي‌رسيد و از رسانه‌هاي عمومي نيز پخش مي‌شد، ماجرا دامن نمي‌گرفت. و نمايندگان مجلس به جاي تحريص و نمك پاشيدن بر زخم، به مجموعه‌ي عذرخواهان و پيگيران قانوني ماجرا مي‌پيوستند، بلوايي شكل نمي‌گرفت و بي‌گناهاني كشته و زخمي نمي‌شدند. و پان ترك‌ها و و دشمنان ايران يكپارچه از آن چنين سود نمي‌برند. البته عذرخواهي دير هنگام،‌ نشان استيصال است و عذرخواهي به‌هنگام،‌ نشان كرامت و احترام و مردم فرق اين دو را خوب مي‌دانند. براي همين است كه عذرخواهي ديگر اثري نداشت. برخي مي‌گويند خواسته‌هاي ترك‌ها چنان بود كه اگر عذرخواهي هم مي‌شد مردم اعتراض خود را مي‌كردند. اين سخن،‌ را نمي‌پذيرم و آن را ايده‌‌اي پان‌تركي مي‌دانم
ما اصولا فرهنگ عذرخواهي نداريم. حتي در رفتارهاي روزمره‌مان نيز بلد نيستيم از يكديگر عذرخواهي كنيم. وقتي در پياده‌رو دو نفر از سر بي‌توجهي به يكديگر تنه مي‌زنند، به جاي عذرخواهي از يكديگر، به هم به اخم مي‌نگرند و زير لب يا به صداي بلند توهين هم مي‌كنند. به ندرت مي‌توان ديد،‌ ماجرا به عذرخواهي برسد. وقتي در سطح اجتماعي چنين هستيم، مشخص است كه حكومت اقتدارگرايي كه به غير از صداي خودش هيچ صدايي را نمي‌شنود،‌ توان عذرخواهي داشته باشد. عذرخواهي‌اش از سر استيصال است. مگر در ماجراي خوزستان نبود كه پس از بر پا شدن اولين بلوا استاندار خوزستان نامه‌ي ابطحي را تكذيب كرد. در صورتي كه ده روز قبل از آن خيرخواهان به او گفته بودند كه عذرخواهي كن و او به اين خيال بود كه اتفاقي نخواهد افتاد
ماجراي آذربايجان از چيزي شروع شد كه به راحتي مي‌توانستيم آن را مديريت كنيم، ولي اكنون به جايي رسيده است كه آينده‌اي مبهم‌تر را براي ما به تصوير مي‌كشد. مديريت امنيتي و نظامي ناتوان از فهم امور اجتماعي و برخورد درست با آن است و در نهايت كشور را به باد خواهد داد. اكنون كار بسيار دشوار شده است. هر چند راه باريكي مانده است

Wednesday, May 24, 2006

مانای مظلوم، عقل گم شده و سخافت رفتار

چهارشنبه 3 خرداد 1385
وقتی کاریکاتور را می بینی و بعد این جنجال را بر خیلی از امور ایمان می آوری. این که اعتراضات تقریبا می تواند ربطی به آن نداشته باشد؛چرا که کاریکاتور آن قدر بی اهمیت است که ماجرا می توانست با یک عذرخواهی ساده و اولیه حل شود. اما بهانه ای می شود برای این که اولا مردم به یاد خواسته های متراکم شده ی خود بیافتند و رفتارهای جمعی غیر عقلانی را رقم بزنند و دوم پان ترک ها از موضوع بیشترین بهره برداری را ببرند و هیزم بر این آتش بریزند و دامنه ی آن را افزون کنند. به هر صورت، ماجرا نشان می دهد که به دلایل عدیده اقوام، زمینه های مستعدی برای ایجاد بحران های ملی دارند. این زمینه ها نه در روزنامه ی ایران و قلم مانای مظلوم، بلکه در عملکرد بیست و پنج ساله ی حاکمان مستتر است و مانا و روزنامه ی ایران در این میان قربانیانی بیش نیستند؟ نیستانی که فقط کاریکاتور را کشیده است، و بدون این که عامل معنوی جرم وجود داشته باشد و تو از دیدن کاریکاتور به خوبی آن را می فهمی، مجرم و نه متهم شناخته و دستگیر می شود، ولی جدایی طلبان و شونیست هایی که مردم بی اطلاع را به خیابان ها کشاندند و خود کناری به تماشا ایستادند و مردم بی گناه و مظلوم و عواممان را سیبل نزاع قرار دادند تا از له شدن وجودشان برای خود پله ی ترقی بسازند، حق دارند (مگر آقایان نگفتند احساسات مردم در این باره قابل احترام است) در کجای این رفتارهای شونیست ها و حضرات می توان عقلانیت و منافع ملی را یافت
دوم، بر این ایمان می آوری که زعمای قوم نه این که ناتوان از مدیریت بحران هستند، بلکه خود نیز آب به آسیاب دشمن و بحران می ریزند و از سوی کسی نیز مورد تذکر واقع نمی شوند. آیا رفتار نمایندگان مجلس به اعتراضات اولیه که هنوز چندان نبود مشروعیت نبخشید؟ و آیا اعتراضات مقامات رسمی، رفتار شونیست ها را پذیرفتنی نکرد؟ و آیا راه عذرخواهی و شنیدن آن را نبست؟ کیست که برخی نمایندگان مجلس نهم را که به خاطر کاریکاتور یک سوسک! بر هیجانها و احساسات مردم مهر تأیید زدند، به پرسش فراخواند و نتیجه ی عملشان را به آنان نشان دهد؟ در رفتار آنان چقدر می توان عقلانیت و توجه به منافع ملی یافت
سوم، درست است که در هیجان های عمومی، عقل نسبتا مفقود می شود و احساسات است که حکم می راند. ولی حد و اندازه ی آن، میزان سخیف بودن رفتار را نیز نشان می دهد، تعرض به مجسمه ی حافظ و سعدی که نشانه های بزرگ ایرانیت ما هستند و نه قوم مدارای هامان، نشان از پستی و سخافتی دارد که در کنه این اعتراضات نهفته است، درون مایه ای که بی ارتباط با موضوع آن نیست و نیز تعرض به یک روزنامه نگار و مجرم دانستن او نیز از این دایره بیرون نیست؛ در رفتار سخیف، عقلی نمی توان یافت
چهارم، راستی این نزاع و درگیری که به تخریب اموال عمومی و مجروح شدن و ا حتمالا کشته شدن تعدادی انجامیده است، بر سر چه بود؟ یک سوسک! آهان! کاریکاتور یک سوسک. اگر آن یک کلمه به فارسی بود، چه اتفاقی می افتاد، و یا به زبان انگلیسی؟ به اعتقادم، هیچ و هیچ

Monday, May 22, 2006

به ياد خيام

دوشنبه يكم خرداد 1385
خيام هيچ‌گاه از ذهنم دور نمي‌شود. تقريبا اشعارش را زياد مي‌شنوم، به قرائت گيراي شاملو و آواز زيباي شجريان و نيز مي‌خوانم مخصوصا از كتاب زيبايي كه سال‌ها پيش هديه گرفته بودم. امروز به ياد اين دوبيتي خيام افتادم
افسوس كه بي‌فايده فرسوده شديم
وز داس سپهر سرنگون سوده شديم
دردا و ندامتا كه تا چشم زديم
نابوده به كام خويش نابوده شديم

Wednesday, May 17, 2006

نهضت و نهاد در مواجهه با آمریکا

چهارشنبه 27 اردی بهشت 1385
پنجشنبه هفته ی گذشته خاتمی به نمایشگاه کتاب رفت و مصاحبه ای نیز انجام داد. در بخشی از مصاحبه اش چنین گفت
وقتى من سال ۷۶ با سی ان ان مصاحبه كردم، ايران در افكار عمومى جهان و آمريكا موقعيت خوبى نداشت. من در قالب اين مصاحبه مى خواستم فضا را بشكنم و نتيجه كار هم اين شد كه آلبرايت به صراحت از اشتباهات و سياستهاى نادرست آمريكا عليه ايران در ۵۰ سال گذشته سخن گفت و كلينتون نيز در اظهاراتى كه در آن مقطع زمانى داشت، به نوعى از ايران عذرخواهى كرد و موضع آمريكا عوض شد. نظر حضرت امام(ره) نيز اين بود كه اگر آمريكا عذرخواهى كند، راه براى مذاكره باز مى شود. در آن زمان سياست كلى نظام بر ايجاد رابطه با آمريكا استوار نبود
او در جایی دیگر از مصاحبه اش گفته است
فرصت مناسبى بود. ما در موضع عزت بوديم، اما رئيس جمهور بايد از سياستهاى كلى نظام پيروى كند
دکتر شریعتی بحثی دارد تحت عنوان نهضت و نهاد که بحثی جامعه شناختی است. نهضتی شکل می گیرد و رفته رفته به نهاد تبدیل می شود و خودش تقدس می یابد و در مقابل تحولات نهضت مقاومت می کند و آن را به افول می کشاند. ماجرای رابطه با آمریکا نیز چنین شده است. سیاست های کلی نظام در تقابل با آمریکا بوده است. اما جامعه پویایی خود را حفظ کرده و در جریان شدنش راهی را پیمود که امکان برقراری ارتباط فراهم آید. خاتمی آن مصاحبه را کرد و به قولش در موضع عزت بودیم، نظرخواهی از مردم تهران که توسط سه موسسه ی وابسته به دولت و حکومت انجام شد از خواست مردم برای برقراری ارتباط خبر می داد اما سیاست های کلی نظام که به نهاد تبدیل شده بود در مقابل نهضت مقاومت کرد و سد سکندری شد در مقابل تحولات. هر چند زعمای تحول خواه نیز بر خواسته های اصلاح طلبانه شان به جد و جهد نایستاند و در عمل اجتماعی شان تقصیر و قصور بسیاری داشته اند، اما نباید نقش سیاستهای کلی نظام را که خاتمی از آن یاد کرده است و نهادی در مقابل نهضت بود را فراموش کرد

Monday, May 15, 2006

تكمله‌اي بر سنت و آموزه‌هاي مدرن

دوشنبه 25 اردي‌بهشت 1385
ديشب با دوستان درباره‌ي همين نام‌گذاري امسال صحبت مي‌كرديم و من ايده‌ام را طرح كردم. يكي از دوستان نظري داد كه بيان آن به عنوان يك ديدگاه جالب است. مي‌گفت: اين كه امسال به نام پيامبر اعظم ناميده شده است،‌ به نظرم در پيوند با اهل سنت بوده است، چرا كه آنان از پيامبر با عنوان نبي‌الله الاعظم ياد مي‌كنند و احتمالا آقاي خامنه‌اي از اين طريق آن هم در اين سال پرآشوب خواسته‌اند بر اتحاد بين اهل سنت و شيعيان تأكيد كنند و گامي در اين زمينه بردارند. ظاهرا اين نام‌گذاري براي برخي از متعصبان نه از موضعي كه من طرح كردم بلكه از موضع تقابل با اهل سنت خوشايند نبود
به نظرم اگر چنين مفروضه‌اي در پس اين اقدام وجود داشته باشد،‌ هم نيك است و هم عقلاني. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد كه امور اجتماعي علاوه بر آثار و عواقب خواسته، داراي آثار و عواقب ناخواسته نيز هستند كه به يكي از آن‌ها در مورد اين نام‌گذاري در مطلب قبل اشاره كردم. ديگر اين كه اتحاد با اهل سنت و تقريب مذاهب، غير از اين، بيشتر بايد در حوزه‌هاي ديگر نيز خود را نشان دهد. به عنوان مثال در حوزه‌هاي مديريتي و فعاليت‌هاي اجتماعي. من دوستان اهل سنتي دارم كه براي شاغل شدن فقط به جهت شيعه نبودنشان مشكل دارند. پس ما براي تقريب به اقدامات ديگري هم نيازمنديم،‌ اقداماتي كه با سنت‌هاي نيكوي‌مان چندان تداخل و تقابل ايجاد نمي‌كنند

Sunday, May 14, 2006

سنت و آموزه‌هاي مدرن

يكشنبه 24 اردي‌بهشت 1385
ایدئولوژی را آموزه‌ای مدرن مي‌دانند، مربوط است به دنیای جدید، فرقی هم نمی‌کند ایدئولوژی اسلامی باشد یا لیبرالی سکولار یا سوسیالیستی مارکسیسم و غیره. ما هم چه بخواهیم و چه نخواهیم در دریای مواج ایدئولوژی‌ها قرار گرفته‌ایم. مخصوصا که حکومت‌مان اسلامی و ایدئولوژیک است. حکومتی که علاوه بر این، ادعای اتصال به سنت نیز دارد. اما نکته این جاست که بخشی از آموزه‌های آن ارتباطی با سنت ندارد و حتی به شکاف و فاصله با سنت نیز دامن می‌زند و گاه به تخریب سنت نیز می‌انجامد
ما در سیر زندگی خود ناگزیر از آموختن سنت هستیم. بخش قابل توجهی از فرآیند اجتماعی شدن و فرهنگ‌پذیری ما چیزی نیست جز آموزه‌های سنت. ارزش داوری نمی‌کنم که غلط است یا درست. توصیف می‌کنم؛ هر چند بخشی از این آموزه‌ها حتی امروزه نیز قابل دفاع هستند و برای تداوم هویت و چارچوبه‌های فرهنگی، ضروری به شمار مي‌آيند. یکی از این آموزه‌ها این است که پیامبر گرامی اسلام لقب پیامبر اکرم را به خود گرفته است که دلایل متقنی نیز برای آن وجود داشته است. این را گفتم برای این که به ایام نوروز بازگردم
نوروز امسال پس از نامیده شدن سال به نام پیامبر اعظم و بعد از آن که تلویزیون بارها و بارها به آن اشاره کرد، پسر هشت ساله‌ام از من پرسید این پیامبر اعظم کیست؟ گفتم پیامبر خودمان حضرت محمد، و او پاسخ گفت که مگر حضرت محمد، پیامبر اکرم نیست؟
پرسشش برایم مهم تلقی شد و مرا به فکر فرو برد. چرا که او مفاهیم دینی را نه تحت آموزش‌های خاص بلکه در فرآیند اجتماعی شدن رسمی و غیررسمی و گام به گام دریافته و درونی کرده است. مفهومی چون پیامبر اکرم برای تمام ما چنین است. هزار و چهار صد سال است که سنت چنین گفته است و دلیلش نیز کرامت پیامبر گرامی اسلام بود. مگر نه این که او خلقی عظیم داشت و مگر نه این که آمده بود تا مکارم اخلاق را نهایت برساند و مگر نه این که خود در سلوک شخصی‌اش چنین بود. ما افتخارمان بر این بود که پیامبرمان، کریم‌ترین مردم بوده است و همین نیز او را بزرگ و بزرگوار کرده است. اعظم بودن در کرامتش نهفته است. نه این که هیکلی بزرگ داشت و یا زور بازویی بزرگ. اگر بزرگترین جایگاه را در عالم یافته است به جهت صفات بزرگی است داشته است؛ صفاتی که او در تلاشی مداوم برای تزکیه نفس و در ارتباط با مبدأ هستی به دست آورده است. و بعد دیدم آموزه‌های نوین ایدئولوژیک چگونه در مفاهیم دیرین سنت که دلایلی قوی و معنوی را با خود همراه دارند و پشتوانه‌های استوار تداوم بخشی از حیات معنوی ما محسوب می‌شود، خلل ایجاد می‌کنند. این آموزه‌ی جدید، انتقال سنت را با دشواری مواجه می‌کند و چه بسا برخی در صدد باشند آن را در کتاب‌های دینی سال‌های آینده وارد کنند و دیگر جایی برای کرامت حضرتش باقی نگذارند. پیامبر ما بزرگترین خلق است چون کریم‌ترین خلق بوده است، نه این که کریم است چون بزرگ‌ترین بوده است

Wednesday, May 10, 2006

کل اگر طبیب بودی

چهارشنبه 20 اردی بهشت 1384
از خواندن نامه احمدی نژاد فقط شرمنده شدم. آیا بضاعت علمی و شعور فرهنگی و وقت شناسی این ملت در این قد و قواره است که در وجود ا و متبلور شده است؟ نه! باورم نمی شود. به هیچ وجه! حداقل شش هفت سال پیش خاتمی برای مردم آمریکا سخن گفت و ما به آن افتخار کردیم و اکنون باید شرمنده باشیم
نمی دانم چرا او این پرسشها را از خودش و نظام سیاسی ای که او رییس جمهور آن است نمی پرسد؟ هر چند طرح این پرسشها نشان می د هد که او تا چه اندازه از جهان زیست غرب فاصله دارد و ناتوان از فهم روابط اجتماعی و سیاسی دنیای جدید است و جالب این که این پرسشها را به دانشجویان و مردم نسبت می دهد
بیایید پرسشهای او را برای خودمان بازخوانی کنیم: اگر حضرت محمد صلوات الله پیامبر رحمت است که صد البته هست، پس چرا در حکومتی که خود را ادامه دهنده راه او و راه انبیا می داند، جفاهای بزرگ اتفاق می افتد و کک بزرگانش هم نمی گزد و همه چیز در ابهام خود باقی می ماند. چرا در این جا قتل های زنجیره ای اتفاق افتاد و آمرانش نامشخص باقی ماندند؟ مگر نه این که به قول احمدی نژاد حکومت حافظ جان و مال و شأن شهروندان هستند؟ چرا رسانه جمهوری اسلامی که به نوشته این نامه موظف به انتشار اطلاعات صحیح و گزارش دهی صادقانه است، به طریقی دیگر می رود. ماجرای کنفرانس برلین و دهها برنامه این چنینی چقدر دارای صداقت بود؟ چقدر از منافع گروههای خاص و ثروتمند و قدرتمند کردن عده قلیلی حمایت نمی کند؟ چقدر حقوق زندانیان مخصوصا زندانیان سیاسی رعایت می شود که از آمریکا می خواهیم حقوق زندانیان گوانتامو را رعایت کند؟ راستی، سحابی چرا دستگیر شد؟ ملی - مذهبی ها چرا دستگیر شدند؟ گنجی و اشکوری چرا به زندان افتادند؟ وکلای برخی پروندها چرا راهی زندان شدند؟ قاضیان چرا به زندان افتاد و مفصل کتک خورد؟ دانشجویان کتک خورده در کوی چرا راهی زندان شدند؟ اصلا ماجرای کوی به کجا انجامید؟ ماجرای ترور حجاریان به چه پایانی رسید؟ روزنامه ها چرا توقیف موقف دائم شدند؟ چرا هیأت منصفه در دادگاهها فعال نیست؟ چرا حق اعتصاب که در قانون اساسی پذیرفته شده است، نادیده گرفته می شود؟ بنادر آزاد در دست چه کسانی است؟ جایگاه بنیادها در این نظام اقتصادی کجاست؟ چرا به عمد تلاش می شود نخبگان مذاهب دیگر در سلسله مراتب سیاسی ارتقا نیابند؟ چرا برای اساتید دانشگاه ها فضای تنگی فراهم آمده و استادان بزرگ مجبور به مهاجرت شده اند؟ چرا یکی شغل ندارد و دیگری ده شغل دارد؟ چرا یکی د رآمد ندارد و خرج یکی در ماه چند میلیونی است؟ چرا یکی در اتوبوس باید بایستد و فشرده و عرق ریزان شود و دیگری در ماشین چند صد میلیونی سالها از پشت شیشه کدر ضد گلوله مردم را بنگرد؟ مگر آقایان از موضع پیامبر رحمت نیستند و آموزه های او را هر جمعه و در هر سخنرانی و هزاران مقاله و کتاب تبلیغ و ترویج نمی کنند؟ پس کو مکارم اخلاق؟ کجاست گذشت و بردباری؟ کو شفقت و مهربانی؟ کو عدالت؟ کو آزادی؟ و هزاران پرسشی که در ذهن شما نقش می بندد و برای همیشه بی پاسخ می ماند

Sunday, May 07, 2006

برای جهانبگلو

یکشنبه 17 اردی بهشت 1385
خبر دستگیری رامین جهانبگلو را شنیده اید. امروز وزیر اطلاعات افاضه ی فیض فرمودند و اعلام داشتند ایشان به اتهام ارتباط با بیگانگان دستگیر شده اند و پرونده در حال تکمیل شدن است
اتهام ارتباط با بیگانگان، اتهامی است که تنها از سوی حکومت های ایدئولوژیک ساخته و پرداخته می شود تا از این طریق بتوانند به بازتولید حیات ایدئولوژیک خود ادامه دهند. اگر هم ارتباطی می خواهد صورت گیرد باید در چهارچوب منافع حکومت باشد. هر ارتباطی دیگر، حتی اگر منافع ملی در آن مستتر باشد، ناسالم قلمداد می شود. البته وزیر اطلاعات نفرمودند ارتباط ناسالم با بیگانگان. ایشان فقط گفتند، ارتباط با بیگانگان که در این صورت خیلی ها متهم هستند. حالا که ایشان در زندان است، ممکن است هزار و یک اتهام دیگر نیز نصیبش شود، حتی احتمالا شراب خواری، ولی غیر از تریاک کشی!! مگر نبود برای مهندس سحابی دوست داشتنی، برچسب برنداز و جاسوس زندند و مگر اولین نفری که این برچسب را زد آقای هاشمی در نماز جمعه نبود. جالب آن که وقتی هاشمی خاک بازی می کرد، سحابی در مکتب پدرش درس مبارزه می آموخت. و مگر نبود که به عبدی اتهام جاسوسی زدند و بند دال درست کردند و او اکنون حدود یک سال است که حکم رفع اتهام خود را گرفته و به زندگی اش بازگشته است. مگر گنجی چنین اتهامی را دریافت نکرد. مگر حدود یکصد روزنامه توقیف شده با اتهام ارتباط با بیگانگان که آخر معلوم نشد با کی و چگونه و کجا و در چه مواردی، بسته نشدند. این نوع اتهام بستن حداقل برای ما ایرانیان که از سوی حکومت ها بیان می شود، عادی شده است. رژیم طاغوت هم وقتی مبارزی و روشنفکری را دستگیر می کرد، اولین اتهامی که می بست همین بود
دستگیری جهانبگلو برای جمهوری اسلامی که در بحران هسته ای گرفتار است، اصلا به فال نیک نیست. چرا که سازمان های حقوق بشری و نیز شورای امنیت سازمان ملل را نسبت به این موضوع نیز حساس می کند. همان گونه که اکنون کرده است. جهانبگلو شخصیتی شناخته شده در فرانسه و کانادا و امریکا است و جایگاه مناسبی در بین روشنفکران آن کشورها دارد. بدا به حال حکومتی که این امور را نمی فهمد
این هم مطلبی از وحید ثابتیان درباره محتوای پرونده
الپر هم دو مطلب نوشته. این آخری گفت و گوی بازجو با جهانبگلو است. البته شاید واقعی - تخیلی باشد
آی آمریکای نامرد، نوشته ای از سرزمین من

Monday, May 01, 2006

شناخت و نقد جامعه شناسی

دوشنبه 11 اردی بهشت 1384
همایش مسایل علوم اجتماعی ایران دو روز دیگر در دانشکده ی علوم اجتماعی تهران برگزار میشود. روز چهارشنبه و پنجشنبه. برای هر سلیقه ای هم مطلب دارد. چون هشت پنل در حوزه های جامعه شناسی در بعد از ظهر چهارشنبه از سوی گروه های تخصصی برگزار خواهد شد.ویژه نامه همایش هم که شامل بیست و یک مصاحبه با اساتید درباره ی عوامل مساعد و نامساعد رشد علوم اجتماعی در ایران است آن روز توزیع خواهد شد. وبلاگ همایش مطلب خواندنی دارد با عنوان شناخت و نقد جامعه شناسی