آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Monday, October 23, 2006

پرسش از معظله‌ي رؤيت هلال ماه

دوشنبه 1 آبان 1385
رؤيت هلال ماه رمضان و شوال، پانزده، شانزده سالي است كه معضلي شده است. در سال‌هاي اخير كه اين معضل حادتر هم شده و اگر به همين نحو پيش برود فكر مي‌كنم تشكيلات عريض و طويلي براي آن ايجاد كنند. اكنون ستاد استهلال ماه رمضان و شوال تشكيل شده و عده‌اي در اين ستاد عضو هستند و دبيرخانه‌اي و تشكيلاتي و حتما حقوقي و فوق‌العاده‌اي و حق مأموريتي. در كنارش دو هواپيما و يا بيشتر(ديشب از تلويزيون گفته مي‌شد احتمالا بيشتر) با تعدادي روحاني و اصحاب نجوم براي رصد ماه به پرواز درمي‌آيد كه نمي‌دانم هزينه‌ي پرواز و حق‌ مأموريت آقايان چقدر مي‌شود. در كنار اين دو حداقل صد تيم تجسس كه حتما هر تيم چهار تا هفت هشت نفر خواهند بود، در سراسر كشور به راه مي‌افتند تا اين ماه زبان‌بسته را به چشم ببينند. آنان نيز چون به مأموريت مي‌روند، حق مأموريتي و فوق‌العاده‌اي و شايد جايزه‌اي دريافت كنند. علاوه بر اين، صدا و سيما برنامه‌هاي متعددي براي اين منظور تدارك مي‌بيند، مانند ديشب كه برنامه‌ي مفصلي بود و افراد متعددي در اين باره اظهار نظر كردند و حتي يك نفر را آورده بودند كه ركورددار رؤيت هلال ماه بود!!(حالا اين ركوردداري چگونه به دست آمده و از كجا معلوم ديگري‌اي نباشد كه از او بيشتر ديده باشد). اين برنامه‌ها قطعا هزينه دارد و در مجموع بايد از ده‌ها ميليون‌ها و احتمالا از صدها ميليون تومان خرج گفت تا ثابت شود كه ماه ديده شده است يا خير؟ حالا اگر شب اول نديدند، همه‌ي آن هزينه‌ها براي شب دوم تكرار مي‌شود. در اين جا چند پرسش مطرح مي‌شود: اول اين كه اين پول از كجا مي‌آيد؟ آيا غير از جيب ملت؟ آن‌هم وقتي همين پول مي‌تواند شكم خالي خانواده‌هاي بسياري را در همان روز عيد پر كند؟ دوم چرا پيش‌ترها ما با چنين مشكلي مواجه نبوديم و رؤيت ماه به سادگي اتفاق مي‌افتاد و در اين رؤيت هم به ندرت اشتباه پيش مي‌آمد؟ چه اتفاقي افتاده است كه ديگر نمي‌توان بدون هزينه كردن و به همان سادگي گذشته ماه را رؤيت كرد و بدون اين جار و جنجال و بازي‌هاي عوامانه عمل كرد؟ چه كساني و چه موقعيت‌هايي از اين ماجرا سود مي‌برند؟ و چه سودي از آن مترتب افراد مي‌شود؟

Sunday, October 22, 2006

كريستال سرخ اسرائيل و افسوس ما


يكشنبه 30 مهر 1385
در خبرهاي آمده بود: «
روز پنجشنبه، 8 دسامبر، دبيرخانه کنفرانس بين المللی که با شرکت 192 کشور امضا کننده کنوانسيون ژنو در شهر ژنو، سوييس، تشکيل شده بود اعلام کرد که پيشنهاد پذيرش يک نشان جديد موسوم به کريستال سرخ در کنار دو علامت صليب سرخ و هلال احمر با اکثريت لازم دو سوم کشورهای شرکت کننده در اجلاس مورد قبول قرار گرفته است.» جالب است بدانيد كريستال سرخ نشان پيشنهادي اسرائيل است. اكنون سه نشان سرخ در جهان وجود دارد كه به عنوان نشان امدادي شناخته شده است. كشورهاي عربي و مسلمان نشان هلال احمر، كشورهاي مسيحي و حتي غير مسيحي شرق آسيا، نشان صليب سرخ و كشوراسرائيل به تنهايي كريستال سرخ را دارند. پيش از اين، ايران تنها كشوري بود كه داراي نشان منحصر به فردي بود كه نشاني از تاريخ غني‌اي داشت كه اين كشور پشت سر خود حمل مي‌كرد: نشان شير و خورشيد كه مورد پذيرش جنبش بين‌المللي امدادرساني شده بود. متأسفانه با پيروزي انقلاب، به بهانه‌ي از بين بردن تمام نمادهاي سلطنتي، به مخالفت با نمادهاي ايراني نشستيم و با تغيير نام شير و خورشيد ايراني به هلال احمر عربي - و نه اسلامي - نشان شير و خورشيد را به عنوان نشان خاص و ويژه‌ي ايران براي امداد رساني حذف كرديم. ما نشاني را پذيرفتيم كه ارتباطي با تاريخ‌مان ندارد، و صرفا نشاني عربي بود. ما به عنوان ملتي با آن پشتوانه‌ي عظيم تاريخي كه از هزار سال پيش تلاش مجدانه‌اي كرديم تا راهمان را از اعراب جدا كنيم، در انقلاب اسلامي به دامشان افتاديم. تمام تلاش فردوسي در آن دوران همين بود: زنده كردن عجم به پارسي و تمام تلاش ما ترويج عربي و عرب‌گرايي و مخالفت با ايراني و ايراني‌گرايي. راه هزار ساله‌، ما را به كجا رسانده است

Wednesday, October 04, 2006

دولت احمدي‌نژاد از نظر توكلي

چهارشنبه 12 مهر 1385
مدتي پيش در اعتماد ملي خواندم كه احمد توكلي مدافع احمدي‌نژاد در جمع دانشجويان به دفاع ارزشي از دولت ارزشي پرداخته و گفته است مهمترين ويژگي مثبت اين دولت اين است كه با شجاعت و قدرت كارها را پيش مي‌برد. بعد ايشان براي اين كه خودش را فردي منتقد هم معرفي كند ويژگي منفي دولت احمدي‌نژاد را انجام كارها بدون كارشناسي گفته است. به نظرم وقتي اين دو مقدمه را كنار هم بگذاريم و از آن دو نتيجه بگيريم خيلي خوشمزه مي‌شود و توكلي ندانسته يا دانسته توي خال زده است. چرا كه مي‌توان نتيجه گرفت دولت احمدي‌نژاد بدون كار كارشناسي با قدرت و شجاعت در حال انجام امور مربوطه است. خب پر واضع است كه كار بدون كارشناسي غير از اين كه بر مشكلات بيافزايد چيزي ديگر نيست. حالا مسأله اين است كه طبق نظر ايشان دولت احمدي‌نژاد با شجاعت و قدرت در حال خراب كردن امور است؛ نتيجه‌اي كه از كارهاي كارشناسي نشده برمي‌آيد. مثالش را هم مي‌توان زمان‌بندي ساعت كاري بانك‌ها دانست. اين يكي چون نتيجه‌اش به طوري است كه ما به خوبي لمسش مي‌كنيم و خوب مي‌توانيم آن را دريابيم،‌مي‌فهميم چه طرح بيهوده‌اي بوده است. بقيه‌ي طرح‌ها هم مانند تشتي است كه پشت بام افتاده و صدايش فردا درخواهد آمد؛ همان طور كه صداي تورمي كه آقايان باور ندارند از پشت سياست‌هاي غلط و كارشناسي نشده‌ي اقتصادي دولت و مجلس به گوش مي‌رسد

Sunday, October 01, 2006

نامه‌اي كه حرف‌هاي بسيار دارد

يكشنبه 9 تير ماه 1385
نامه‌اي كه از امام منتشر شده را حتما خوانده‌اند. قطعا انتشار آن آنهم با توجه به نزاع لفظي شكل‌گرفته، براي آگاهي بخشي به مردم نبوده و اغراض و اهداف خاصي در پس آن نهفته است كه بايد به آن انديشيد. اما خود نامه حائز اهميت است و به جهات گوناگون قابل بحث
اول/ آن كه امام نامه‌ي فرمانده‌ي سپاه را تكان‌دهنده دانسته‌اند. اين مي‌تواند نشان دهد كه ايشان تا آن موقع چنين اطلاعاتي درباره‌ي جنگ نداشتند و آقايان هر بار پيش امام مي‌رفتند از وضعيت مناسب جنگ و جامعه و اقبال عمومي و توان نظامي و اقتصادي و چه و چه سخن مي‌گفتند. خب! در چنين صورتي طبيعي است كه ايشان مدافع جنگ بوده باشد. اما در همين نامه پس از آن كه به نوشته‌ي فرمانده‌ي سپاه اشاره مي‌كند،‌ بيان مي‌كند كه نظر اين فرمانده در مورد ادامه‌ي جنگ شعاري بيش نيست. يعني پس از آن كه با واقعيت مواجه شدند، پايان جنگ را پذيرفتند
دوم/ اين كه در اين نامه دو بار به شكست در جنگ اشاره كرده‌اند. شكست‌هاي پي‌درپي‌اي كه در يكي از آن‌ها آنقدر سلاح و تجهيزات از دست رفته است كه به اندازه‌ي بودجه‌ي آن سال سپاه و ارتش مي‌شده‌ است.
سوم/ آخر نفهميدم چرا جام زهر!؟ مگر مسأله يك مسأله‌ي شخصي بود كه پذيرفتنش سخت بوده باشد؛ و يا از اين جهت كه جنگي كه نبايد ادامه مي‌يافت ادامه يافته بود. به نظرم اين يكي صحيح‌تر باشد؛ چرا كه سنگيني مسؤوليتي كه به درستي ايفا نشد، به جام زهر تعبير شده است كه خودش نيز پيش‌بيني كرد از آن جان سالم به در نخواهد برد.
چهارم/ اين كه حكومت‌گران از جامعه و مردم عقب مانده بودند. مردم ديگر خواهان ادامه‌ي جنگ نبودند و اين را در اعزام نيروها نشان مي‌دادند. به خوبي به ياد دارم كه ديگر كسي براي رفتن به جبهه تشويق نمي‌شد. در مقابل، خيلي‌ها بازداري مي‌كردند و اجازه نمي‌دادند نزديكانشان به جبهه بروند؛ چرا كه ادامه‌ي جنگ را به صلاح نمي‌دانستند و در پس آن اعراض سياسي مي‌يافتند. فضاي آن دوره اين را القا مي‌كرد، مخصوصا پس آن كه جنگ به شهرها كشيده شد
پنجم/ الان به خوبي مي‌فهميم كه چرا برخي پس از فتح خرمشهر بر پايان دادن به جنگ در اوج قدرت و اقتدار اصرار داشتند و كساني كه آن را نپذيرفتند ملت ما را به كجا رساندند و با سرخوردگي و خستگي و ناتواني جنگ را پايان دادند و به دروغ بر طبل خالي پيروزي كوفتند. به خوبي يادم مي‌آيد كه ديگر از سال 64 به بعد عمليات نظامي با تلفات سنگين مواجه مي‌شد. كربلاي 4 كه شكستي بيش نبود و دوستان بسياري را از دست داديم. بعد به تلافي آن يك سال بعد كربلاي 5 تدارك ديده شد كه آن نيز شهداي بسياري را براي مردم به همراه داشت. از اين به بعد ما تلفات انساني و تجهيزاتي‌مان سنگين است. نه اين كه آمار داشته باشيم. بلكه فضاي حاكم در آن دوران و خاطراتي كه بر و بچه‌هاي بازگشته از عمليات تعريف مي‌كردند،‌ چنين بود؛ فضايي كه تا سال 63 شكل نگرفته بود. در نهايت اين كه مي‌توان دريافت كه جنگ را مردم به پايان رساندند نه نظاميان و سياستمداران. اگر مردم همچون سال‌هاي اول پا به ميدان بودند چه بسا آقايان بر طبل جنگ مي‌كوفتند. ولي كاهش جدي نيروهاي داوطلب در كنار ديگر عوامل، جمع‌بندي پايان جنگ را پيش رو مي‌نهاد. اما به نظرم حتي از اين تاريخ متأخر نيز درس گرفته نشده است و حاكمان ما همچنان از آن چه كه در جامعه و لايه‌هاي گوناگون اجتماعي مي‌گذرد عقب هستند و هنگامه‌اي به خود خواهند آمد كه هزينه‌اي گزاف بپردازند