آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Wednesday, January 31, 2007

گام‌هاي آخر حكومت مداحان

چهارشنبه 11/11/85
پيش‌تر و با پيروزي آبادگران و احمدي‌نژاد بر شهرداري، نوشته بودم كه مي‌توان از به قدرت رسيدن مداحان سخن گفت. پس از آن نيز ديديم نوع نگاه مداحان و رفتارهاي هيأتي ر فعاليت‌هاي شهرداري حاكم شد؛ رفتاري كه طي يك و نيم سال اخير تاحدودي در قوه‌ي مجريه بازتوليد شده است. در همان دو سال ديديم كه هيأت‌هاي مذهبي در مقايسه با قبلشان قدرت بيشتري گرفتند و به صورتي عجيب رشد كردند. هيأت‌هايي كه محور آن مداحان بودند نه روحانيان. در همان دو سال چهره‌ي شهرها در ايام عزاداري محرم بسيار دگرگون شد. دسته‌هاي عزاداري همچون قارچ از كوچه پسكوچه‌هاي شهر رشد كردند. در هر كوي و برزني هيأتي به راه افتاد كه مداح‌محور بود؛ بر عكس هيأت‌هاي سنتي و قديمي‌مان كه آخوندمحور بودند و مداح، پامنبري محسوب مي‌شد. عكس‌هاي شهداي كربلا با چهره‌هاي بسيار شسته و رفته و زيبا كه شايع بود با پول بيت‌المال و به سفارش شهرداري و ظاهرا واريز به جيب انجمن حجتيه، كشيده شده بود، سطح شهر را فراگرفت. اين مداحي جان‌گرفته، سال گذشته كه با پيروزي احمدي‌نژاد در رياست جمهوري همراه بود،‌ تقويت شد و در مجموع طي اين سال‌ها روحانيت جاي اصلي خود را در عزاداري‌هاي محرم تا حدودي از دست داد و در بسياري از مجالس فرع بر مداحان قرار گرفت. امسال، اما با شكل‌گيري تقابل نسبي با بخشي از عزاداري‌ها كه حتي با حمله‌ي پليس به برخي از دسته‌هاي عزاداري در ساعات پاياني شب همراه بود و در برخي از موارد شنيده شد كه عكس‌هاي منتسب به شهداي كربلا نيز توسط پليس پاره شد، و در مجموع با افول قابل مشاهده‌ي‌ دسته‌هاي عزاداري، مي‌توان حكايت افوال زود هنگام قدرت مداحان را خواند؛ هر چند اين افول با افت و خيزهايي همراه است. همچنين، فضاي جهاني شكل‌گرفته عليه ايران در چند ماه اخير كه ناشي از رفتارهاي احساسي و هيجاني در عرصه‌هاي سياست داخلي و خارجي و دوري‌گزيني از عقل سليم بود، بر به خود آمدن نسبي روحانيان و به دست‌گيري مجدد گوي قدرت از رقيبان تاريخي خود (يعني مداحان)، بي‌تأثير نبوده است. از اين رو، اميد مي‌رود با تضعيف موقعيت مداحان، نوري اندك از روزنه‌اي بر حيات كشور تابيده شود

Saturday, January 27, 2007

خرافه‌گرايي در عزاداري

شنبه 7/11/85
اين شب‌ها خبرنگار تلويزيون به ميان دسته‌هاي عزاداري و هيأت‌ها مي‌رود و از افراد درباره‌ي عزاداري صحيح و خرافات در عزاداري پرسش مي‌كند. آن چه پخش مي‌شود از جهاتي قابل توجه است
اول، وقتي با دوربين تلويزيون به سراغ مردم مي‌رويد و درباره‌ي خرافات در عزاداري مي‌پرسيد،‌ قطعا كسي خود را موافق با اين خرافات معرفي نمي‌كند و همه شروع مي‌كنند به كلي تعريف و تمجيد از عزاداري واقعي و بيان مخلوط شدن خرافات در عزاداري‌هاي امام حسين. مثال هم مي‌زنند: اين علم‌كشي‌ها و به كار بردن سازها را ببينيد. اصلا خبرنگار موضوع را طوري طرح مي‌كند كه موضوع به همان علم و طبل و سنج و موسيقي ختم شود. همان مردمي كه در همان دسته‌اي حضور دارند كه علم‌كشي مي‌كنند و طبل و سنج مي‌نوازند،‌ آن را نيز نقد مي‌كنند! و اين تزويري است كه ما داريم و پررنگ‌تر از ما به قول حافظ «شيخ و محتسب» دارند
دوم، آن چه تلويزيون به آن مي‌پردازد و در صدد نقد آن برآمده است، بيشتر بخش سخت‌افزاري خرافات است كه مورد نقد و توجه فقها نيز واقع شده است،‌ و هيچ بحثي از بخش نرم‌افزاري خرافات نمي‌شود. اشعاري كه خوانده مي‌شود و وعظ‌هاي برخي از روحانيان بر منابر خالي از خرافه‌گرايي و ترويج آن نيست. كم نيست اعتقادات خرافي كه درباره‌ي امام حسين و بر حواشي قيام آن بزرگوار بافته شده است؛ چه مي‌گويم چنان است كه خود به متن تبديل شده و اصل ماجرا به حاشيه رانده شده است. آيا واقعا تلويزيون خود از اين خرافات نرم‌افزاري مبرا است. چه بسا تحليل سخنراني‌هاي پخش‌‌شده از تلويزيون نيز نشان د هد اين رسانه نيز در اين زمينه سهمي دارد. ديگر اين بخش از خرافات را جوانان خلق نكرده‌اند،‌ بلكه كار همان خطبا و وعاظ و شعرا در باره‌ي آن حضرت است
سوم، با حلوا حلوا كردن كه دهان شيرين نمي‌شود. اين كه بگوييم اين‌ها خرافات است مگر ماجرا درست مي‌شود؟ مگر 27 سال بر طبل اين خرافه‌گرايي كوفته نشد؟ مگر همين تلويزيون براي نشان دادن عظمت امام حسين،‌ علم‌هاي عزاداران و طبل و سنج آنان را به تصوير نمي‌كشيده است كه حالا خرافات شده‌اند؟ غير از اين چه فضايي ايجاد شده است كه اين خرافه‌گرايي رشد نكند؟
چهارم، ترويج موسيقي و انواع و اقسام علامت‌ها كه ارتباطي هم با حركت امام حسين ندارد و بيشتر نمادهاي مناسكي هستند و هر مناسكي نيز نماد خود را دارد، از يك سو، به جهت وجود و ترويج خرافه‌گرايي نرم‌افزاري در بالاي منابر و همين صدا و سيما و از سوي ديگر به جهت فقدان فضاهايي مربوط مي‌شود كه جوانان در آن فضاها به صورت آزادانه تا دير وقت دور هم باشند و كسي مزاحم آنان نباشد. وقتي هميشه از ظاهر اسلامي تبليغ شده نه از باطن آن،‌ چه انتظاري است كه جوانان محروم از فضاهاي مورد نيازشان، به سمت ظاهرگرايي در عزاداري سوق پيدا كنند. و چرا حالا كه آنان به آلات موسيقي تنوع بخشيده‌اند، خرافه‌گرايي شده است و تاكنون نبوده است و آن چه در بالاي منابر و به قول
مطهري آن زهرماري‌ها بيان مي‌شود، خرافه نيست؟

Wednesday, January 24, 2007

وكلاي ملت، يكسال وكيل خود مي‌شوند!ا

چهارشنبه 4 بهمن 1385
اين يادداشت را ديشب براي اعتماد ملي فرستادم كه روز پنجشنبه به چاپ رسيد
توكيل كردن خودمان، خودمان را اين محال است نه غلط، كه خودمان خودمان را وكيل بكنيم. فرق است بين غلط و محال. بسا هست كه كار غلط خيلي بكنيم،‌ اما محال ممكن نيست. و بنده نمي‌توانم خودم را وكيل بكنم. طريقه‌ قانوني منحصر است به رأي اكثريت ملت
اول. اين جمله فرازي است از نطق روحاني آزادانديش شهيد مدرس در اواخر مجلس دوم (1329 هـ. ق.) و هنگامي بيان شد كه او به عنوان يكي از پنج مجتهد طراز اول براي نظارت بر مصوبات در مجلس حضور يافته بود. در ماه‌هاي پاياني مجلس دوم كه پنج سال از پيروزي مشروطه و دو سال از استبداد صغير مي‌گذشت و فضاي سياسي و اجتماعي كشور پر آشوب بود، طرحي در مجلس بررسي شد كه شش ماه عمر مجلس را تمديد مي‌كرد. مدرس در اين باره طي دو روز، مواضع خود را مطرح كرد. او ابتدا به درستي با استدلالي عقلي بيان كرد كه نمايندگان از آن جا كه خود وكيل مردم هستند،‌ نمي‌توانند وكالت خودشان را تمديد كنند و اين تصميم را نه صرفا امري غلط كه امري محال مي‌دانست؛ چرا كه نمايندگان انتخاب نشده‌اند تا دوره‌ي وكالت خود را افزايش دهند، بلكه انتخاب شده‌اند تا قوانين مورد نياز كشور را به تصويب برسانند. از سوي ديگر، او به درستي طريقه‌ي قانوني تمديد دوره‌ي مجلس را منوط و منحصر به رأي اكثريت ملت مي‌دانست، نه رأي نمايندگاني كه ممكن است در آن شائبه‌ي لحاظ منافع شخصي و گروهي‌شان براي تمديد دوره‌ي مجلس منتفي نباشد. علاوه بر اين كه بنا بر نظر او، تنها معيار براي صحت بقاي مجلس، مصالح كشور است؛ به اين صورت كه اگر بخواهيم انتخابات برگزار كنيم، مفاسد عظيمي براي كشور ايجاد ‌شود كه جبران آن امكان‌ناپذير است. اگر موضوع فقط صرفه‌جويي مالي است كه مي‌توان به نحوي ديگر انديشيد كه مصالحش نيز بر مفاسد تمديدش مي‌چربد
دوم. شنيده‌ايد ديروز در مجلس طرحي با موافقت 121 نماينده به تصويب رسيد كه نمايندگان بر دوره‌ي وكالت و نمايندگي خود يكسال افزوده‌اند. به عبارتي ديگر، و بر حسب استدلال مرحوم مدرس، نمايندگان مجلس هفتم به امري محال رأي داده‌اند و خود را به مدت يكسال وكيل خود كرده‌اند
سوم. تنها استدلال موافقان اين طرح لزوم هماهنگي بين دوره‌ي رياست جمهوري و مجلس و لزوم صرفه‌جويي هزينه‌هاي انتخاباتي است. اين در صورتي است كه براي حل مشكل هماهنگي بين دوره‌ي رياست جمهوري و مجلس مي‌توان به راه‌هاي ديگري انديشيد كه حداقل محال عقلي نباشد. مثلا مي‌توان دوره‌ي رياست جمهوري را براي يكسال كاهش داد كه محال عقلي نيست و در صورت وجود ادله و دلايل كافي در حيطه‌ي اختيارات مجلس نيز هست. و يا عمل دقيق قوه‌ي مجريه و مقننه در چارچوب قوانين بالادستي و چشم‌اندازهاي بلند مدت توسعه‌ي كشور مي‌تواند شكاف يكساله را پر كند. اگر قوه‌ي مجريه و مقننه در اين چارچوب عمل كنند و در برنامه‌هاي خود، آن قوانين را تكه پاره‌هاي كاغذ نبينند، و هر دولت و مجلسي بر انباشت دوره‌ي قبل بايستد و عمل كند و تمام فعاليت‌هاي دوره‌هاي قبل را باطل و نادرست تلقي نكند، آن يكسال تفاوت بين دوره‌هاي رياست جمهوري و نمايندگي در هماهنگي بين دولت و مجلس خلل ايجاد نمي‌كند. علاوه بر اين كه چرا نمايندگان محترم صرفه‌جويي مالي را در كاهش سازوكارهاي دموكراتيك مي‌جويند؟ بايد تأكيد كرد هزينه در تقويت سازو كارهاي دموكراتيك، هزينه نيست. فرصت‌هاي اجتماعي و سياسي ايجاد شده‌ي ناشي از اين هزينه‌هاي مالي، اگر به درستي و در جهت مصالح ملي مورد استفاده قرار گيرد، صدها برابر فوايد و سود نصيب كشور خواهد كرد. مشكل را بايد در جاي ديگر جست
چهارم. خوشبختانه وضعيت سياسي و اجتماعي كشور نيز از ثبات لازم براي جابه جايي نمايندگان برخوردار است و ساز و كار قانوني نيز به گونه‌اي است كه تا شروع به كار مجلس بعدي، مجلس فعلي از اعتبار لازم و كافي برخوردار است. در چنين شرايطي چرا بايد نمايندگان مجلس به امور محال روي آورند و براي يكسال، وكلاي خودشان باشند نه وكلاي ملت؟

Wednesday, January 17, 2007

انگشت‌نگاري امريكاييان در تعليق

چهارشنبه 27 دي 1385
احتمالا به ياد داريد كه چندين ماه پيش مجلس طرحي را با كلي تبليغات و سر و صدا به تصويب رساند مبني بر اين كه از تمام اتباع امريكايي كه وارد ايران مي‌شوند، انگشت‌نگاري شود. از همان ابتدا معلوم بود، قانوني وضع مي‌شود كه هيچگاه حاكم نخواهد بود و به دايره‌ي عدم حاكميت قانون افزوده مي‌شود. ديشب در خبرها شنيديم كه تيم كشتي امريكا وارد بندر عباس شد و مورد استقبال خوبي قرار گرفت. حتي دو زن با پوشش محلي را نشان داد كه به امريكاييان گل هديه مي‌دادند( استفاده‌ي ابزاري از زن كه اصلا جمهوري اسلامي به آن باور ندارد). نمي‌گويم چنين تيمي نبايد وارد ايران شود و نبايد از آنان استقبال كرد، بلكه بحث بر سر اين است چرا بايد قانوني وضع شود كه در حاكميتش ان‌قلت وجود دارد. آقايان نمايندگان آيا حقوق مي‌گيرند كه كارهاي شعاري كنند؛ كه نه فقط مشكلي نمي‌گشايد بلكه بر مشكلات نيز مي‌افزايد. دايره‌ي بي‌اعتمادي به قوانين افزوده مي‌شود، به غلط‌كردن سياسي مي‌افتيم، به مصوبات خود بي‌اعتنا مي‌شويم و احترام خود را به دست خود خدشه‌دار مي‌كنيم. اين‌ها تبعات اجتماعي يك تصميم است كه بر احساسات گروهي سوار مي‌شود و از عقل سليم فاصله‌ي مي‌گيرد. مرحوم مدرس در اعتراض به برخي اظهارنظرها در مجلس هشتاد سال پيش گفته بود كه حساب كرده‌اند هر ساعت از وقت اين مجلس هفتصد تومان ارزش دارد و من مي‌گويم هر دقيقه‌اش به اندازه‌ي ملت ايران ارزش دارد و ما وظيفه داريم اين زمان را به تصميم‌گيري درست اختصاص دهيم. الان يكي از آقايان بيايد هزينه‌ي هر دقيقه‌ي مجلس فعلي را حساب كند، بعد بگويد آيا درست است كه اين هزينه صرف تصميم‌گيري‌هاي هيجاني و احساسي شود كه عمل به آن ممكن است تبعات سياسي سنگيني براي ما داشته باشد و براي همين به آن عمل نمي‌شود و بعد رسانه‌ي جمهوري اسلامي هم با افتخار بگويد از امريكاييان انگشت‌نگاري نشد؟ در مورد ماجراي هسته‌اي نيز تصميم‌گيري مجلس هيجاني و احساسي و عجولانه بود؛ همان تصميمي كه شوراي نگهبان تلفني! نظر مثبت خود را اعلام كرد. دير نخواهد بود كه اين قانون نيز در همان دايره‌ي عدم حاكميت خواهد نشست

Tuesday, January 16, 2007

آزادي؛ مصلحت يا حقيقت؟

سه شنبه 26 دي 1385
امروز در برنامه‌ي صبحگاهي يكي از كانال‌هاي تلويزيون، مجري، روزنامه‌ي كيهان سال 57 را در دست داشت كه يادآور خاطره‌ي چنين روزي بود و درشت نوشته بود: شاه رفت. در كنار اين تيتر كه محور سخن مجري شد، درشت نوشته بود: امام خميني: ماركسيست‌ها در بيان عقيده آزادند. اين سخن، ظاهري جذاب داشت و واقعا همه فكر مي‌كردند آن چه پس از انقلاب شكل خواهد گرفت، فضاي آزادي عقيده و بيان است. اما ديري نپاييد كه اين تصور فرو ريخت و ماركسيست‌ها اجازه‌ي ابراز عقيده نيافتند. فعلا در پي بيان دلايل و چرايي شكل‌گيري فضاي پس از انقلاب نيستم؛ چرا كه دلايل بسيار دارد و روابط پيچيده‌اي شكل گرفت تا فضاي آزادي كه امام از آن سخن مي‌گفت استقرار نيابد. اگر بگوييم آن سال‌ها، دوران انقلاب بود و تأسيس و امكان شكل‌گيري چنين فضايي نبود، اكنون كه دوران استقرار و تثبيت است چه؟ اين نكته را نيز فراموش نكنيم كه، هميشه سنت شكل‌گرفته تداوم مي‌يابد و سنت پس انقلاب عدم پذيرش صداهاي ديگر بود. مگر در همان سال‌هاي اول انقلاب و در دوران امام با موج عظيم بستن روزنامه‌ها مواجه نشديم. اين موج يك بار ديگر در سال‌هاي اوليه‌ي اصلاحات نيز رخ داد و بهانه نيز توطئه و حمايت‌ خارجي از روزنامه‌ها بود؛ ادعايي كه هيچگاه در هيچ دادگاهي طرح نشد؛ آن هم روزنامه‌هايي كه گردانندگان آن ماركسيست‌ها نبودند، بلكه بچه‌هاي انقلابي‌اي بودند كه در جنگ نيز شركت فعال داشتند و مسؤوليت‌هاي گوناگوني را در انقلاب و استقرار نظام جمهوري اسلامي عهده‌دار بودند. شايد اين سخن مصباح يزدي درست باشد كه امام به واقع چنين عقيده‌اي نداشتند و مصلحت آن روزگار حكم مي‌كرد كه چنين سخناني را به زبان بياورند! مگر هيچ مصلحتي بالاتر از مصلحت حكومت اسلامي وجود دارد؟ آزادي از اين ديدگاه مصلحت است نه حقيقت. اگر آزادي حقيقت وجودي انسان شناخته مي‌شد كه امام علي مي‌فرمايد اي انسان خدا تو را آزاد آفريده است و بنده‌ي غير نباش! پس چرا سياستمداران ما حتي تاب تحمل شنيدن و انتشار آرا و عقايد نيروهاي چپ انقلاب را ندارند و هر از گاهي به بهانه‌هايي(!) روزنامه‌هاي بي‌جان آنان را توقيف مي‌كنند؟ اين است كه مي‌گويم همه چيز به مصلحت ختم مي‌شود نه حقيقت

Monday, January 15, 2007

تقابل احمدي‌نژاد و امريكاي لاتين با سرمايه‌داري

دوشنبه 25/10/85
احمدي‌نژاد به كشورهاي آمريكاي لاتين رفته است، كه به موضع ضدامريكايي‌اش پاي‌ فشاري كند. اما ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است. مخالفت كساني چون چاوز و اورتگا با امريكا از موضع سوسياليستي است و مخالفت كساني چون احمدي‌نژاد از موضعي سياسي است. احمدي‌نژاد خود از طايفه‌ي راست است و مشكلي با جهان سرمايه‌داري ندارد. مگر برخي از مسائل اخلاقي كه البته مورد نقد جناح راست كشورهاي سرمايه‌داري نيز هست؛ مانند بحران در خانواده و آسيب‌هاي اخلاقي و امثالهم. برنامه‌هاي احمدي‌نژاد نيز در تقابل با سرمايه‌داري نيست. هيچ سوگيري سوسياليستي به غير از آن چه در كلام مي‌گويد كه فقط حرفي بيش نيست، ندارد. عدالت براي او فقط به زبان رانده مي‌شود. اما برنامه‌هايش فقرگستر است تا فقرزدا و عدالت‌گستر. آقاي عبدي نوشته بود عدالت در اغما است. برايش نوشتم اصلا عدالتي نبوده و نيست تا به اغما برود. بحث عدالت در اين دوران سالبه به انتفاء موضوع است. به بحث اول برگردم. مخالفت احمدي‌نژاد و سران كشورهاي سوسياليستي امريكاي لاتين با امريكا از دو موضع كاملا متفاوت و متقابل است. يكي پسروانه و ديگري پيشروانه. در اولي اگر مسأله سياسي حل شود، همه چيز حل است و در دومي مسأله‌ي سياسي فرع بر قضيه است؛ چرا كه سوسياليسم و سرمايه‌داري قابل جمع نيستند. براي همين تقابل آنان ريشه‌اي است و زيربنايي و تقابل اينان روبنايي و چون روبنايي است، داد و قالش هم زياد. بر همين مبنا با حل آن مسأله‌ي سياسي چه بسا دوستان فعلي به راحتي كنار زده شوند. مگر همين احمدي‌نژاد نبود كه معتقد بود به جاي اشغال سفارت امريكا بايد سفارت شوروي اشغال شود. مشكل اساسي او و بسياري از كسان ديگر سوسياليسم است. آقايان و علماي ما راحت‌تر با سرمايه‌داري كنار مي‌آيند تا با سوسياليسم. اين با مباني عقيدتي‌شان هم بهتر جور درمي‌آيد

Wednesday, January 10, 2007

هسته‌اي كه ممكن است ما را ببلعد

چهارشنبه 20/10/85
قرار بر اين بوده است كه ما بر حق هسته‌اي خود پاي بفشاريم و به انرژي هسته‌اي صلح‌آميز دست‌ يابيم. اما اكنون ماجرا به نحوي شده كه گويي همان هسته دارد ما را مي‌بلعد و چيزي نمانده تا از گلو به پايين بفرستد و در معده‌اش جاي دهد. آن گاه ديگر قطعا فضايي كاملا متفاوت برايمان شكل خواهد گرفت كه نمي‌توان به راحتي خروجي آن را ترسيم كرد. گاهي اوقات وقتي اين اصرار عجيب و غيرعقلاني بر نحوه‌ي دست‌يابي به فن‌آوري را مي‌بينيم، چند فرضيه در ذهن شكل مي‌گيرد
اول آنكه گويي ديوانه شده‌ايم. دقيقا به همان معني‌اي كه حكيم بزرگ ايران‌زمين، فردوسي، از آن افاده مي‌كند
دوم آن كه گويي هيچ راهي براي آمدن امام زمان در ذهن نداريم به جز آن كه فساد، عالم را در برگيرد و ما نيز آمده‌ايم تا با برنامه‌هاي غلط خود زمينه‌ها را آماده كنيم. اين كه در اين يكي دو ساله اخير تأكيد بيشتري بر اين وظيفه (آماده‌سازي ظهور) مي‌كنيم، با توجه به برنامه‌ها، سياست‌هاي داخلي و خارجي، آيا چيزي جز به فساد كشيدن عالم (مخصوصا عالم خودمان) نتيجه‌اي دارد؟
سوم آن كه گويي مهره‌هايي وجود دارند كه سياست‌هاي ما را در جهت خواست امپرياليسم و ابرقدرت‌ها سوق مي‌دهند. خواست امپرياليسم چيزي نيست به جز وجود ايراني ضعيف، آسيب جدي ديده، ناتوان از بازسازي، بحران‌زده، بيمار و خالي شده از نخبگان. آيا سياست‌هاي اجرايي اين چند ساله همه در جهت تحقق چنبن خواستي نبوده است؟ خواست امريكا اين بود كه در عرض يك سال مسيحي دو قطعنامه عليه ايران از شوراي امنيت بيرون بيايد كه آمد. خب!‌ چه كسي اين زمينه را براي امريكا مهيا كرد؛ غير از خود ما. و جالب اين كه روس‌ها كه اين‌ همه به آن‌ها اتكا كرده بوديم، اولين رأي موافق را دادند
چهارم آن كه گويي به جز دروغ چيزي ديگر نياموخته‌ايم و آن را همچون نقل و نبات بر زبان مي‌آوريم. اين دروغ فقط خود را در بيان اخبار و تحليل از شرايط، نشان نمي‌دهد بلكه در به كار بردن معناي مفاهيم نيز جاي‌گير شده است. مي‌گوييم مهر بورزيم، آن گاه تخم دشمني مي‌كاريم. مي‌گوييم سياست ما عين ديانت ماست، ولي ديانت را نه در دوستي و مهر و مكارم اخلاق كه در رذايل و نفاق و دشمني‌ورزي و پافشاري بر آن و بزرگنمايي‌اش جلوه مي‌دهيم. مي‌گوييم عدالت و بر توزيع فقر پاي مي‌فشاريم و توليد ملي را با بحران مواجه مي‌كنيم و معلوم نيست ذخيره‌ي ارزي كشور خرج چه مي‌شود. مي‌گوييم مردم‌سالاري، و آزادي را ذبح مي‌كنيم و در اگر بتوانيم در آرا دست مي‌بريم. قطعنامه‌ي شوراي امنيت را يك ورق‌پاره معرفي مي‌كنيم. مي‌گوييم انرژي هسته‌اي حق مسلم ماست و راهي را مي‌رويم كه اين حق براي هميشه از ما گرفته شود. قطعا در نزاع حلوا خيرات نمي‌كنند
پنجم آن كه گويي ما مي‌دانيم سياست‌هاي غلطي در پيش گرفته‌ايم يا مي‌دانيم شعارهايمان به نتيجه نخواهد رسيدو در ساختار كنوني ناتوان از برآوردن انتظارات مردم هستيم. پس بايد تمام تقصيرات، عقب‌ماندگي‌ها، تشديد فقر، فوران آسيب‌هاي اجتماعي، كاهش توليد و درآمد سرانه‌ي ملي و مهاجرت مغزها را به سر ديگري بشكنيم. حال اصرار بر حق هسته‌اي و فشار جهاني بر ما موجب مي‌شود كه شكست سياست‌هاي غلط را به عملكرد امريكاي جهانخوار و دشمنان اسلام نسبت دهيم نه به بي‌عقلي‌هاي خودمان. منظورم به يكي دو نفر نيست؛ گويي به لحاظ تمدني به چنين درجه‌اي رسيده‌ايم
آخر آن كه واقعا ما نمي‌توانيم با امريكا برخوردي از نوع ديگر (غير از دشمني) داشته باشيم و از آن در جهت رشد و بالندگي كشور گام برداريم؟

Wednesday, January 03, 2007

اعدام صدام و شعور ايرانيان

چهارشنبه 13 دي 1385
خبر اعدام صدام خيلي زود پيچيد. اما شور و شعفي ايجاد نكرد. برخي از ته دل خوشحال شدند اما بسياري‌شان اين خوشحالي را بروز نداند. بگذريم از اين كه شادماني اجتماعي نيز شكل نگرفت. چرا چنين شد؟ مگر صدام عامل تجاوز به كشورمان نبود؟ و مگر در اين جنگ بهترين عزيزان و جوانان اين مرز و بوم به شهادت نرسيدند؟ مگر مردم فراموش كرده‌اند كه هر روز جنازه‌ي تعدادي از اين جوانان در كوي و برزن اين كشور تشييع مي‌شد و مگر اكنون هر از گاهي استخوان‌هاي به جاي مانده از آنان كه گاه با سوء استفاده‌ي كانون‌هاي قدرت نيز همراه است و استخوان‌ها نيز به بازي گرفته مي‌شوند، تشييع نمي‌شود؟ نگوييد مردم حافظه‌ي تاريخي ندارند؟ كسي هشت سال پر درد را از ياد نبرده است. پس چرا انتشار خبر اعدام ديكتاتور كه مورد استقبال وسايل ارتباط جمعي و نيز بسياري از وبلاگ‌ها قرار گرفت، چندان مورد استقبال مردم واقع نشد؟
در اين باره بايد به اين نكات توجه كرد
اول، محاكمه و اعدام صدام فارغ از نقش او در جنگ تحميلي صورت گرفته بود. علاوه بر اين كه سقوط و محاكمه‌ي او نه توسط مردم عراق كه توسط عامل خارجي انجام شده است. صدام، در شرايط يك اسير قرار داشت
دوم،‌ صلح با كشور عراق و برقراري روابط با آن كشور و گشوده‌شدن راه‌هاي عتبات در دوران حكومت صدام، از بغض و كينه‌ي ايرانيان نسبت به او تاحدودي كاست. علاوه بر اين كه دور شدن هفده ساله از جنگ كينه‌ها را نيز كم‌رنگ كرده است
سوم، ايرانيان به لحاظ شخصيت پايه‌شان، افرادي كينه‌توز نيستند. بگذريم از اين كه سيماي جمهوري اسلامي در سريال‌هاي خود چيز ديگري را نشان مي‌دهد كه غير ممكن است مثال آن را بتوان در جامعه‌مان يافت، ولي در مجموع ايرانيان نه جنگ‌طلب هستند و حاضر به تداوم وضعيت جنگي و نه افرادي مستعد براي تداوم بلند مدت دشمني‌ها. چنين وضعيت‌هايي عمدتا توسط كانون‌هاي قدرت و حكومت‌ها تقويت و دنبال شده است
چهارم، جنگ عامل تداوم‌بخش يك سويه ندارد و ايرانيان اين را به خوبي دريافته‌اند. اگر قرار است درباره‌ي جنگ ايران و عراق قضاوت عادلانه‌اي صورت گيرد،‌ صدام يك سوي قضيه است. سوي ديگرش كشورهاي غربي از جمله امريكا و ضلع سومش نيز برخي از كانون‌هاي قدرت داخلي هستند كه طي سال‌هاي گذشته اطلاعات اندكي در مورد نقش آنان در تداوم بي‌نتيجه‌ي جنگ منتشر شد. از اين رو، در يك محاكمه‌ي عادلانه بايد نقش همه را بررسي كرد
پنجم، مجموعه‌ي عوامل بيان شده علاوه بر ديگر عوامل موجب شده است كه حس انتقام‌جويي ايرانيان نسبت به صدام كاهش يابد و كم‌رنگ شود. حسي كه ناشي از شعور و درك واقع‌بينانه‌ي ايرانيان است. شعور و دركي كه كمتر در حاكمان آنان تبلور مي‌يابد. رگه‌هايي از عقل سليم در رفتار ايرانيان در قبال اعدام صدام مي‌توان ديد. كاش حاكمان ما نيز از اين عقل بهره‌هايي برده بودند