آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Saturday, December 31, 2005

دست درازي به علوم انساني 2

شنبه 10 دي 1384
يكي ديگر از زواياي اين بحث تناسبي است كه بين حوزه و دانشگاه وجود دارد. وقتي اين تناسب را درك كنيم خواهيم ديد كه با طرح وزير علوم بايد گور علوم انساني را بكنيم؛ هر چند معتقدم ايشان در اين زمينيه موفقيتي حاصل نخواهند كرد. مي‌دانيم كه دانشگاه محل نشر و گسترش علم بوده است و از اين رو با آزادي قرين است. شما در دانشگاه به راحتي مي‌توانيد عقايد خود را بيان كنيد و خارج از تئوري‌ها و فرضيه‌هاي علمي و حتي پارادايم موجود سخن بگوييد. تنها شرط آن اين است كه سخن شما در چارچوبه‌هاي علمي بگنجد نه ايدئولو‍‍ژيك. از روشي علمي برخوردار باشد و رقم مغلطه بر دفتر دانش نزند. به همين نحو نيز فرضيه‌ها و تئوري‌ها نو به نو مي‌شوند و اصحاب علم پا از پاراديمي به پاراديمي ديگر مي‌نهند. طرح تئوري‌هاي جديد و آزمون آن‌ها و تلاش براي آوردن مؤيدات آن، امري پذيرفته شده است. چيزي كه حوزه تاب آن را ندارد. در حوزه هر چند كه گفته مي‌شود بحث و جدل‌هاي طلبگي فراوان است، اما همه‌ي آن‌ها در چارچوب مسلمات فقه حوزوي (نه مسلمات اسلامي) انجام مي‌شود. از اين رو،‌ خطوط قرمز نه اصول اساسي اسلام بلكه اصولي است كه فقها در طول تاريخ به آن شكل داده‌اند و بي‌توجهي به آن عين بي‌توجهي به اسلام قلمداد مي‌شود تا آن جا كه گاه به قول حافظ «سر حق بر ورق شعبده ملحق» مي‌كنند. همين الان اگر كسي از چارچوب مسلمات فقه حوزوي بيرون بيايد چنان برخوردي با وي مي‌شود و جو رواني سنگيني عليه او درست مي‌شود كه به غلط كردن مي‌افتد و يا منزوي مي‌شود و جايگاه خود را در حوزه از دست مي‌دهد. روحاني‌اي برايم تعريف مي‌كرد وقتي آقاي غرويان با شرق مصاحبه كرد چنان جو رواني‌اي عليه او به راه انداختند كه دو روز بعد سخنان خود را پس گرفت. اكنون آيت ‌آلله معرفت و‌ آيت الله صانعي را به جهت مواضع نويي كه مي‌گيرند و برخي فتاوي، بي‌سواد معرفي مي‌كنند. برچسب بي‌سوادي در حوزه مرسوم است و به كساني مي‌زنند كه بخواهند نوآوري‌هايي داشته باشد كه وجدان جمعي متصلب حوزه با آن همراه نباشد. مي‌گفت آيت‌الله اشتهاري پيرمردي است كه درس اخلاق مي‌دهد و با هيچ جرياني در حوزه بازي نمي‌كند. وقتي كشكولش منتشر شد به جهت دو سه مطلب تاريخي(تاريخ اسلام) چنان بر او فشار آوردند كه به عذرخواهي افتاد و به درخواست برخي از علما خواسته شد كتاب‌هايش جمع‌آوري شود. مي‌گفت من نيز در دانشگاه راحت‌تر سخن مي‌گويم. نكاتي را كه در كلاس دانشگاه طرح مي‌كنم نمي‌توانم در حوزه بيان كنم. اگر آن جا يك صدمش را بگويم منزوي مي‌شوم و متهم به بي‌سوادي. دانشگاه محمل آزادي است و سپردن امور آن به حوزويان،‌ آن هم كساني كه بغض خود را از ابتدا به علوم انساني نشان داده‌اند به مسلخ بردن علم و آزادي چيزي ديگر نيست

Tuesday, December 27, 2005

دست درازي به علوم انساني 1

سه شنبه 6 دي ماه 1384
وزير علوم در ابتداي هفته سخناني گفت كه جاي تأمل بسياري دارد. هر چه باشد به بيان خوشمزه‌ي قوچاني او اشبه الناس به احمدي‌نژاد است. او از تشكيل هيأت مميزه‌ي علوم انساني خبر داد كه كاري خواهند كرد كارستان و آن چه دفتر همكاري حوزه و دانشگاه نتوانست پس از دو دهه تلاش به ثمر برساند آن‌ها به ثمر برسانند و جالب آن كه براي اساتيد دانشگاه فرصت مطالعاتي در حوزه‌ي علميه فراهم مي‌كند و حتما ديگر نيازي نيست اساتيد به بلاد كفار روند و يافته‌هاي نوين علوم انساني ملحدانه را بخوانند و طنز جالب‌ترش آن كه همان پول را و حتما به دلار به اساتيد پرداخت خواهند كرد. ظاهرا او متوجه نيست كه او در موضع وزير علوم و در رأس دانشگاههاي كشور است نه در رأس حوزه‌هاي علميه و اين سخنان چه نفرتي در دل دانشگاهيان مي‌نشاند همان نفرتي كه از رياست دو روحاني بر بزرگترين دانشگاه‌هاي دولتي كشور بر دل دانشگاهيان نشانده است. قطعا اگر رييس حوزه‌ي علميه يكي از اساتيد دانشگاه مي‌شد، همين روحانيان در كشور بلوا راه مي‌انداختند.
قصه‌ي علوم انساني و اجتماعي در اين كشور قصه‌ي تلخي دارد. فراموش نكرده‌ايم كه مصباح سال‌ها پيش علوم اجتماعي را علم كفار و ملحدانه خواند و تلاشش بر حذف آن از دانشگاه‌ها بود. شنيدم هفته‌ي قبل وزير علوم در جمع علما و مدرسان حوزه بود و در آن جمع چند سخنراني شد كه يكي‌شان از علمايي بود كه از ابتدا با علوم انساني نوين سرناسازگاري داشت. آن كه برايم تعريف مي‌كرد خود در آن جمع بود ولي نخواست نام وي را ببرد، به نظرم غير از مصباح نبوده باشد. او در حضور وزير سخنراني تندي كرد و به طعنه گفت پس از بيست و پنج سال هنوز نتوانسته‌ايم عبارات ضد اسلامي را از متون و دروس دانشگاهي حذف كنيم،‌ چه برسد به اسلامي كردن علوم. و گفت و گفت و وزير به رگ اسلامي وزير برخورد و او نيز چند دقيقه‌اي پشت تريبون قرار گرفت و در آن جا قول داد اقداماتي خواهد كرد و در دست تهيه دارد و شنبه ما افاضات ايشان را در روزنامه‌ها خوانديم.
اجازه بدهيد كوتاه و از زاويه‌اي ديگر موضوع را بنگرم. از زاويه‌ي منافع، هيأت مميزه كنوني وزارت‌خانه در مقابل بسياري از درخواست‌ها از جمله اعطاي دكتراي معادل دانشگاهي به درس‌خواندگان حوزوي مقاومت داشته است. هيأت مميزه‌ي علوم انساني خودساخته وزير اين راه را مي‌گشايد و به اين حس كهتري برخي روحانيان در مقابل دانشگاهيان پاسخ مي‌گويد. اين حس خوشبختانه در دانشگاهيان نيست و آرزويشان رسيدن به درجه‌ي اجتهاد فقهي نيست. اما بخشي از حوزويان از اين آرزو يكي حضور بيشتر در دانشگاه را دنبال مي‌كنند و دوم به درآمدي مي‌انديشند كه مي‌توانند با عنوان استادي دانشگاه مخصوصا استاد تمامي كه اين هيأت به احتمال زياد برايشان هموار مي‌كند، دست يابند. و الا همه‌شان مي‌دانند كه علوم انساني و اجتماعي ارتباطي به اسلام ندارد. اگر داشت تا به حال نوشته بودند و مباني آن را فراهم كرده بودند. كسي جلوي آن‌ها را نگرفته بود. اگر هم پول مي‌خواستند قطعا رهبري در اختيارشان مي‌گذاشت. مگر اكنون با نظر و مساعدت ايشان دفتر جنبش توليد نرم‌افزاري فكر و انديشه (نام دفتر را دقيق نمي‌دانم) چند سالي است تلاش نمي‌كند؟ ادعاي اسلام تمام كردن مكارم اخلاق بود كه اكنون بسياري از متوليان دين نيز از آن بي‌بهره‌اند نه ايجاد و بنيان نهادن علم. وجوه ديگر اين بحث باشد براي بعد

Monday, December 19, 2005

توپ در زمين ماست يا غربي‌ها

دوشنبه 28 آذر 1384
در مطلب قبلي دوستي ناشناس كامنتي گذاشت كه باز هم به احمدي‌نژاد غر مي‌زني و بد نيست اين لينك را بخواني. نمي‌دانم كجاي مطلبم غر زدن بود. نقدي بود بر رفتار كسي كه اكنون قدرت اجرايي كشور را به كف گرفته است و با ديدگاهها و سياست‌هايش تنش‌هاي روابط جهاني ما را كه مي‌رفت تا به انتها برسد،‌ به اوج خود رساند و من حق خود مي‌دانم كه بر آن نقد بنويسم. اما آن لينك را نيز خواندم. اگر حوصله‌ي خواندن نداريد ماحصلش اين است كه احمدي‌نژاد با طرح مباحث اخير خود گامي بلند در سياست‌ خارجي ايران برداشته است و توانسته است ميدان بازي را تغيير دهد. كاري كه اصلاح‌طلبان چپ‌گرا نتوانستند بكنند. اگر امريكا پيش از اين بهانه‌ي دست‌يابي به تكنولوژي هسته‌اي را براي تهديد ايران به دست گرفته بود،‌ اكنون مجبور است بهانه‌ي تهديد اسراييل را پيش كشد. در اين وضعيت صورت مسأله عوض مي‌شود و چون محوريت موضوع مسأله‌اي مذهبي خواهد بود، بهانه‌ي كافي براي تهديد ايران به دست نخواهند داشت. چه در اين صورت، نه ايران كه دنياي اسلام را مقابل خود خواهند ديد. و اين برگ برنده‌ي احمدي‌نژاد و مشاوران عالي اوست كه گوي بازي را از غرب ربوده‌اند
به نظرم اين استدلال از يك سو كمي كودكانه مي‌آيد و از سوي ديگر مبتني بر نظريه‌ي توازن وجودي است؛ چرا كه در پس زمينه‌ي طراحان آن چيزي جز دشمني و جنگ و نزاع با دشمن، فرض گرفته نشده و براي پرهيز از آن جنگ، اين بازي درانداخته شده است كه قطعا انتهاي آن را طراحانش رقم نمي‌زنند. ما به جهت موقعيت جغرافياي سياسي، وضعيت تمدني، ضعف شديد اقتصادي، تخريب سرمايه‌ي اجتماعي و تهديد مشروعيت سياسي به رويكرد توازن و موازنه‌ي عدمي نياز داريم نه موازنه‌ي وجودي(البته به اين رويكرد به جهاتي عقلاني باور دارم كه بعدها درباره آن خواهم نوشت و ويژه‌نامه‌ي مدرس اين زاويه طراحي شد). در اين صورت تلاشمان بايد براي گسترش روابط دوستي بايد نه دشمني. به عنوان مثال تا به حال اتحاديه‌ي اروپا در قبال ايران موضع متحدي نداشتند و در اين ميان آلمان‌ها هميشه متفاوت بودند و به ما تمايل بيشتري داشتند. اما اكنون براي اولين بار با مواضع ا حمدي‌نژاد آن‌ها يك كاسه شدند و به يك موضع واحد در قبال ايران رسيدند. متأسفانه همان‌طور كه گفتم ما نصيحت مدرس را آويزه‌ي گوش نمي‌كنيم كه همچون بز كوهي به چرا برويم. از سوي ديگر قطعا جهان غرب براي محدود كردن فعاليت هسته‌اي ايران مبنا را موضع‌گيري‌هاي احمدي‌نژاد نمي‌گذارد بلكه آن ماجرا فرآيند خود را طي مي‌كند و آن مواضع، اقدامات آن‌ها را جدي‌تر مي‌كند. همچنين كدام دنياي اسلام؟ شايد برخي از گروه‌هاي سياسي و اجتماعي در جوامع اسلامي با ما هم صدا شوند ولي دنياي عرب چنين نخواهد كرد. همان گونه كه در نشست چند روز پيش شواري هممكاري خليج فارس، آن‌ها نيز نسبت به فعاليت هسته‌اي ايران نگاه مثبت نداشته و در قبال فلسطين نيز موضع ايران را نپذيرفتند و به همان مواضع قبلي خود كه تشكيل كشور مستقل فلسطيني با مركزيت بيت‌المقدس پاي‌ فشردند كه به نظرم عقلاني‌تر است و ما اگر دلمان به حال خودمان و آن‌ها مي‌سوزد بهتر است از اين موضع دفاع كنيم و بس. سخنان احمدي‌نژاد كه به قول آن لينك برآمده از آراي محمد جواد لاريجاني است! چيزي جز اتحاد دولت‌هاي جهاني در برخورد با ما را در پي نخواهد داشت. براي همين آن را سنجيده نمي‌دانم

Saturday, December 17, 2005

خبر بي بي سي

شنبه 26 آذر 1384
ديشب بي بي سي اعلام كرد ديدبان حقوق بشر طي بيانيه‌اي دو تن از اعضاي دولت احمدي‌نژاد را به جنايت عليه بشريت محكوم كرده است. در آن بيانيه آمده است وزير كشور و وزير اطلاعات كنوني حكومت ايران متهم به دست داشتن در اعدام زندانيان سياسي ‌اي هستند كه حكم زنداني بودن خود را طي دادگاهي ديگر گرفته بودند. ظاهرا آن‌ها به خاطرات آيت الله منتظري هم اشاره كرده بودند و در اين زمينه بي بي سي با پسر آقاي منتظري مصاحبه كرد كه آيا خاطرات پدرتان همين طور است و آقاي منتظري همچنان آن‌ها را تأييد مي‌كند كه پسر منتظري نيز بار ديگر به آن تأكيد كرد. چنان كه گفته شد منتظري هم در خاطراتش به دست داشتن پورمحمدي در آن اعدام‌ها اشاره كرده بود. بي بي سي اين خبر را روي سايت خود گذاشته است. البته ما از اين هم غافل نيستيم كه همه‌ي اين‌ها توطئه‌ي استكبار جهاني است

Wednesday, December 14, 2005

بي‌فرجامي همه‌ي تنازعات ما

چهارشنبه 23 آذر 1384
دوستم يزدانپور به نكته‌ي زيبايي اشاره كرده است. برايش اين كامنت را كذاشتم: هر چند آن سنتز را از ياد برده‌ايم، متاسفانه تمام تزها و آنتي‌تزها در كنار هم به زيست ادامه مي‌دهند. هر آنتي‌تزي آمده است نه اين كه به سنتز نرسيده است، هم چنان ماندگار شده است. همچون شيوه‌ي توليدمان كه هنوز مي‌تواني در اين مملكت از شيوه‌هاي گردآوري دانه و غذا سراغ بگيري تا آخرين شيوه‌هاي كاپيتاليستي. در حوزه‌ي انديشه نيز چنين است. ما اكنون از انديشه‌هاي عهد بوق تا پست مدرن داريم آن هم به صورت فعال نه در موزه‌ي انديشه. دكتر آشتياني مي‌گفت اگر بتوان اين گره را گشود راه صعود اين كشور نيز باز شده است. هر چند نمي‌توان از اين انبوه آنتي‌تزها گذشت. انبوه‌اي كه هم تزها فربه‌اند و هم آنتي‌تزها فربه و ساختمند شده و اين گونه است كه به قول شايگان ما هويت چهل‌پاره يافته‌ايم

Sunday, December 11, 2005

بلوای جهانی احمدی نژاد

یکشنبه 20 آذر 1384
برای دومین بار در دو ماه اخیر شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آرا ایران را به خاطر سخنان احمدی نژاد محکوم کرد. سفیران ایران در آلمان و اتریش فراخوانده شدند. اتحادیه اروپا و امریکا ایران را محکوم کردند. کلیسای کاتولیک و پروتستان به جمع محکوم کنندگان پیوستند. کوفی عنان در قبال ایران موضع گرفت. این بلوایی است که احمدی نژاد بدون فهم از خواست و منافع ملی و صرفا با نگاه قشری از دین و روابط بین المللی و روابط داخلی دارد. هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که منافع ما در ایجاد نزاع و طرد جهانی باشد. احمدی نژاد راههای نرفته ای را می رود که جمهوری اسلامی در بیست و هفت سال اخیر نرفته است. گویی آمده است تا همه ی کشورهای دنیا را علیه ما بسیج کند. او بر دشمنی دیگران می افزاید و ناتوان از برقراری روابط دوستانه است. حتا الجزایر نیز در شورای امنیت علیه ما رأی داد. عربستان از رفتار وی ناراضی است و در این اجماعی که در حال شکل گیری است دیگر کشورهای اسلامی نیز کم کم وارد خواهند شد
دوم موضع گیری احمدی نژاد تناقض صدر و ذیل دارد. ابتدا گفته است هیتلر این کار را نکرده است. نتیجه این که آلمانی ها در این زمینه بی گناه هستند و نمی توان آنان را به جهت کار نکرده محکوم کرد. ولی در ادامه می گوید آلمان ها و اتریشی ها قطعه ای از زمین خود را به صهیونیست ها بدهند. که خود انکار موضع گیری قبلی است. اگر آلمانها چنین نکرده اند چرا باید زمینی در اختیار صهیونیست ها بگذارند
سوم این که همه می دانیم شکل گیری اسرائیل با طرح و تلاش انگلیس و امریکا بوده است. چرا احمدی نژاد پس از رد اتهام از آلمانها، انگشت اتهام را به این دو کشور نشانه نرفت و نگفت بخشی از انگلیس یا امریکا را در اختیار صهونیست ها قرار دهید

Saturday, December 10, 2005

دردي كهنه و ماندگار

شنبه 19 آذر 1384
پيكر كشته‌شدگان سقوط هواپيما تشيع شد. خانواده‌ها داغي فراموش‌نشدني بر دل نشاندند. مردم گريستند. خبرنگاران، دوستان و ياران خود را از دست دادند و همه به آينده‌ي مبهم خود نگريستند. هيچ‌كسي اطمينان ندارند كه سفرش آخرين سفر است يا خير. هواپيما كه برمي‌خيزد تا بنشيند دلهره امان همه را بريده است. در جاده‌هاي بين شهري كه هستي تا به مقصد نرسي هر آن انتظار داري از جاده منحرف شوي و يا از روبرو اتوبوسي، كاميوني و ... به زندگي‌ات پايان دهد. اتفاقي كه هر روز در اين خراب‌آباد مي‌افتد و ما نظاره‌گر مرگ تدريجي خود هستيم. همه به دنبال مقصرند. يكي هم در اين ميان طعنه به دولت قبلي مي‌زند كه به جاي خريد هواپيماي تشريفاتي ناوگان هوايي را تجهيز مي‌كرد. ولي نمي‌گويد كه نيروي هوايي ارتش زير نظر ولي‌فقيه است و نمي‌گويد كه دود دشمن‌تراشي‌هاي شعاري ما به چشم مردم مي‌رود و سودش را همان دشمنان تراشيده شده و حاكمان مي‌بلعند. نمي‌گويد كه مي‌توانستيم روابط معقولي را در سطح جهاني داشته باشيم تا ناتوان از تجهيز ناوگان هواييمايي‌مان نشويم. مي‌توانستيم سياست گرگ در پيش نگيريم و به قول مدرس سياست بز كوهي در پيش گيريم. طوري كه صياد او را نبيند و او بتواند علفي ببيند. نمي‌گويد در اين بيست و پنج سال بيش از هفتصد ميليارد دلار فروش نفت داشته‌ايم و حساب دقيقي از آن نداريم. نمي‌گويد براي شهداي صدر اسلام در سوريه مقبره‌هاي چند ميليون دلاري مي‌سازيم و به تجهيز خود نمي‌انديشيم. نمي‌گويد چرا از سوي شركت‌هاي معتبر همچنان تحريم هستيم و نمي‌توانيم تجهيز شويم. نمي‌گويد با شهيدپروري ارزش جان آدمي را فراموش كرده‌ايم و تلاش مي‌كينم پس از اهمال‌كاري‌مان و كشته‌شدن عزيزاني، پشت جنازه‌شان راه ‌بيافتيم و براي خود مشروعيت بسازيم. نمي‌گويد آن‌ها نبايد كشته مي‌شدند، نه اين كه آنان شهيدان راه وطن هستند و جايشان نزد خدا و لايق كشته‌شدن و ايكاش ما در هواپيما بوديم. ما لياقت نداشتيم!!! نمي‌گويد جان آدمي بي‌ارزش شده است همان‌گونه كه هويت اين ملت و ميراث عظيمش بي‌ارزش شده است؛ مگر مافياي شكر و چاي و روغن و عتيقه‌جات و ... چه كساني هستند؟ قطعا من و توي يك لاقبا نيستيم

Wednesday, December 07, 2005

چهارشنبه 16 آذر 1384
ديروز به سختي گذشت. همه‌ي نفس‌ها گرفته بود. هم از هواي آلوده و هم از آن حادثه‌ي مهيب. هم نفس‌ها گرفته و هم همه گيج. شب وقتي خبرنگار بيست و سي از امير سرداري پرسيد چند تاي ديگر از اين هواپيماها داريم؟ همه با بهت شنيديم كه امير سردار بي هيچ مقدمه‌اي سقوط هواپيما را غيرمعقول ندانست و خبرنگار و همه‌مان نفس‌مان بيشتر گرفت و بر گيجي‌مان افزوده شد. او در برابر پرسشي قرار گرفته بود كه ديگر نمي‌توانست اطوكشيده سخن بگويد. نتوانست صدايش را محزون كند و حتي فراموش كرد با دادغديدگان همدردي كند. تسليتي نگفت و فقط گفت موتور هواپيما خاموش شد و اين غيرمعقول نيست و همه جا اتفاق مي‌افتد. خبرنگار درمانده شد و بغضش را فرو خورد و ديگر هيچ نگفت. پس اين داستان اين گونه هويدا شد، سرنوشت همه‌ي ماست. در برابر پرسش‌ها پاسخ‌هايي مي‌شنويم كه ديگر نمي‌توانيم ادامه دهيم. سكوت و سكوت و سكوت. گويي آن همه پيام همدردي را نيز بايد لفافه‌اي زيبا ببينيم كه براي خالي نبودن عريضه گفته مي‌شود. و الا آدمي و حرمت او و جانش در اين خراب‌آباد ارزشي ندارد كه بخواهيم برايش بيانديشيم و روح و روانمان را وقفش كنيم. فراموش نكينم سالي بيست و پنج هزار نفر در تصادفات جاده‌اي كشته مي‌شوند. بگذريم از عوارض مرگ‌آور زندگي در اين باساماني همه‌گير. وقتي ذهن و زبان در روابط و توازن وجودي غرق شده باشد ديگر نمي‌تواند براي حرمت و جان آدمي لحظه‌اي به انديشه درنگ كند. انديشه‌اش در كسب تام و تمام قدرت،‌حذف رقيب، برقراري سخت‌تر سلطه و اعمال زور، چه سخت‌افزاري و چه نرم‌افزاري است. ذهن و زبان ايدئولوژيك به چيزي جز روابط وجودي نمي‌انديشد و در اين ميان آدمي و زندگي‌اش فراموش مي‌شود و اگر اندك توجهي مي‌شود نه براي حرمت او كه براي حفظ خود است

Monday, December 05, 2005

براي مدرس

دوشنبه 14 آذر 1384
ويژه‌نامه‌ي شرق درباره‌ي مدرس با عنوان شريعتمداري و سياستمداري منتشر شد. تهيه‌ي اين ويژه‌نامه را يك ماه پيش به آقاي غني پيشنهاد دادم و ايشان هم پذيرفت و كار را كم كم شروع كردم. با برخي گفت و گو شد و از برخي نيز مقاله گرفتم. در اين ويژه‌نامه تلاش كردم مدرس آن گونه كه بود به تصوير كشيده شود. هر چند عمري تلاش مستمر و پربار را نمي‌توان در 16 صفحه به تصوير درست درآورد. اما تلاش كردم تا نقابي كه در اين 25 سال بر چهره‌ي او نشسته را تا حدودي كنار زنم و از او قرائتي ارائه كنم كه كمتر ديده‌ايم و شنيده‌ايم. نمي‌دانم تا چه موفق بوده‌ام ولي به نظرم اين ويژه‌نامه روزني را به ما نشان مي‌دهد. به جد ايمان دارم كه او شخصيتي منحصر به فرد در تاريخ معاصر ماست

Saturday, December 03, 2005

اصل موضوع گم شده است

شنبه 12 آذر 1384
در روز جهاني نفي خشونت عليه زنان در موسسه‌ي تحقيقات،‌ بازتواني و بهبود زندگي زنان بودم. در آن جا سخنرانان به مصاديق خشونت عليه زنان در ميان آدميان و حقوق و روابط اجتماعي اشاره داشتند و هر يك راه گريزي از اين وضعيت مي‌دادند. در همان جا به فكرم خطور كرد چه بيهوده است به اين نزاع ميان زنان و مردان دامن زدن. چه اين كه به قول دوستم خليلي، رفتار مردان در اين حوزه از ديدگاه جامعه شناسي نظم گرا اصلا آسيب‌شناختي نيست. بلكه بسيار هم به‌هنجار و طبق قاعده‌ي اجتماع و برآمده از سنت است، اما عكس آن صادق است و رفتار خشن زنان در قبال مردان كه روز به روز بر دامن آن افزوده مي‌شود،‌ آسيب‌شناختي است و خارج از قواعد عمومي پذيرفته شده‌ي رفتار قرار دارد. مي‌پذيرم كه اين نگاه تاحدودي محافظه‌كارانه است ولي جامعه‌شناسان نظم‌گرا كم و بيش چنين ايده‌اي دارند. فارغ از اين بحث‌ها،‌ بر آن هستم كه مسأله‌ي اصلي، شكاف اجتماعي زن و مرد نيست و دامن زدن به آن در اين ميان هيچ راهي را پيش پاي ما نمي‌گذارد. علاوه بر اين كه چنين موضوعي مدرن است و كمتر مي توان در درون سنت آن را جست. بلكه مسأله‌ي اصلي كه پيش از آن بايد به طرح آن پرداخت و در جهت اصلاح آن گام برداشت، نوع روابط اجتماعي است كه در جامعه جاري و ساري است و هنجارها و ارزش‌هايي كه بر اين روابط حاكم است و به آن معنا مي‌دهد. نه فقط در جامعه‌ي ما كه در تمام جوامع نيز چنين است. نكته‌ي مهم اين است كه آن چه به روابط فعلي ما حتي روابط بين فردي ما معنا مي‌دهد،‌ پذيرش سلطه و اعمال آن است،‌ حالا فرقي نمي‌كند كه طرف آن مرد باشد يا زن و يا فرزند،‌ دولت باشد يا ملت،‌ اقوام و گروه‌ها باشند يا گروه‌هاي سياسي. مهم اين است كه ما همچنان در چارچوب روابط سلطه و پذيرش آن سخن مي‌گوييم و هنوز نتوانسته‌ايم از آن فاصله بگيريم. به عبارتي ديگر نگاه بشر همچنان نگاه سلطه‌گرايانه است و اين سلطه‌گرايي خود را در خشونت عليه زنان يا مردان نيز به نمايش مي‌گذارد. از سوي ديگر عمده كردن موضوعي كه به نظرم شكاف اجتماعي نيست خود مي تواند موضوعات اصلي و شكاف هاي اجتماعي اصلي را تحت تأثير قرار دهد و در اين صورت به قول دكتر شريعتي چه به نماز ايستاده باشي و چه بر سفره شراب نشسته باشي تفاوتي نمي كند