آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Tuesday, March 28, 2006

گفت و گو با امريكا

سه شنبه 8 فروردين 1385
پرده‌ي اول/ بعد از آن كه آقاي حكيم از جمهوري اسلامي خواست به خاطر مردم عراق با امريكا در مورد وضعيت عراق مذاكره‌ي مستقيم داشته‌ باشد، آقايان به راحتي پذيرفتند و اعلام كردند كه چنين خواهند كرد. البته كار عاقلانه‌اي است و قطعا چنين نيازي پيش‌تر از اين نيز احساس مي‌شد، يعني عقل حكم مي‌كرد كه براي رفع مشكلات كشور عراق بازيگران آن عرصه بايد با يكديگر گفت و گو كنند. ولي مهم اين بود كه كسي زعماي ما را هل دهد. البته اين نيز مهم است كه چه كسي چنين درخواستي بكند؛ حكيم،‌ روحاني بلندپايه‌ي عراق است
پرده‌ي دوم/ در دوران رياست جمهوري اول خاتمي، وزير خارجه‌ي امريكا طي يك سخنراني به ماجراي كودتاي 28 مرداد اشاره كرد و از مردم ايران عذرخواهي كرد. همه‌ي عقلا در آن موقع مي‌گفتند اكنون بهترين موقعيت براي گفت و گو با آمريكا است. شايع شده بود وقتي خاتمي به سازمان ملل رفت، كلينتون آمده بود تا با او دست دهد و ذهن اطرافيان خاتمي مشغول طراحي چگونگي آمد و شد خاتمي شد تا با كلينتون مواجه نشود و مجبور به سلام و احوالپرسي نباشد. فرصت مناسب گفت و گو به بازي گرفته شد تا دشمن همچنان دشمن باقي بماند و عرصه به دست جمهوري‌خواهان امريكا بيافتد. چه بسا اگر امريكاييان در اين عرصه به موفقيت‌هايي دست مي‌يافتند،‌ دموكرات‌ها بر قدرت بودند و روند تحولات جهاني سمت و سوي ديگري مي‌يافت. ما به خوبي ياد گرفته‌ايم هيچ امتيازي به دموكرات‌ها ندهيم تا جمهوري‌خواهان به قدرت برسند. مگر در ماجراي گروگان‌گيري نبود كه چنين شد
پرده‌ي سوم/ سال 1381 مركز پژوهشهاي مجلس به درخواست كميسيون امنيت ملي انجام يك نظرسنجي از مردم تهران در مورد رابطه با آمريكا را طراحي كرد. براي اين كه نتايج از اعتبار كافي برخوردار باشد و همچنين كسي نتايج را مخدوش اعلام نكند، نظرسنجي به سه مركز غيرخصوصي سپرده شد: جهاد دانشگاهي، مؤسسه‌ي ملي سنجش افكار عمومي وزارت ارشاد و مؤسسه‌ي خرد كه وابسته به يكي از وزارت‌خانه‌ها بود. طرح نمونه‌‌گيري و پرسشنامه در مركز پژوهشها تهيه و تحويل آن سه مؤسسه شد. شماره‌ي حوزه و بلوك نمونه هر سه مؤسسه چك شد تا هم‌پوشاني نداشته باشد. هر سه نيز موظف شدند طي سه روز همزمان پرسشنامه‌ها را تكميل كنند. ساز و كار نظارتي نيز تعبيه شد تا كار از دقت بالا برخوردار باشد. نتيجه‌ي كار هر سه مؤسسه چنين بود كه اكثر مردم تهران در آن هنگام خواهان گفت و گوي مستقيم با آمريكا براي حل مشكلات في‌ما بين بودند. اين درخواست با اين آگاهي بيان شد كه اكثريت، امريكا را داراي اهداف و عملكرد مغرضانه نسبت به ايران مي‌دانستند. به عبارتي ديگر مردم به اين عقلانيت رسيده بودند كه مي‌توان با داشتن چنين آگاهي و نگرشي نسبت به امريكا با او گفت و گوي مستقيم نيز داشت و چيزي از مواضع ما نسبت به امريكا نكاهد. آقاي گرانپايه نتايج را به مطبوعات كشاند و آن‌ها كه از هر فرصتي براي مقابله و ضربه‌زدن به جريان اصلاحات استفاده مي‌كردند، فرصت را غنيمت شمردند و به جاي پذيرش نظر مردم، بازي پرونده‌ي نظرسنجي‌ها را به راه انداختند و رسانه‌ي جمهوري اسلامي تمام تلاش خود را كرد تا بگويد نظر مردم چنين نيست و نظرسازي بوده است. به هر صورت نظر مردم در آن موقعيت به هيچ انگاشته شد و اكنون نظر يك روحاني همه چيز مي‌شود. احتمالا مصلحت نبود! هر چند ميزان رأي ملت باشد

Tuesday, March 21, 2006

خاطره‌ي نوروز

سه‌شنبه يكم فروردين 1385
نوروزي ديگر فرارسيد. اين كه ايرانيان دقيقا چند صد سال است كه نوروز را پاس مي‌دارند، معلوم نيست. نوروز، جزئي از اسطوره‌هاي ماست. فقط مي‌دانيم كه جمشيد كه پس از كيومرث و هوشنگ و طهمورث به پادشاهي رسيد، همچون پدران خود نيك‌خواه و نيك‌جو بود و نوروز، روزي است كه «جهان انجمن شد بر تخت او/ فرومانده از فره بخت او/ به جمشيد بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند/ سر سال نو هرمز فرودين/ بر آسوده از رنج تن دل ز كين/ چنين روز فرخ از آن روزگار/ بمانده از آن خسروان يادگار». و ما ايرانيان اين روز را كه به شكل‌گيري ايران‌زمين بازمي‌گردد و با بهار طبيعت نيز تقارن يافت، پاس مي‌داريم. روزي كه خاطره‌ي جمشيد را بايد برايمان زنده‌ كند؛ خاطره‌اي بسيار آموزنده. جمشيد چنان بود كه به قول حكيم بزرگ ايران‌زمين «جهان بد بآرام از آن شادكام/ ز يزدان بدو نو به نو بد پيام». با چنين جايگاهي،‌ او دست به كار شد و در ابزار جنگي و لباس رزم نوآوري كرد، آهن را نرم كرد، رستن و تافتن و بافتن را به ديگران بياموخت، پزشكي و درمان را رواج داد، كاخ‌هاي بلند ساخت، به جامعه‌ي دوران خود نظمي دقيق داد، و «به‌بخشيد بسيار چيز» و «زمانه بدو شاد و او نيز شاد». با اين حال و پس از سال‌ها كه او ديگر استقرار يافته بود «مني كرد آن شاه يزدان‌شناس/ ز يزدان به پيچيد و شد ناسپاس» و در ناسپاسي به ديگران سختگيري كرد و سختگيري‌اش از گرانمايه‌گان و بزرگان كه اهل رزم و علم بودند، شروع شد. جمشيد با آن كه از يزدان پيام مي‌گرفت و ذهني خلاق داشت و براي اولين بار به ايران‌زمين شكل و سامان داد، وقتي خود را قدرت مطلقه ديد،‌ همه‌ چيز را از دست داد؛ هر چند خودش، خود را همچنان پيام‌آور ايزد مي‌دانست و داراي فره ايزدي. براي همين گفت: «شما را ز من هوش و جان در تن است/ به من نگرود هر كه آهرمن است». او به جايي رسيد كه خودش را قدرت قاهر و مطلقه‌اي ديد كه هر كه در دايره‌ي او قرار نگيرد، اهريمني و ناپاك شناخته مي‌شد و به سزاي ناپاكي‌اش مي‌رسيد. اما به قول فردوسي «چو اين گفته شد فر يزدان ازوي/ گسست و جهان شد پر از گفتگوي». و پس از اين بود كه چشم ايرانيان به ضحاك دوخته شد كه در ناپاكي‌ و اهريمن بودنش، مي‌شناختندش. اما جمشيد پيام‌آور يزدان پاك چنان كرد كه همه از او روي‌گردان شدند و روي بر ضحاك ماردوش شتافتند تا شايد از شر او خلاص شوند. نكته نيز در همين جاست، اگر حاكمان بر جايگاه خود چنان غره شوند كه به اهل علم و روشنفكران درشتي كنند و حرمت حقوق انساني مردمان را پاس ندارند،‌ هر قدر هم كه آنان خود را ناصب خدا و امام زمان بدانند،‌ سرنوشت جمشيد را خواهند داشت؛ چه بسا در اين ميان همه چيز با سكوت و حمايت نكردن پيش رود. از اين روي، راهي جز پاسداشت آزادي و حقوق انساني آن گونه كه عقل جمعي مي‌فهمد نه عقل جمشيد دور شده از ايزد، براي مقابله با ضحاك ماردوش دوران نمانده است. به اميد برسر عقل‌آمدنمان

Wednesday, March 15, 2006

چهارشنبه‌سوري، بازتوليد اقتدارگرايي

چهارشنبه 24 اسفند 1384
اول / هر چند چهارشنبه‌سوري سنتي ديرپاي است اما در طول زمان تغييرات بسياري را به خود ديده است. با اين حال آن چه كه در اين بيست و پنج سال بر سر آن آمده است،‌ با گذشته خيلي تفاوت دارد. تفاوتي كه ما مي‌توانيم در بسياري از آداب و سنن اجتماعي‌مان بيابيم كه حاكي پررنگ شدن ظاهرگرايي و قشري‌مسلكي است. نزاع ايدئولوژيك بخشي از حاكمان ما با رسوم و سنن ملي چنان بود كه آن‌ها را از درون تهي كرد و فاصله‌اي در اين ميان بين نسل جديد و قديم افتاد و تقبيحي كه در دوره‌اي از روزگار بر اين رسوم رفت، فرصت انتقال درون مايه ها را از جامعه ستاند. همان‌گونه كه اخباري‌گري مسلط بر ذهن و زبان بخشي از حاكمان، حتي سنن مذهبي را نيز از توجه به محتوا رهانيد و ظاهرپرستي را بر رفتارها حاكم كرد. مگر نه اينكه هميشه و از هر تريبوني فرياد كشيده‌اند و تذكر داده‌اند و نوشته‌اند كه: خانم‌ها و آقايان! ظاهر اسلامي را رعايت كنيد. كجا شنيديد و خوانديد كه به باطن اسلامي رجوع داده باشند. اين گسست، تجربه‌ي هميشه‌ي تاريخي‌مان بوده است كه در اين بيست و هفت سال نيز كه اميدي بر پيوند بود،‌ باري ديگر به جفا بر ما رفت
دوم / سال پنجاه و هفت چهارده ساله بودم. از اين جهت چهارشنبه‌سوري آن دوران را به خوبي به ياد دارم. با اين كه در خانواده و محله‌اي مذهبي زندگي مي‌كردم ولي هيچ كس چهارشنبه‌سوري را در ستيز با مذهب نمي‌ديد. آن موقع ما كورورات را زير پاي خودمان مي‌تركانديم. بزرگترها آلومينيوم را در آتش‌گردان مي‌چرخاندند و بوته‌هاي آتش را با فاصله‌ به آتش مي‌كشيدند و بزرگ و كوچك با ذوق از روي آن مي‌پريديم و زردي چهره‌مان را به او مي‌سپرديم و سرخي و گرمي‌اش را مي‌ستانديم. گرم مي‌شديم،‌ گرم گرم و در آن گرما گرم جوان‌ها را مي‌ديديم چادر به سر به سراغ قاشق‌زني رفته‌اند. اما اكنون، جوا‌ن‌ها و نوجوان‌ها كه تربيت يافته‌ي جمهوري‌ اسلامي هستند، و همه از ظاهر اسلامي برايشان گفته‌اند، ترقه و نارنجك را نه زير پاي خود بلكه زير پاي ديگران مي‌تركانند. ترقه را از پنجره،‌ داخل مغازه، داخل اتومبيل، از پياده‌رو پرتاپ مي‌كنند و خودشان كه منتظر شنيدن صدايي هستند پنهان مي‌شوند و يا خود را به كوچه‌ي علي‌چپ مي‌زنند و ديگراني كه از وجود چنين چيزي بي‌اطلاع هستند، فقط صداي مهيبي را كنار و يا زير پاي خود مي‌شنوند. از ديگر آزاري لذت مي‌برند، چرا؟ مگر اينان در اين بيست و هفت سال از اخلاق اسلامي نشنيده‌اند و از همه‌ي امكانات، براي تربيت اسلامي اين نسل بهره گرفته‌ نشده؟ آيا غير از اين است كه اين رفتار جوانان بازتوليد رفتار همين حاكمان است؟ آيا انداختن ترقه زير پاي مردم همان انداختن مسائل و مشكلات و بحران‌ها به جانب مردم نيست؟ از كيسه‌ي مردم خرج كردن و همه‌ي سوزن‌ها و جوالدوزها را به مردم زدن نيست؟ از درون تهي بودن و به ظاهر چسبيدن نيست؟ مگر اين جوانان نديده‌اند كه اقتدارگرايان و تشنگان قدرت، هميشه چيزي زير پاي ديگران تركانيده‌اند؟ مگر خاتمي نمي‌گفت هر نه روز يك بحران برايش آفريدند؟‌ يعني براي مردم آفريدند. آيا آنان در عمل چيزي غير از ديگر آزاري آموخته‌اند؟
سوم / از موارد استثنا بگذريد، پرسش از قاعده است

Thursday, March 09, 2006

نهضت ملي نفت و ماجراي هسته‌اي

پنج شنبه 18 اسفند 1384
اين روزها دولتيان مكرر به نهضت ملي شدن نفت اشاره مي‌كنند و ماجراي هسته‌اي را با آن قياس مي‌كنند و تلاش مي‌كنند اين دو را يكي معرفي كنند؛ هر چند خود نيز مي‌دانند قياس‌شان مع‌الفارق است
نفت مسأله‌اي ملي بود نه دولتي و خواست قلبي مردم بود. تمام ايران يكپارچه شور و شعور شده بود و ملي شدن نفت را از رهبران سياسي‌شان مي‌خواستند. مسأله‌ي نفت طوري شده بود كه ديگر افكار عمومي فشار مي‌آورد و سياستمداران نيز نمي‌توانستند كنار بكشند. تقريبا تمام روشنفكران نيز وارد نهضت شده بودند. ملي و مذهبي هم نداشت. احزاب عمدتا در دفاع از آن ميتينگ داشتند. مصدق، بزرگ‌مردي بود كه برآيند آن خواست را دنبال مي‌كرد و با دفاع حقوقي جانانه‌اش در ديوان داوري لاهه رأي را به نفع ايران گرفت
غیر از مردم، روشنفکران نیز در نهضت نفت سهم عمده‌ای داشتند. روزنامه‌هاشان مملو از تحليل و حمايت از نهضت بود. بخشی از آن‌ها تا آخر هم با مصدق ماندند. در ماجرای انحلال مجلس هفدهم، روشنفکران نزد مصدق رفتند و دلایل خود را مبنی بر نادرست بودن تصمیم به مصدق گفتند. هر چند او دلایل را نپذیرفت ولی ملکی به او گفت آقای دکتر ما می‌دانیم که این ره به گورستان است، ولی ما تا انتها با شما خواهیم آمد. به عبارتی دیگر همه طبقات و اقشار جامعه نسبت به موضوع حساس بودند و پای آن ایستادند. این که چرا با این احوال به کودتا انجامید بحثی دیگر است
حالا آقایان هی دارند این ماجرا را با نهضت ملی نفت مقایسه می‌کنند ولی یک فاکت ملی در این باره نشان نمی‌دهند. الهام می‌گوید مردم، دولت را به این کار واداشته‌اند. کدام مردم؟ چرا یک حرکت خودجوش در دفاع از مواضع حاکمان شکل نمی‌گیرد؟ چرا هر روز مردم به خیابان‌ها نمی‌ریزند؟ چرا نسبت به موضوع حساسیت ندارند؟ چرا روشنفکران تجمع نمی‌کنند و در دفاع از مواضع حاکمان چیزی نمی‌نویسند و برعکس در محافل خود به نقد می‌نشینند؟ چرا غیر از بسیج و انصار و خلاصه غیر از چارچوب طرح های نهادهای حکومتی و طرفداران ايدئولوژيك هیچ شور و هیجانی در دفاع از این حق مسلم در بين مردم شکل نگرفته است؟ دفاع از اين حق، فقط خود را در نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد كه نظر است و به شدت تحت تأثير وقايع قابل تغيير. اما به عمل نمي‌رسد. الان هم كه همان طور كه پيش‌بيني مي‌شد و به لحاظ عملي، نه منطقي، هيچ راه ديگري نمانده بود و پرونده به شوراي امنيت ارجاع شد، همين است. مردم، نظاره‌گر خواهند بود، همان‌طور كه روشنفكران. ما با ماجراي هسته‌اي مواجهيم نه نهضت ملي هسته‌اي