آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Sunday, January 20, 2008

بازتوليد تمامت‌خواهي در مداحي

یکشنبه سی دی 1386
نوحه‌‌خواني در كشور ما سنتي ديرينه دارد. اما براي امام حسين جايگاه ويژه‌اي يافته است. در دهه‌ي اول محرم مخصوصاً روزهاي تاسوعا و عاشورا بازار نوحه‌خوانان داغ داغ است؛ جامعه مي‌طلبد و مردم نيز خواهان. اما رفته رفته مداحان جايگاهي ديگر يافته‌اند و نسبت به گذشته از موقعيت برتري در روابط قدرت برخوردار شده‌اند. در گذشته نوحه‌خوان عمدتاً پامنبريِ روحاني بود و با پايان وعظ روحاني، او نوحه‌ مي‌خواند و در پايان نيز دعا كردن به واعظ سپرده مي‌شد. علاوه بر اين كه در مراسم نوحه‌خواني و سينه‌زني نيز تقسيم كاري شكل گرفته بود بين مداح، ميان‌دار و جماعت سينه‌زن. ميان‌دار رابط بين سينه‌زنان و مداح بود و نظم گروه را حفظ مي‌كرد و به گروه شور و حال مي‌داد و با خواندن قطعه‌هايي و سردادن اشعاري كوتاه، همراهي جماعت سينه‌زنان را مي‌طلبيد و آنان را از هدايت نوحه‌خوان جدا مي‌كرد و به خود مي‌آورد. سينه‌زنان در لحظاتي خودشان بودند به همراه مياندارشان كه از خودشان بود و در ميان خودشان. مداح از همان قشر بود ولي در كنار مي‌ايستاد. براي همين با ميان‌دار كه در ميان جمع بود، احساس نزديكي بيشتري مي‌شد و به اشعار او كه كوتاه بود و با چند بار تكرار تغيير مي‌كرد و شعري حماسي و غمگنانه‌ي ديگري جايگزين آن مي‌شد، همراهي بيشتري مي‌كردند. ميان‌دار اشعارش را به نرمي شروع مي‌كرد و كم كم ريتم آن تند مي‌شد و تند و تندتر كه در انتها بار ديگر ميان‌دار هدايت سنيه‌زنان را به نوحه‌خوان مي‌سپرد و او از اين اوج شور استفاده مي‌كرد و اشعاري ديگر مي‌خواند و طلب حاجات جمع مي‌كرد و دعا را به روحاني مي‌سپرد. اكنون اين ساختار شكسته شده است. ديگر روحاني بعد از وعظ براي شنيدن نوحه‌خواني نمي‌نشيند و دعاي پاياني را نيز به خود مجلس محول كرده است. او مي‌رود تا به مجلسي ديگر برسد. روزها، روزهاي كسب و كار است
علاوه بر اين، امروزه ذيل توجّهات نظام اسلامي، نسلي ديگر از مداحان شكل گرفته‌اند كه از يك سو شيوه‌ي اجرايي عزاداري و سينه‌زني و نوحه‌خواني‌شان با گذشتگان بسيار متفاوت است(كه پرداختن به اين، فرصتي ديگر مي‌خواهد مخصوصاً در مورد مداحاني كه جايگزين واعظ هم شده‌اند) و از سوي ديگر همه چيز را براي خود مي‌خواهند. براي اين مداحان، وجود ميان‌دار بي‌معني است. آنان وجود ميان‌دار را به معناي تنگ شدن عرصه‌ي حضور خود مي‌يابند. براي همين نقش ميان‌داري را نيز خود به عهده مي‌گيرند. مداح جديد علاوه بر اين كه از بين جماعت برنخواسته و در كنار و حاشيه مي‌ايستد، به جهت دروني شدن ايدئولوژي تمامت‌خواهي در او و ارتباط تنگاتنگ هويتي‌اش با ساختار سياسي، نمي‌پذيرد و يا نمي‌تواند بپذيرد كه دقايقي از برنامه‌ي مداحي خارج از حضور فعال او باشد. او ميان‌دار را رقيبي مي‌بيند كه مي‌تواند برنامه‌ي او را تحت تأثير قرار دهد. او مي‌خواهد همه چيز فقط به نام خودش تمام شود. او يك تمامت‌خواه است و همه‌ي مراسم را براي خودش مي‌خواهد. اگر ميان‌داري سنتي، جماعت را به خود آورد، نوحه‌خوان خيلي زود دخالت مي‌كند، و توجه دسته را به سمت خود مي‌كشاند. رفتار او ايدئولوژيك است نه سنتي، كه در سنت، ميان‌دار به جهت مسن و ريش‌سفيد بودنش از احترام خاصي برخوردار بود. او اين تخريب را شكل داده است و پس از مداحي‌اش هيأت را ترك مي‌كند و مي‌رود و هيأت با حضور اين تمامت‌خواه، ميان‌داري خود را نيز از دست داده است

Sunday, January 06, 2008

برف و احتياط و ناتواني

يكشنبه 16 دي ماه 1386
امروز كه از خانه بيرون آمدم، همه جا سفيدپوش بود و برف همچنان مي‌باريد. با احتياط قدم برمي‌داشتم و مي‌ديدم مردم نيز با احتياط راه مي‌روند. اتومبيل‌ها با احتياط حركت مي‌كنند و حق تقدم‌ها بيشتر رعايت مي‌شود. گويي به ظاهر تلاشي مي‌شود تا احترام يكديگر را حفظ كنند. با خود انديشيدم كه كاش هواي تاريخ اين خراب‌آباد كمي برفي بود تا مردم اين ديار و سياستمدارانش با احتياط گام برمي‌داشتند. حق تقدم‌ها را رعايت مي‌كردند و به يكديگر احترام مي گذاشتند. اگر هواي سياستمان كمي ابري بود و مردم احتياط مي‌كردند شايد كساني كه لياقت تصدي حكومت را نداشتند، به قدرت نمي‌رسيدند. شايد و شايد. يكي از دوستان گفت اگر حِكمي ببينيم، مي‌توانيم بگوييم وقتي نعمت باشد، مردم مهربان‌تر مي‌شوند. وقتي نعمت براي همه باشد، همه بهره و لذت مي‌برند. خداوند نعمتش را بر سر همه مي‌بارد. اين هم ديدگاهي است. ولي بعد انديشيدم كه اگر در هواي ابري احتياط مي‌كنيم،‌ اگر احترام يكديگر را رعايت مي‌كنيم، اگر به يكديگر تنه نمي‌زنيم، اگر كمي حق‌ تقدم‌ها را رعايت مي‌كنيم، لزوماً از فهم ما از شرايط موجود يعني خطرزا بودن شرايط نيست. بلكه مي‌تواند ناشي از ناتواني‌مان در ماجراجويي باشد. در شرايط برفي ما نمي‌توانيم تنه بزنيم، نمي‌توانيم سبقت بگيريم، نمي‌توانيم بي‌احترامي كنيم؛ نه از آن جهت كه آن را نادرست و خطا مي‌يابيم، بلكه از آن جهت كه مي‌ترسيم براي خودمان خطرناك باشد. به عبارتي، به لحاظ سلبي به عمل احتياط‌آميز روي‌ مي‌آوريم نه به لحاظ ايجابي. ما مردماني سلبي هستيم نه ايجابي. به خاتمي رأي مي‌دهيم از لج ناطق‌نوري و به احمدي‌نژاد از لج هاشمي. گويي اين حماقتمان به برفي بودن يا آفتابي بودن هواي تاريخمان ربطي پيدا نمي‌كند