آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Thursday, December 30, 2004

محدوديت مهريه، تعرض به حوزه‌ي خصوصي

پنج‌شنبه 10 دي 83
همان‌طور كه شنيده‌ايد مجلس يك فوريت طرحي را به تصويب رساند كه هدف آن تشويق جوانان به ازدواج است. آن‌ها غصه‌ي اين را مي‌خورند كه سن ازدواج افزايش يافته است و احتمالا همين هم موجب بروز مشكلات اخلاقي در جوانان است. پس بايد دست به كار شد و عامل اصلي بالا رفتن سن ازدواج را مهار كرد. از نظر اين گروه نخبگان سياسي، مهمترين عامل، بالا بودن مهريه‌ها است. پس بايد مهريه‌ها را مهار كرد كه افزايش نيابد و هر كس هم افزايش داد جريمه شود و در ثبت ازدواج با مشكل مواجه شود. بندهاي ديگري هم اين طرح دارد كه خنده‌دارترين بخش طرح همان قيمت‌گذاري بر دختران با توجه به ميزان محروميت و برخوداري‌هاي اجتماعي و اقتصادي در مناطق شهري و روستايي و نيز جريمه‌ي آن‌هايي است كه در هفت سال اول ازدواج خود طلاق مي‌گيرند
در اين باره زياد مي‌توان بحث كرد اما چند نكته مهم است
اول/ اين طرح ورود به حوزه‌ي خصوصي زندگي مردم است. البته در جمهوري اسلامي اين موضوع به لحاظ رسمي بهنجار است، چرا كه مهمترين هنر حاكميت در اين بيست و پنج سال برداشتن مرزهاي حوزه‌هاي خصوصي و عمومي بوده است. بخش عمده‌اي از مسائل و آسيب‌هاي اجتماعي ما نيز متأثر از اين فرآيندها بوده است. حال به جاي اين كه آن فرآيندها اصلاح شود همچنان بر گستردن دايره‌ي آن اصرار مي‌ورزند. اين نيز به جهت آن است كه حكومت‌هاي ايدئولوژيك توان فهم اين امور را ندارند و همه چيز را در چارچوبه‌هاي از پيش تعيين شده درك مي‌كنند. آن‌ها خود را موظف به دخالت در حوزه‌هاي خصوصي مردم مي‌دانند و با اين دخالت‌ها هم بر مسائل اجتماعي مي‌افزايند و هم از مقبوليت و مشروعيت خود مي‌كاهند. من تعجب مي‌كنم كه چرا آدمي مثل دكتر افزوغ در مقابل اين تعهدي‌ها لب بسته است. در سال 74 در تربيت مدرس در درس جامعه‌شناسي شهري او حضور مي‌يافتم. در آن جا او كس ديگري بود و اين حوزه‌ها را خوب به بحث مي‌گذاشت
دوم/ افزايش سن ازدواج به عوامل بسياري بستگي دارد كه مهريه يكي از ضعيف‌ترين عوامل و دست‌آخرترين آن‌ها است. اهميت يافتن تحصيلات عالي، لزوم يافتن شغل و فقدان آن در جامعه و به عبارتي بالا بودن نرخ بيكاري، اخذ برخي از ويژگي‌هاي جوامع صنعتي و گام نهادن در فرآيند توسعه (هر چند ناقص و لنگان)، عدم تناسب بين درآمدها و هزينه‌هاي زندگي جاري و روزمره كه زندگي زوج‌هاي جوان را با تنش‌هاي بسيار مواجه مي‌كند از جمله مهمترين عوامل هستند. حالا شما بگوييد با تعيين سقف مهريه كداميك از اين عوامل حل مي‌شود؟ اصلا بخشي از افزايش سن ازدواج در جوامع كنوني طبيعي است نه مرضي. مرض در ذهن و قلب آقايان و خانم‌هايي است كه از فهم تحولات اجتماعي ناتوان هستند

Monday, December 20, 2004

يلدا؛ عشق به مهر و روشنايي

دوشنبه 30 آذر 1383
انسان بما هو انسان، موجودي مهرورز است؛ هرچند هابز او را گرگ خود مي‏خواند. مهرورزي انسان با مهرورزي حيوان تفاوت ماهوي دارد و همين تفاوت است كه در كنار مجموعه تفاوت‏هاي ديگر، او را موجودي كاملا متفاوت از ديگر موجودات كرده است. گرچه حيوانات نيز نوعي از مهرورزي را دارند اما عمدتا غريزي است و در طول عمر نوع‏شان تفاوتي و رشدي رخ نكرده است. اين انسان است كه مهرورزي‏اش نيز از نوعي ديگر است و براي آن جايگاه‏هاي گوناگوني را در طول حيات اجتماعي خود تعريف كرده است. تا آنجا كه حتي مهرورزي را آيين و كيش خود نيز مي‏كند: ميتراپرستي. كيشي كه هر چند به گذشته‏هاي دور و سده‏هاي قبل از ميلاد بازمي‏گردد، ولي همچنان جلوه‏هاي آن در حيات اجتماعي بشريت جاري و ساري است و اين جلوه‏ها نه به آن كيش، كه به ماهيت و وجود انسان بازمي‏گردد. آدمي وجودي پر از مهر است و چه زيبا اين وجود را فروغ در فيلم خود (خانه تاريك است) به نمايش گذاشت: جزاميان عاشق
و يلدا، نمادي است از اين خواست انسان؛ خواست او به زندگي، به زايش و به مهر. يلدا شب تولد ميترا است، شب تولد مهر. تولد مهر و ميترا آنهم در بلندترين شب؟ يعني در بلندترين دورة تاريكي و سياهي؟ آري! و اين نشاني ديگر از تقابل و حتي پارادوكس هستي‏شناختي ذهن انسان ايراني است كه ستروني و سرما و مرگ را مي‏خواهد به باروري و گرما و زندگي برساند، نه زندگي را به مرگ و باروري را به ستروني، آن گونه كه فهم اولية آدمي از طبيعت دارد
ميترا زاده شد تا دولت تاريكي مستعجل باشد و ما اين شب را به نام و ياد او متبرك مي‏كنيم تا در اين نبرد، او تنها نباشد. او همان نور، دوستي، محبت، سرسبزي، جاودانگي و زندگي است. ما (ماي تاريخي ما) اين شب را به شادماني تا سپيده‏دمان به انتظار مي‏نشينيم تا سيطرة نور و خجلت و فراموشي تاريكي را دريابيم، تا با چشماني باز ببينيم چگونه الهة ‌روشنايي و حيات از دل تاريكي و پليدي و مرگ بيرون مي‏آيد و چتر خود را بر هستي مي‏گستراند. اما، نمي‏دانم چرا اين شب، چنين طولاني شده است؟ ساليان متمادي است كه ميترا را مي‏خوانيم و به اميد پيروزي‏اش چشم بر افق دوخته‌ايم و به بهانة‌ ياري‏اش اين شب را بيدار نشسته‌ايم،‌ مرده‏هامان خاك شدند، ‌پيرانمان مردند، بزرگانمان پير شدند، كودكانمان بزرگ شدند، نيامده‏هامان آمدند و هنوز نه از ميترا خبري است و نه از نور و روشنايي. درخت سرومان نيز در حال خشكيدن است. راستي، اگر آن درخت بخشكد، ميترا چگونه زاده شود؟ واي! ‌چه شب بلندي است اين يلدا و ما چشم بر كاج سبز بلند در آرزوي سبز شدن زندگي‌مان دوخته‌ايم. ولي مي‌دانيم هر چه از اين كاج برخيزد، از ماست كه برماست. پس ما خود را به زيور نور بياراييم و با هم بخوانيم: همه شب‏هاي غم آبستن روز طرب است/ يوسف روز ز چاه شب يلدا آيد

Saturday, December 11, 2004

بلوايي بر سر هيچ

شنبه 19 آذر 83
روزهاي كاري سختي را پشت سر گذاشتم و نتوانستم وبلاگم را به روز كنم. اكنون فرصتي به دست آمد تا بتوانم بنويسم. سعي مي‌كنم تا مرحله‌ي بعدي كار اين روند را ادامه دهم
مي‌گويند روزي فردي بر منبري در حال بيان بخشي از تاريخ بعد از فوت پيامبر بود و راجع به فرزندان امام علي و ماجراهاي معاويه سخن مي‌گفت. فردي از شنوندگان از همان ابتداي منبر در حال چرت زدن بود و برخي از كلمات را مي‌شنيد و به چرت بلندي مي‌رفت. منبر كه به پايان رسيد آن فرد بلوايي به راه انداخت كه ملا گفته است خسن و خسين دختران معاويه‌اند. به او گفتند خسن و خسين نبودند بلكه حسن و حسين بودند. آن‌ها پسر بودند نه دختر. در ضمن پدرشان علي بود نه معاويه. يعني آن اعتراض و بلوا براي هيچي بوده است؛ چيزي كه عوضي فهميده شده است. اين ماجراي تئاتر ايران زمين هم از همين مقوله است. عكسي از فردي در يكي از نشريه‌هاي محلي به چاپ مي‌رسد. در ستاد امر به معروف و نهي از منكر غوغايي بر پا مي‌شود كه اي بابا اسلام به خطر افتاد. در كشور اسلامي عكس اجنبيه‌اي در حال رقص به چاپ رسيده است. واي كه اسلام بر باد رفت. وظيفه‌ي ما در چنين برهه‌اي حفظ اسلام و نواميس اسلاميان از تعرض مفسدين است. جنجال و هيجان بالا مي‌گيرد. عقل رنگ مي‌بازد. واكنش احساسي بر رفتار غالب مي‌شود. واكنشي كه از خصيصه‌هاي عمده‌ي ايرانيان است و بخش مهمي از هويت آنان را شكل مي‌دهد. اطلاعيه صادر مي‌شود و شهر به بلوا كشيده مي‌شود. حزب‌اللهيان به خيابان مي‌ريزند و شعار مي‌دهند و خواهان مجازات متعرضان به حريم مقدس اسلام و مسلمين مي‌شوند. مدير كل ارشاد استان خوزستان دستگير و راهي زندان مي‌شود. شور و هيجان فضاي مؤمنان حكومتي را در برگرفته است. بالاخره به يكي از وظايف خود عمل كرديم. ما به هيچ كسي اجازه نمي‌دهيم به دين و ايمان‌مان متعرض شود. اين مقاومت ما يك پيروزي در مقابل دگرانديشان و بدخواهان دين است. مسرور و مغرور از اين پيروزي و احساس افتخار از انجام يك وظيفه‌ي حكومتي – ديني يك دفعه مي‌شنويم كه آن عكس، عكس زن نبوده است. بلكه يك مرد است و آمران به معروف و ناهيان از منكر موضوع را عوضي فهميده‌اند!!! موضوعي عوضي بلوايي بزرگ مي‌شود. اين يكي از توانايي‌هاي ماست كه موجب مي‌شود،‌ جهانيان انگشت حيرت بر دندان بگيرند. راستي اين خسن و خسين كي بودند؟