آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Saturday, February 24, 2007

مرگ بر سيرك

شنبه 5 اسفند 1385
اين مطلب را براي روزنامه‌ي سرمايه نوشتم كه پنج‌شنبه به چاپ رسيد
چندي پيش فرزندم به همراه دانش‌آموزان مدرسه به سيرك ارم رفت. دانش‌آموزان چند مدرسه‌ي ديگر نيز آمده بودند. ولي به جهت عدم آمادگي كاركنان سيرك و نبود تعدادي از آنان،‌ برنامه‌ي سيرك با تأخير آغاز شد. اين تأخير چنان بود كه خستگي دانش‌آموزان را همراه داشت. آنان پيش از آغاز برنامه‌ها به ستوه آمدند و خستگي و اعتراضشان را در صداي‌شان جمع‌ كردند و يكصدا شعار دادند: مرگ بر سيرك! هر چند پس از آن كاركنان سيرك آمدند و از تأخير خود عذر خواستند و چند برنامه را اجرا كردند و كودكان را لبريز از خنده و شادي نمودند و برنامه‌ها در مجموع با رضايت دانش‌آموزان پايان يافت، ولي صداي دانش‌آموزان باقي ماند و اين پرسش مهم كه چرا كودكانمان اعتراضشان را با چنين شعاري نشان دادند؟ چرا آنان شعار ديگري ندادند؟ مثلا نگفتند: ما سيرك مي‌خواهيم،‌ يا سيرك تعطيل نمي‌خواهيم. چرا گفتند: مرگ بر سيرك!ا
ابتدا بايد اشاره كرد كه كودكان نسبت به شعارشان هيچ آگاهي نداشتند. اگر آنان لحظه‌اي به شعارشان تأمل مي‌كردند،‌ در مي‌يافتند با مرگ سيرك،‌ سيرك و برنامه‌هايش به نقطه‌ي پايان خود مي‌رسد و آن گاه حضور آنان در آن محل و انتظارشان كاملا بيهوده و بي‌معني است. مرگ، پايان هر چيزي است و مرگ سيرك يعني نبود برنامه و نبود خنده و شادي در آن لحظات. ولي كودكان ما فقط شعار دادند، مرگ بر سيرك و طنين صدايشان،‌ لذتي بر وجودشان نشاند؛ اين كه مي‌توانند با صداي بلند اعتراض كنند مي‌انديشم، چون شناختي در پس شعار نبود و شعار از عنصر آگاهي تهي بود، پس عنصر احساسي بر آن مسلط بود. بچه‌ها خسته از انتظار،‌ راه اعتراض را در پي گرفتند و لب كه گشودند به مرگ رسيدند! شايد به جاي ديگري نمي‌توانستند برسند، و شايد با سابقه‌ي تاريخي‌اي كه در وجود هر كدامشان شكل گرفته است، رفتار احساسي و واكنشي، آنان را به جاي ديگري نمي‌توانست سوق دهد
رفتار واكنشي، به وجهي ناشي از خلق و خويي است كه آنان در فرآيند اجتماعي شدن آموخته‌اند و دروني كرده‌اند. آنان اين رفتار واكنشي را در خانه، مدرسه، بين يكديگر،‌ در كوچه و خيابان و در رسانه‌ها مخصوصا تلويزيون،‌ بارها و بارها ديده‌اند؛ رفتارهاي غيرمنطقي‌اي كه وقتي خود لحظه‌اي به آن تأمل كرده‌اند، دريافته‌اند راه ديگري نيز براي خاتمه يا تداوم رابطه‌ي شكل گرفته،‌ مي‌توانست وجود داشته باشد. ولي تحمل‌ناپذيري طرفين رابطه و ناتواني‌شان از برقراري كنشي قصدمند به واكنش‌هاي هيجاني و احساسات زودگذر انجاميده است. آنان اين ويژگي را كه اكنون جزئي از شخصيت پايه‌ي ما ايرانيان شده است، با خود دروني كرده‌اند و در آن لحظه بروز داده‌اند. به بياني ديگر، آنان بر اساس الگوهاي مدلينگ،‌ رفتارهاي بزرگان خود را سرلوحه‌ي عمل خود قرار داده و با پيروي از آن بزرگان و ديگران مهم، امور را احساسي و واكنشي معنا مي‌كنند. هر چند رفتار جمعي مملو از احساسات و واكنش‌هاي رفتاري است،‌ ولي سمت و سوي واكنش‌ها اهميت دارد كه گاه خود را در شعارها و عكس‌العمل‌ها نشان مي‌دهد
كودكان ما بارها ديده‌اند كه در روابط اجتماعي، دو رنگ بيشتر نداريم، امور يا سفيد است و يا سياه. مردم در روابطشان يكديگر را يا سفيد مي‌بينند و يا سياه. گويي طيفي از رنگ‌ها در كار نيست. يا با يكديگر خوب هستند و يا دشمن. يا از كنار يكديگر مي‌گذرند و يا با كوچكترين بهانه‌اي گريبان يكديگر را چاك مي‌دهند و دشنام را بر سر و روي يكديگر مي‌ريزند. به ندرت عذرخواهي از يكديگر را مشاهده مي‌كنند. به ندرت مي‌توانند ببينند دو نفر با گفت و گو مشكلشان را حل مي‌كنند. يا تا ته دعوا مي‌رويم يا وارد آن نمي‌شويم. از همان ابتدا به انتهايش مي‌رسيم. تو گويي راه ميانه‌اي وجود ندارد. در اين فضاي اجتماعي،‌ شكل‌گيري چنين شعاري در ذهن كودكان طبيعي مي‌نمايد و بر طبيعي بودن چنين فضايي بايد هشدار داد
كودكان ما، اعتراض را در شيوه‌هاي حذفي‌اش آموخته‌اند. گويي ذهن و زبانشان در اعتراض نمي‌تواند سمت و سوي ديگري بيابد. آن چه آنان ديده‌اند و شنيده‌اند و دروني كرده‌اند، شيوه‌هاي حذفي بوده‌ است. بازتوليد چنين فضايي نمي‌تواند خوشايند باشد. بايد به تأمل جدي در رفتار و انديشه‌ي خود بنشينيم. بايد به تأثير و اثرات رفتار خود در فضاي جامعه و روابط اجتماعي بيانديشيم. كودكان ما،‌ محصول بي‌تأملي، عجولي، لجاجت، بي‌خردي و واكنشي بودن اجتماعي و نه صرفا فردي اعمال ما هستند

Wednesday, February 21, 2007

فيلترينگ بازتاب نه، فيلترينگ ايران آري

چهارشنبه 2/اسفند 1385
فليتر شدن بازتاب صداي بسياري از آقايان را درآورد. سخنگوي قوه‌ي قضاييه نسبت به اين اقدام دولت اعتراض كرد. بسياري از نمايندگان مجلس با امضاي نامه‌اي خطاب به احمدي‌نژاد اعتراض كردند و تعدادي از آنان با مصاحبه‌ اعتراض خود را به محدود كردن فضاي سالم اطلاع‌رساني بيان كردند. همچنين پيشتر نمايندگان نسبت به حضور مشايي در افتتاحيه‌اي كه رقص گروهي نيز برگزار شد، اعتراض جدي كردند و هنوز نسبت به پاسخگويي او اصرار دارند، در اين يكي دو روز نيز نمايندگان مجلس در صدد پرسش يا استيضاح وزير آموزش و پرورش هستند تا وي را در مورد سؤالات آزمون آموزش ضمن خدمت معلمان كه توهين به پيامبر گرامي اسلام قلمداد مي‌شود، مؤاخذه كنند. همان گونه كه مي‌بينيم، نمايندگان نسبت به امور حساس كشور بسيار حساس هستند و به موقع موضع‌گيري مي‌كنند. اصلا اجازه نمي‌دهند كوچكترين امور از نگاه تيزبين آنان دور بمانند. آنان ذره‌بين به دست گرفته و با دقت تمام اتفاقات بسيار كوچك را نيز از نظر دور نمي‌دارند و نسبت به آن موضع‌گيري مي‌كنند. اما مشكل اين جاست كه اين ذره‌بين ديگر اجازه نمي‌دهد آنان امور بزرگ را ببينند
چطور است كه فيلترينگ بازتاب و اتفاقات مشابه آن كه البته پيگيري آن مفيد است، چنين مورد توجه آقايان قرار مي‌گيرد ولي
الف) فيلترينگ ايران كه امكان دست‌يابي به اطلاعات را براي مردم بسيار اندك كرده است، هيچ اعتراضي را برنمي‌انگيزاند
ب) فيلترينگ ايران از طريق تهديد‌هاي كشورهاي قدرتمند،‌كه ناشي از بي‌خردي سياستمداران است، هيچ اعتراضي را برنمي‌انگيزاند
ج) فيلترينگ ايران از طريق عدم اجازه به صداهاي مخالف براي بيان مخالفتشان با نحوه‌ي پيشبرد پرونده‌ي هسته‌اي، اعتراضي را موجب نمي‌شود
د) فيلترينگ ايران از طريق تنش در سياست خارجي و آغاز تحريم‌ها عليه ايران و تداوم آن،‌ اعتراضي را نمي‌آفريند
هـ) فيلترينگ ايران از طريق تخريب منابع و به هدر رفتن دارايي‌ها و ناتواني در رشد اقتصادي تكاني ايجاد نمي‌كند
و) فيلترينگ ايران از طريق بودجه‌ريزي غيرتخصصي كه البته خود آقايان سهم عمده‌اي در آن داشته‌اند، اعتراضي برنمي‌انگيزاند
ز) فيلترينگ ايران از به بن‌بست رساندن آن و پاي‌فشاري بر تداوم حيات سياست‌هاي احمقانه‌ي امريكا، تعجب و گفتاري را شكل نمي‌دهد
و بالاخره، فيلترينگ ايران از طريق سياست‌هاي غلط داخلي و خارجي، آري ولي فيلترينگ سايت بازتاب خير! عجب ديد وسيعي داريم ما. آيا اين فيلترينگ ناشي از همان سياست‌هاي نادرست و تمامت‌خواهانه نيست؟ پس چرا آن سياست‌ها نقد نمي‌شود و كشور هر لحظه به سوي بحراني پيچيده‌تر سوق داده مي‌شود؟ نمايندگان ملت چه مي‌كنند؟

Saturday, February 03, 2007

برآمدن خرافه‌گرايي؛ افول عقل سليم

شنبه 14 بهمن 1385
پيشتر نوشتم كه خرافه‌گرايي نرم‌افزاري يعني خرافه‌پرستي اعتقادي ريشه‌ي خرافه‌گرايي سخت‌افزاري و رفتارهاي غيرمعقول است كه اين مي‌تواند نه فقط در رفتارهاي فردي كه در رفتارهاي جمعي و حتي رفتارهاي سياستمداران نيز بازتوليد شود. و نوشتم كه اين خرافه‌گرايي، با سخنراني‌هاي بعضي از واعظان بر منابر ـ كه البته به قول حافظ بسياري‌شان اصلا به آن اعتقادي ندارند ـ و نيز از طريق برنامه‌هاي تلويزيون ترويج مي‌شود. به عنوان مثال بد نيست سريال جابر بن حيان را ببينيد كه مملو از اين خرافات است. ديشب اين روايت پرطرفدار واعظان شيعي را در سكانسي گنجانده بودند كه: روزي تعدادي از اهالي خراسان نزد امام آمدند و از ايشان خواستند تا قيام كند و رهبري امت اسلامي را به عهده بگيرد. امام گفتند اگر به تعداد انگشتانشان يار واقعي داشتند اين كار را مي‌كردند. آنان گفتند كه ما و مردم خراسان هستيم. امام گفت اگر اين طور است وارد اين تنور روشن شويد. آن‌ها اعراض كردند و امام به يكي از نزديكان خود گفت و او كه اعتقاد كامل به ولايت بود و به قول امروزي‌ها ذوب در ولايت، وارد تنور شد و تا انتهاي مذاكره‌ي امام با خراساني‌ها در تنور ماند تا امام دستور خروج داد و او سالم خارج شد. امام مقصود خود را از طرفدار واقعي با اشاره به اين يار خود بيان كردند
اول اين كه تقريبا افكار عمومي مسلمين كه در آن زمان اكثريت با اهل سنت بود، چنين اعتقادي داشت كه مناسب‌ترين فرد براي حكومت جعفر بن محمد است. حتي بسياري از علماي اهل سنت در همان ابتداي سقوط بني‌اميه از ايشان دعوت كردند كه حكومت را بپذيرد ولي ايشان اعراض كردند. دلايلش مي‌تواند متعدد باشد از جمله اين كه حضرت صادق معتقد بودند حكومت از آن قائم آل محمد است. ايشان حتي خمس را نيز جمع‌آوري نمي‌كردند و آن را منوط به حكومت قائم مي‌دانستند
دوم وقتي با عقل سليم مي‌سنجيم، از توجيه اين رفتار امام با خراساني‌ها درمي‌مانيم. مخصوصا اين كه امام در زمان خود به عنوان دانشمندي برجسته و محل رجوع بسياري از علماي بلاد اسلامي شناخته شده بود. چنين فردي چگونه مي‌تواند از استدلال‌ عقلي بگريزد و به اعمال و رفتاري دست زند كه براي قانع كردن عوام مناسب است. اصلا چه نيازي به معجزه بازي است؟ و چرا اين معجزات اصلا اثري ندارد؟ آيا واقعا امام صادق،‌ معجزه را حجتي الهي است، چنين بيهوده خرج كرده‌اند؟ چه نتيجه‌اي در برداشت؟‌ آيا قانع كردن اين كه فعلا شرايط مهيا نيست، از طريق ديگري وجود نداشت كه حجت الهي بي‌ثمر نماند؟ طرح چنين رواياتي كه در تلويزيون از شمار خارج شده، چيزي جز وهن امامان شيعه نيست. علاوه بر اين كه بر خرافه‌گرايي در جامعه دامن مي‌زند و خود به گسترش بي‌عقلي و خرافه‌گرايي ابزاري نيز مي‌انجامد
سوم با ترويج چنين ايده‌هايي آن گاه خواسته و ناخواسته رفتار ما نيز از حسابگري‌هاي عقلاني تهي مي‌شود؛ مبتني بر احساس و هيجان و ناتوان از پيش‌بيني نتايج رفتارهاي احساسي مي‌شود. به خوبي مي‌توان توجيه كرد كه چرا ما نه؟ ما نيز مانند آن شيعه‌ي ذوب در ولايت وارد آتش مي‌شويم و آن را به جان مي‌خريم. ما با دستان خالي، ملتي فقير، اقتصادي نحيف، فوران بحرا ن‌هاي اجتماعي، شيوع بي‌اعتمادي، كاهش كارآمدي‌ نظام اداري، تحريم‌هاي اقتصادي، وابستگي‌هاي شديد اقتصادي، ورود ضربات سخت و مهلك به بدنه‌ي كشاورزي كه مي‌توانست مبناي قدرت اقتصادي ما باشد و بدون هيچ انديشه‌اي براي ساختن، فقط وارد تنور مي‌شويم تا امري را اجرا كرده باشيم؛ باشد كه خود آقا نجاتمان دهد!! مگر ماجراي هسته‌اي اكنون غير از اين است