آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Friday, October 28, 2005

ماجراي غضنفر

جمعه 6 آبان 1384
مي‌گويند: وقتي تيم ملي ايران با تيم ملي آرژانتين مسابقه داشت، تصميم گرفته شد كه چند نفر از تيم ايران مراقب مارادونا باشند تا تيم ايران نبازد. اما جو، غضنفر را كه براي اولين بار وارد تيم ملي شده بود، گرفت و چهار پنج گل آب‌دار به تيم خودي يعني تيم ايران زد. يكي اون وسط داد زد، بابا مارادونا را ول كنيد، غضنفر را بچسبيد. هر چند ديگه كار از كار گذشته بود و تيم ايران باخته بود. قضيه‌ي اين چند ماه ما نيز شده مثل ماجراي غضنفر. ظاهرا بايد مبارزه با استكبار جهانخوار و صهيونيسم جهاني را رها كنيم و خودمان را بچسبيم كه همه‌اش داريم به خودمان گل مي‌زنيم و اوقات مناسبي را براي تخمه شكستن صهيونيست‌ها فراهم مي‌كنيم. جدا امريكايي‌ها و صهيونيست‌ها چه چيزي بهتر از موضع‌گيري اخيرآقاي احمدي‌نژاد مي‌خواستند! اين براي اولين بار است كه يك مقام رسمي ما چنين موضع ‌تندي مي‌گيرد.ديشب براي ماست مالي كردن قضيه تلويزيون با يكي از اعضاي كابينه كه يادم نيست كه بود مصاحبه كرد ولي تا خواست بگويد ما به لحاظ قانوني و شرعي اسرائيل را قبول نداريم، مصاحبهاش را قطع كردند. خودشان هم فهميده‌اند چه گندي زده شده است. مطمئن باشيد آن‌ها از اين موضوع به راحتي نمي‌گذرند و آن را به ماجراي هسته‌اي هم ربط مي‌دهند و آن‌جا به ما سخت‌تر خواهند گرفت. هزينه‌اي بيشتر از جيب ملت. آن‌هم به خاطر حرفي كه با وجود عقل سليم مي‌توانست به زبان نيايد. به قول بزرگان دين، مؤمن بايد زيرك باشد نه احمق

Saturday, October 22, 2005

آب در هاون كوفتن مداوم

شنبه 30 مهر 1384
امروز خواندم كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي به عنوان عالي ترين نهاد سياستگزاري فرهنگي كشور قانوني تصويب كرده است كه به موجب آن تبليغ، عرضه و نمايش فيلم‌هايي با مضاميني چون سكولاريسم، ليبراليسم، نهيليسم يا فمينيسم ممنوع است. به نظر مي‌آيد بزرگواران اين شورا در آسمان و در پس هفت پرده نشسته‌اند و از سازو كارهاي حركت جامعه و توان و پويش آن بي اطلاع هستند و جامعه را همچون اجتماعي مي‌بينند كه رييس عشيره مي‌تواند برايش تعيين تكليف كند. نمي‌خواهم فعلا درباره‌ي اين ايسم‌ها ارزشگذاري كنم و از خوب و بدشان مي‌گذرم. اما در اين بحث دو نكته نهفته است: اول اين كه جامعه موجود زنده‌اي است كه داراي سير حركتي تاريخي است و نمي‌توان با قانون و بخشنامه مسير اين سير و حركت تاريخي را گرفت. به نظر مي‌رسد پس از انتخابات رياست جمهوري، امر بر آقايان مشتبه شده است كه جامعه تشنه‌ي آرا و عقايد آنان است. در صورتي كه حركت تاريخي جامعه‌ي ايران سمت و سويش به سوي سكولاريسم بوده است. غافل از اين كه در لايه‌هاي زيرين جامعه تغييرات چنان عميق است كه اين گونه مصوبات راه به جايي نمي‌برد و زحمت مردم مي‌دارد و عرض آقايان مي‌برد. فقط به تيپ و ظاهر جوانان بنگريد كه در اين بيست و پنج سال پهلو به پهلوي سكولاريسم رشد كرده است و نمادي از آن شده است. حاكمان ما چقدر تلاش كرده‌اند تا همين ظاهر را به قول خودشان اسلامي كنند و نتوانستند. به قول ظريفي مشكلشان اين بود كه به ظاهر چسبيدند و از باطن سراغ نگرفتند. هر چند اين انديشه در ظاهر توقف كرده است و قرن‌هاست كه به باطن نرسيده است
دوم، دوستي نكته سنج مي‌گفت اين قانون خود قانوني سكولار است. چرا كه تلاشش را بر اين دنيا مصروف داشته است. او بر آن بود كه اصلا حكومت ديني مخصوصا حكومت شيعي آن هم با ماجراي احكام اوليه‌اش حكومتي سكولار است؛ هر چند با تمسك به دين و ارزش‌هاي ديني در صدد مشروعيت بخشيدن به خود و قوانينش باشد
به هر حال اين قانون چه ناقض خود باشد و چه نباشد و چه انگشت تهديد به جامعه نشان دهد، جامعه راه خود را خواهد رفت. مگر جمهوري اسلامي زنان را تشويق كرده است كه ظاهر خود را به اختيار خود برگزينند؟ خير!‌ بلكه آنان گام به گام هنجارهاي خود را بر هنجارهاي رسمي برتري بخشيدند. بقيه‌ي رفتار جامعه نيز چنين خواهد بود. براي مقابله با اين ايسم‌ها - اگر نيازي به مقابله باشد - نيازمند آزادي انديشه و فكر و دموكراسي و عدالت و انسانيت و احترام به زندگي هستيم، نه قانون و بخشنامه

Thursday, October 06, 2005

بي‌مبالاتي شرق

پنج‌شنبه 14 مهر 1384
روز سه شنبه صفحه‌ي تاريخ شرق مطلبي داشت كه از چند جهت قابل بررسي است. مقاله از حميد سيف‌زاده بود كه به دفاع از بقايي رهبر حزب زحمتكشان ايران پرداخته بود. او در پاسخ به دكتر آباديان نوشته بود و تلاش كرده بود تا دكتر مصدق را خائن به ملت و كشور نشان دهد و بقايي را فرشته‌ي نجات! پاسخ به آن خزغبلات فقط عمر آدم را تلف مي‌كند و بهتر كساني چون او در جهل مركبشان باقي بمانند. اما اشكال را بايد از شرق گرفت كه چرا مقاله‌اي سراسر دروغ را چاپ مي‌كند. اين توجيه هم به نظرم درست نمي‌آيد كه چاپ كرديم تا پاسخ بدهيد چرا كه در اين صورت مي‌توان راه را براي چاپ هزاران مطلب دروغ باز كرد و سپس گفت خب پاسخ بدهيد. نكته‌ي مهم‌تر اين است كه شرق تيتري را براي اين مطلب برگزيده بود كه آن تيتر هر چند از مقاله درآمده است ولي بزرگترين دروغ تاريخ معاصر ايران است. اين تيتر را نگارنده‌ي وابسته به حزب زحمتكشان انتخاب نكرده بود. تيتر آمده بود جدا شدن بحرين از ايران كار مصدق بود. در صورتي كه بحرين سال چهال و هشت از ايران جدا شد و ايران سال پنجاه آن را به رسميت شناخت. مصدق سال چهل و چهار فوت كرد و در زمان جدا شدن بحرين از ايران چهار سال از مرگ او مي‌گذشت و همچنين شانزده سال از خانه‌نشين شدنش. حالا اين كه مصدق چگونه از احمد‌آباد طي دوازده سالي كه بعد از كودتا زنده بود و چگونه از زير خاك در آن چهار سالي كه فوت كرده بود توانست در مجراي جدا شدن بحرين از ايران وارد شود فقط اعوان و انصار بقايي مي‌دانند و بس. از شرق تعجب دارم كه چرا اين قدر بي‌مبالات است

Tuesday, October 04, 2005

هسته‌اي كه از گلو پايين نمي‌رود

سه شنبه 12 مهر ماه 1384
نويسنده‌ي يكي از كامنت‌ها مرا به بيماري مزمن بدبيني و كوبيدن احمدي‌نژاد نواخته است. من هر آن چه درباره‌ي او قبل از انتخابات نوشته‌ام را همچنان درست مي‌دانم. چرا كه آن زمان معتقد بودم منافع ملي ما با راي ندادن به او تامين مي‌شود. اين عقيده‌ي خيلي‌ها و بسياري كه به او راي ندادند بود. به هر صورت اين بدبيني امروز جزئي از زندگي ما شده است. جزئي كه البته بسيار واقعي است و بي‌توجهي به هشدارهاي بدبينانه و نظر خودم واقع‌بينانه مي‌تواند بنياد ما را به باد دهد. اين واقعيت در ماجراي هسته‌اي نهفته است. البته اين را قبول دارم كه امريكا زور مي‌گويد ولي اين را هم معتقدم كه اين زورگويي امريكا در يك رابطه‌ي متقابل شكل گرفته است و اصلا يكطرفه نيست. اين طور نيست كه شيطان في نفسه گمراه ‌كننده‌ي انسان باشد. من آدمي هم مايه‌هايي دارم كه او مي‌تواند موفق باشد. در ماجراي هسته‌اي معتقدم تمام خواست امريكا بردن پرونده به شوراي امنيت است و اين را نه با صراحت كه با شيطنت عمل مي‌كند. امريكا به هيچ وجه نمي‌خواهد ما با آرامش و معقول و در راهي ميانه گام برداريم. بلكه ما را به مواضع تند و راديكال سوق مي‌دهد. بيهوده نيست كه واشنگتن پست مقاله مي‌نويسد كه چرخه‌ي توليد سوخت هسته‌اي حق ايران است و در امريكا يك نظر واحد و اجماع وجود ندارد و ايران مي‌تواند با پاي‌فشاري به حق خود برسد. اين نوع تحليل‌ها كه عمدتا ساخته و پرداخته بازي‌گران كاخ سفيد است در فهم ما خلل ايجاد مي‌كند و بعد كه گامي تند به جلو برداشتيم روي ديگر اقدامات شيطان بزرگ را مي‌بينيم. سياستمداران ما چه مي‌كنند كه به بن‌بست نرسيم. اگر فكر رايزني با كشورهاي شوراي حكام و تغيير نظرات آن‌ها هستند كه آب در هاون مي‌كوبند. اگر فكر مي‌كنند كه با ترس و تهديد لغو قراردادها مي‌توانند امتياز بگيرند كه دودش اول به چشم خودمان مي‌رود. كدام عقل سليم مي‌گويد وقتي هند به ما راي نداد بايد قرارداد خط لوله‌ي گاز لغو شود. اصلا تمام خواست آمريكا همين است. مگر او موش نمي‌دواند كه اين قرارداد به سرانجام نرسد. من معتقدم آسيبي كه از ماجراي هسته‌اي دامان كشور ما را مي‌گيرد آسيبي ملي است ولي خود موضوع‏، موضوعي ملي نيست. چون حاكمان نه بر مبناي عقل جمعي كه بر مبناي عقل گروهي عمل مي‌كنند. عقل جمعي هنگامي شكل‌ مي‌گيرد كه باب طرح ديدگاه‌هاي مختلف در كشور باز شود كه باز نيست. مطمئنا اگر امروز در ايران فضاي دموكراتيك حاكم بود امريكا به هيچ وجه نمي‌توانست موفق باشد. تنها اين فضا است كه در سطح جهاني مي‌تواند ما را بازي‌گري موفق كند. اگر برخي به راي زياد احمدي‌نژاد به عنوان پشتوانه‌ي مردمي اشاره مي‌كنند سخت در اشتباه هستند. معناي آن راي چيز ديگري است كه بايد وقتي ديگر به آن پرداخت. الان مساله اين است كه ما با بي‌توجهي همان گام‌هايي را برمي‌داريم كه خواست امريكا است. براي همين بايد از همين جا بازگشت. نه اين كه بگذاريم در لحظه‌ي آخر، كه آن موقع بايد هزاران امتياز داد و تا كمر براي شيطان خم شد و تمام حيثتمان را به باد دهيم. با وضعيت فعلي اين هسته در گلومان مي‌ماند و خفه‌مان مي‌كند. چيزي كه خواست امريكا است