آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Monday, March 26, 2007

احمدي‌نژاد و حاشا كردن‌

يكشنبه 6 فروردين 1386
شنيدن سخنراني‌ها و مصاحبه‌هاي احمدي‌نژاد برايم غيرقابل تحمل است؛ محتواي سخنش، نحوه‌ي حرف‌ زدنش، حركات و سكناتش، به تمسخر گرفتن‌هايش و حاشا كردن‌هايش و حتي قيافه‌اش هيچ جذابيتي ندارد. براي همين عمدتا از راويان مي‌شنوم و يا از مطبوعات مي‌خوانم. اما پريشب اواخر مصاحبه‌ي او را با كانال دو فرانسه ديدم. در همان چند دقيقه سه ادعا كرد كه به نظرم براي خبرنگاران مطلع فرانسوي نيز عجيب مي‌آمد
اول، وقتي خبرنگار درباره‌ي مخالفت دانشجويان با او پرسيد گفت: كي چنين حرفي زده. از 2000 دانشجو، 1900 نفر طرفدار من بودند و 100 نفر مخالف كه در سالن شلوغ مي‌كردند و اين نشانه‌ي آزادي است. احتمالا احمدي‌نژاد نمي‌داند يا فراموش كرده است كه روز قبل از ورود وي دانشجويان دانشگاه اميركبير معترض حضور وي بودند و از ترس گسترش تظاهرات دانشجويان، پليس ضد شورش جلوي دانشگاه صف كشيده بود و روز سخنراني طرفدارانش را از دانشگاه‌هاي ديگر آوردند و مي‌خواستند سالن را با آنان پر كنند كه البته به طور كامل موفق نشدند و همان تعداد اندكي كه خود را به مجريان جلسه تحميل كردند، جايگاه احمدي‌نژاد را در دانشگاه و در بين دانشجويان به نمايش گذاشتند. خبرنگاران فرانسوي از موضوع به خوبي اطلاع داشتند و حاشاي او هيچ چيز را عوض نمي‌كند
دوم، وقتي خبرنگار درباره‌ي شكست حزب او در انتخابات شوراها پرسيدف گفت: من حزبي ندارم كه در انتخابات شركت كرده باشم. خبرنگاران نجابت كردند و در اين موارد با وي وارد چالش نشدند. همه مي‌دانند كه رايحه‌ي خوش خدمت، حزب اوست(اگر چه به لحاظ رسمي او عضو آن نباشد). ولي پدر زنش بعد از انتخابات گفت كه احمدي‌نژاد با ائتلاف با اصولگرايان(البته اين كلمه را مناسب آنان نمي‌دانم) مخالف بود و معتقد بود كه كانديداهاي حامي او رأي خواهند آورد (تصوير و فهمي كه او از سفرهاي استاني دارد، معادلاتش را به هم ريخته است). اين را خبرنگاران فرانسوي به خوبي مي‌دانستند و ما نيز و حاشاي او هيچ چيز را تغيير نمي‌دهد
سوم، وقتي خبرنگار درباره‌ي عدم رعايت شئونات رسمي رياست جمهوري مانند پوشش از طرف او پرسيد، گفت: اين حداقل آزادي است كه پوشش را خودم انتخاب كنم و بعد ادامه داد «اگر لباس آمريكايي بپوشيم همه چيز از دست خواهد رفت، بايد خودمان باشيم». بر چه مبنايي او فكر مي‌كند كت و شلوار لباس آمريكايي است؟ اگر چنين است، كه البته نيست، آيا فقط كت لباس آمريكايي است و شلواري كه تن او بود نيست؟ مواقعي كه مي‌پوشد آيا آمريكايي مي‌شود؟ آيا اين پاسخ براي شنونده‌ي فرانسوي تعجب‌برانگيزترين و خنده‌دارترين پاسخ نخواهد بود؟
در انتهاي مصاحبه به ياد اين شعر حكيم ايران زمين افتادم: نه ترك و نه دهقان و تازي بود/ سخن‌ها به كردار بازي بود

Thursday, March 22, 2007

مصادره‌ي جنبش ملي شدن نفت

پنجشنبه 2 فروردين 1386
بيست و نه اسفند سالروز ملي شدن صنعت نفت بود؛ نفت ملي‌شده‌اي كه از همان ابتدا دولتي شد و براي افزايش قدرت دولت و سركوب انديشه‌هاي ملي به كار رفت. در شب منتهي به سال نو، تلويزيون به صورت جسته گريخته به اين روز پرداخت ولي با تحريف بزرگ و پررنگ كردن نقش كاشاني و درجه دوم بودن نقش دكتر مصدق. نه دقيقا، ولي كم و بيش ايده‌ي طرفداران بقايي در اين باره‌ي بازتوليد مي‌شد.البته، كاشاني به جا و به سهم خود نقش مهمي در جنبش ملي شدن نفت داشت ولي نمي‌توان چشم بر اشتباه‌ها و تلاشش براي سقوط دولت مصدق بست. همان طور كه نبايد چشم به اشتباه‌هاي مصدق بست. انحلال مجلس خطايي بود كه در همان موقع نيز بسياري از دلسوزان و روشنفكران به مصدق گوشزد كردند و وي نپذيرفت؛ هر چند همان دلسوزان همچون خليل ملكي تا انتها ماند. ولي كاشاني كنار كشيد. نه فقط كنار كشيد در مقابل مصدق ايستاد و با اين كه حكم تحريم انتخابات داد، ولي حضور مردم موجب دلسردي و رنجش خاطر و شايد بغض وي نيز شد؛ به طوري كه بعدها براي جبران رواني اين شكست مدعي شد توده‌اي‌ها ده تا ده تا رأي مي‌دادند. او پس از كودتا، نظاميان و اوباشي كه به خانه‌ي مصدق يورش بردند و منزل وي را تخريب كردند، مردم ناميد؛ همان طور كه شاه از آنان ياد مي‌كرد. خوشبختانه تمام مكتوبات، سخنراني‌ها و پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني به چاپ رسيده است. كافي است جلد چهارم را كه مربوط به بعد از كودتا تا مرگ آيت‌الله است مطالعه كنيد. روز سوم بعد از كودتا زاهدي به ملاقات كاشاني مي‌رود. پنج روز بعد از كودتا، كاشاني در يك مصاحبه اميدواري خود را به حكومت زاهدي اعلام مي‌كند و صريحا مي‌گويد تحريم رفراندوم از سوي او در سقوط دولت مصدق مؤثر افتاد و طوري بيان مي‌كند كه اين را افتخار خود مي‌داند. او ساده‌لوحانه برداشتن مجسمه‌هاي شاه را دستور مصدق مي‌داند و قصد او را تغيير حكومت از پادشاهي به جمهوري اعلام مي‌كند(يعني همان خواسته‌ي كودتاچيان را به زبان مي‌آورد). او چند روز بعد از آن، در يك مصاحبه با روزنامه‌ي المصري مي‌گويد «مادام كه سپهبد زاهدي به نفع ايران قدم بردارد از او پشتيباني» مي‌كند و آن چه بر سر مصدق آمد را ننتيجه‌ي عدل الهي معرفي مي‌كند.. خلاصه آن كه وقتي پيام‌ها و مصاحبه‌هاي كاشاني را پس از كودتا مي‌خوانيد، مشمئز مي‌شويد كه چگونه كسي را كه رهبر جنبش نفت معرفي مي‌كنند، چنين به تمجيد كودتاچيان مي‌نشيند و براي كسب اعتبار خود، تلاش مي‌كند تا چهره‌ي آزاد مرد تاريخ معاصر را تخريب كند. نمي‌توانيد در همان چند صفحه‌ي اول بغض او را نسبت به مصدق نيابيد؛ بغضي كه او را به راحتي در جهت خواسته‌هاي انگلستان و امريكا نشاند؛ شايد كاشاني كه خود را خيلي ساده معرفي مي‌كرد، ناتوان از فهم پيچيدگي‌هاي سياست و بازي‌هاي زمانه بود و به همان سادگي نيز بازي مي‌خورد. جالب آن كه همين كاشاني طي نامه‌اي ـ كه در اصالتش شك است‌ ـ يك روز قبل از كودتا به مصدق هشدار مي‌دهد و زاهدي را عامل كودتايي براي سركوب جنبش نفت معرفي مي‌كند

Wednesday, March 14, 2007

فيلم ضد ايراني 300؛ ما و آن‌ها

چهارشنبه 23 اسفند 1385
اين يادداشت امروز در روزنامه‌ي سرمايه به چاپ رسيد
كم و بيش شنيده و خوانده‌ايد كه هاليود، بزرگترين كمپاني ساخت فيلم، با ساخت فيلم 300 و تحريفي بزرگ از تاريخ باستان، چهره‌اي كاملا مخدوش و غيرواقعي از ايرانيان به تصوير كشيده است. فيلم در زماني كوتاه و به سرعت ساخته شد و اكنون در 4 هزار سالن سينماي آمريكا در حال نمايش است. در اين روزها اعتراض‌هايي را در رسانه‌ها مي‌خوانيم و مي‌شنويم كه بايد آن‌ها را پاس داشت. نمي‌توان اين فرضيه را ناديده گرفت كه در پس ساخت اين فيلم، اغراض سياسي نهفته است و آن‌ها با اين فيلم پيام مي‌دهند: «براي پيروزي مهيا شويد!» و ايراني را وحشياني معرفي مي‌كنند كه بايد كمر به سركوب آنان بست و در صدد دامن زدن هر چه بيشتر تقابل جهاني مخصوصا دنياي غرب با ايران هستند. اجازه بدهيد بپذيريم اين فرضيه صد در صد اثبات شده است و سهم آن‌ها را در ساخت اين فيلم كاملا سياسي و مغرضانه و با اهدافي خبيثانه ارزيابي كنيم. اما اين بخشي از واقعيت است و ضروري است نگاه از بيرون را به نگاه از دورن بازگردانيم سوزني به خود زنيم و با مرور بخشي از رفتارمان دريابيم كه از ماست كه برماست
اول/ مرحوم مدرس بر آن بود كه «ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ما» و در اين باره تأكيد مي‌كرد كه ديانت ما مبتني بر رحمت و عطوفت و دوست داشتن است و سياست ما نمي‌تواند جز اين باشد. ما براي نشان دادن چنين عطوفتي چه گام‌هايي برداشته‌ايم؟ نمي‌خواهم بگويم مسؤولان ما چه كرده‌اند، مقصودم جامعه است كه مسؤولان نيز بخشي از آن هستند؛ هر چند نقش آنان مي‌تواند مؤثرتر و پررنگ‌تر باشد و از اين رو، سهم‌شان نيز بيشتر خواهد بود. جامعه‌ي ايراني چه گامي براي نشان دادن عطوفت نهفته در فرهنگش كه در آموزه‌هاي ايراني و ديني‌اش موج مي‌زند برداشته است. بارها و به كرات ديده‌ام كه غربيان در گوشه‌ي خيابان به نزاع بيهوده‌ي برخي راننده‌ها و مردم بر سر كوچكترين مسائل كه با چشم‌پوشي اندك و گذشت مي‌توانست شكل نگيرد، خنديده‌اند و به تمسخرمان گرفته‌اند. بگذريم از اين كه آنان در نقد رفتار سياسي‌مان ما را ناتوان از شكل‌دادن به روابط دموكراتيك ارزيابي مي‌كنند و حذف تام يكديگر را الگوي كنش سياسي‌مان مي‌دانند و براي آن مثال‌هاي متعدد نيز مي‌آورند
دوم/ ما چه گام مشخص و مثبتي براي تقويت فرهنگ ايران در معناي عام آن و نه خرده‌فرهنگي خاص برداشته‌ايم. اساسا برخي از فعاليت‌ها و مواضعمان در جهت مخالفت با رواج اين فرهنگ باستان كه مملو از آموزه‌هاي انسان‌دوستانه است، بوده است؛ تو گويي اين فرهنگ هيچ ارتباطي با اين مرز و بوم نداشته است. كدام خيابان نامي از ايران باستان را بر خود دارد. همين كافي است تا دريابيم كه ما خود در صدد حذف و كم‌رنگ كردن آن دوران شكوفا در تاريخ اين سرزمين بوده‌ايم. وقتي ما چنين به خود بي‌حرمتي مي‌كنيم و احترام گذشته‌مان را نگه نمي‌داريم و براي ترويج آن گامي برنمي‌داريم و گاه به كراهت و مخالفت از آن ياد كرده‌ايم، چه جاي اعتراض به ديگران؟ شهيد مدرس كه رحمت واسعه‌ي الهي بر روانش باد معتقد بود ما بايد وطن‌خواه باشيم و وطن‌خواهي يعني دوست داشتن ارض آن و كساني كه در آن ارض ساكن بوده و هستند. او حتي از انوشيروان نيز به نيكي ياد مي‌كرد و گذشته‌ي باستاني خود را به دور نمي‌ريخت
سوم/ ما تا چه حد بر همگرايي‌هاي ملي، فارغ از لحظات نيازمان و استفاده‌ي ابزاري از آن، چه در سخن و چه در عمل، تلاش كرده‌ايم. اجازه‌ بدهيد با صراحت بگويم كه ما صدها نشريه‌ي قومي(قوم‌گرا) در دانشگاه‌ها و ده‌ها هفته‌نامه‌ي قومي (با انتشار محلي كه وجودشان ضروري‌ است) داريم، ولي دريغ از يك نشريه‌ي ملي‌گرا(نه به معناي باستاني‌گرا). حتي انتشار نشريه‌هاي ملي‌گرا و شكل‌گيري گروه‌هايي چنين را در دانشگا‌ه‌ها نيز برنمي‌تابيم و با آن برخورد مي‌كنيم، چه رسد در سطح جامعه. چنين فضايي موجب ضعف نهادهاي مدني در پاس‌داشت فرهنگ ايراني شده است
چهارم/ ما در اين سال‌ها براي همه چيز، چه با اهميت و چه بي‌اهميت، ميليون‌ها تومان پول براي برگزاري انواع سمينارها و همايش‌ها خرج كرد‌ه‌ايم. حتي گفته مي‌شود از پول ملت براي حضور نژادپرستان امريكايي در كشور خرج كرده‌ايم، ولي دريغ از يك سمينار براي شناخت فرهنگ ايران باستان. دريغ از برگزاري جشن و يادبودي از آن دوران. كاش فقط دريغ بود. ما چنان به جان آن رسوم افتاديم كه اكنون از محتوا تهي‌شان كرده‌ايم. فقط به همين چهارشنبه سوري بنگريم كه به جهت تقابل‌ها و مخالفت‌هاي بي‌ثمرمان، اكنون فقط نامي از آن باقي مانده است و خشونت و ديگر آزاري مسلط شده بر آن. چهارشنبه‌سوري زماني يكي از محور‌هاي گسترش دوستي و محبت و انسجام اجتماعي و همبستگي ملي بود، و اكنون لحظاتي براي خوش‌گذراني ساديستيك شده است و از اين كه زير پاي رهگذران ترقه مي‌تركانيم و شب‌هنگام و ديروقت صداي نارنجكمان محله را به لرزه درمي‌آورد، لذت مي‌بريم و جالب‌تر آن كه پنهان مي‌شويم و يا به دنبال كسي مي‌گرديم كه چنين كرده‌ است! اين تهي‌شدن در ابعاد ارزشي و اخلاقي نيز خود را نشان مي‌دهد
پنجم/ «خواست خدا در زمين آشوب نيست، بلكه صلح، نعمت و حكومت خوب است». اين جمله‌اي از سنگ‌نوشته‌اي از سخن خشايار شاه است كه اكنون در تخت جمشيد نگهداري مي‌شود. آيا ما توانسته‌ايم اين انديشه‌ي او را به نيكي پاس داريم كه اكنون خواهان پاس‌داشت ديگراني هستيم كه از هر فرصتي براي تقابل با حيثيت و وجود اين مرز و بوم تلاش مي‌كنند؟ بياييد با گذشته‌مان دوست شويم، و با احترام به آن اجازه ندهيم ديگران به آن بي‌حرمتي كنند

اين جزو سنت نبوده

چهارشنبه 23 اسفند 1385
ديشب مجري يكي از برنامه‌هاي كانال پنج درباره‌ي حوادث چهارشنبه سوري حرف مي‌زد و اين كه اين ترقه‌بازي‌ها چه خطراتي را در پي دارد كه چقدر موجب اذيت و آزار مي‌شود. او گفت: اين ديگه جزو سنت ما نبوده است
به درستي و غلطي سخن او كاري ندارم. ولي صدا و سيما، كي و كجا به سنت باستان ما به ديده‌ي مهر نگريسته كه در اين روزها به ياد سنت افتاده است. پس از انقلاب و مدتي طولاني تلاش راديو و تلويزيون ضديت و مخالفت با فرهنگ ايران باستان و زدودن آن از اذهان بوده است. مگر همين‌ها از چهارشنبه سوري بد نمي‌گفتند و اين سنت را سخيف بيان نمي‌كردند و تلاش نمي‌نمودند كه مردم اين شب را گرامي ندارند كه البته به وجهي هم موفق شدند؛ به اين وجه كه آن را از درون تهي كردند و ارزش‌هاي نهفته در آن به نسل‌هاي بعدي منتقل نشد و همان طور كه خودشان تلاش مي‌كردند فقط ظاهر اسلامي حفظ شود و برايشان همين نيز كفايت مي‌كند، ظاهري از چهارشنبه سوري باقي مانده است كه نمي‌تواند ما را به درون مايه‌ي آن ببرد. اكنون كه همه چيز را خراب كرده‌اند به ياد سنت افتاده‌اند و مي‌گويند چنين چيزي در سنت نبوده است.بسيار خب، در سنت نبوده، ولي آن چه كه بوده چرا ترويج نمي‌شود؟ فقط از زاويه‌ي سلبي سخن مي‌گويند نه ايجابي. مثلا در مورد همين فيلم 300، اگر اعتراضي هست نه از اين جهت كه به ايران و ايراني و تاريخ آن اهانت شده، بلكه از آن جهت كه آن‌ها مي‌خواهند ما را جنگ‌طلب معرفي كنند و مي‌خواهند ذهن جمعي غربيان را براي مقابله‌ي خشونت‌آميز با ايران آماده كنند. به عبارتي ديگر به نظر مي‌رسد حال و هواي مخالفت براي دفاع از خود است نه دفاع از ايران و اين مرز بوم و تاريخ آن

Sunday, March 11, 2007

هشت مارس در ميدان وليعصر

يكشنبه 20 اسفند 1385
پنجشنبه براي انجام كاري به ميدان وليعصر رفتم. در گوشه‌ي ضلع جنوب شرقي ميدان، كه فضاي سبزي نيز هست، ده – دوازده زن جمع شده بودند تا هشت مارس را گرامي بدارند و عليه تبعيض زنان شعار دهند. دو برابر آنان پليس ايستاده بود كه بعد به نفرات آنان افزوده شد. احتمالا همان تعداد نيز پليس و نيروي امنيتي با لباس شخصي بودند. پليس تلاش مي‌كرد آن چند زن را متفرق كند. سرهنگي با آنان به صورتي مؤدبانه وارد گفت و گو شد. اصرار از پليس و ابرام از آنان. بالاخره فرد ديگري كه قوي‌هيكل نيز بود وارد معركه شد و با داد و فرياد خواست كه آنان خيلي زود از محل دور شوند. آن‌ها در حال رفتن بودند كه زني حدود پنجاه و پنج ساله از آن ميان گفت من اصلا مي‌خواهم اين جا بنشينم، اين كه اشكالي ندارد. آن پليس دو لگد محكم نثارش كرد و بي‌سيم را با عصبانيت از دوستش گرفت و با آنتن آن چند بار محكم به پشت زن كوبيد و با سردادن بد و بيراه فرياد مي‌كشيد. بالاخره زن را از آن ميان بردند كه از ضربات پليس خلاص شود مخصوصا همان سرهنگ اول كه ظاهرا مخالف ضرب و شتم بود. مردي تنومند از نظاره‌گران به اعتراض جلو رفت كه چرا زن مردم را بيهوده كتك مي‌زنيد، بر او نيز چند لگد و مشت نواخته شد. به يكي از لباس شخصي‌ها كه در حال پراكنده كردن مردم بودند گفتم با اين زن‌ها چكار داريد. چند نفر كه بيشتر نيستند. بگذاريد حرفشان را بزنند و بروند. گفت مي‌خواهند كشف حجاب كنند. گفتم يعني چه؟ گفت اين‌ها جمع‌ شده‌اند كه دسته‌جمعي روسري‌شان را بردارند. ماهواره گفته و آنان نيز جمع شده‌اند كه چنين كنند
زن‌ها پراكنده شدند و تعدادي گوشه و كنار ايستادند تا ببيند خبري مي‌شود يا نه و پليسان موتورسوار و زن نيز به مجموعه افزدوه شدند و ديگر اتفاقي نيافتاد ولي سخن آن لباس شخصي باقي ماند و جاي پرسش و تأمل
زنان هر چند در دهه‌ي اخير براي احقاق حقوق خود تلاش بسياري كرده‌اند ولي بخشي از اين تلاش همچون آب در هاون كوبيدن بوده است و غير از اين كه نتيجه‌اي به بار نمي‌آورد، انرژي و توان آنان را نيز در مسيري بيهوده هدر مي‌دهد. من معتقدم در شرايط فعلي دامن زدن به شكاف اجتماعي زن و مرد راه به جايي نخواهد برد. چرا كه اين شكاف خود ناشي از شكاف حاكميت مردم و قدرت است. اگر بتوان هر گامي در جهت تحقق دموكراسي در اين كشور برداشت، بخشي از مشكلات و مسائل مربوط به زنان نيز خواه ناخواه حل خواهد شد. به عبارتي ديگر، بخش اعظم مسائل مربوط به زنان و حقوق آنان ناشي از فرآيند دموكراسي در ايران است. از اين رو، تلاش زنان نيز اگر در اين جهت نباشد، به سادگي بيشتر سركوب و از هدف دور خواهد شد. اميدوارم آن سخن لباس شخصي نادرست باشد، ولي اگر چنين باشد، چقدر چنين عمل و شعاري در وضعيت موجود جامعه‌ي ما به تحقق دموكراسي كمك مي‌كند و چقدر فرآيند دموكراسي‌خواهي را با دشواري مواجه مي‌كند؟ طرح چنين شعارها و خواسته‌هايي در شرايط فعلي براي اين فرآيند، دشواري‌هايي ايجاد مي‌كند و بخشي از انرژي جامعه را بيهوده تلف مي‌كند. اميدوارم زنان چنين ساده‌انگار نبوده باشند

Sunday, March 04, 2007

اعتماد عمومي؛ آسيب‌ديدگي يا شكستگي

يكشنبه 13 اسفند 1385
اين يادداشت در روزنامه‌ي سرمايه‌ امروز به چاپ رسيد
چند شب پيش يكي از مسؤولان قضايي كشور يكي از نتايج فرار شهرام جزايري را آسيب‌ ديدن اعتماد عمومي عنوان كرد و ادامه داد، تلاش بر اين خواهد بود تا اين اعتماد آسيب‌ديده، اصلاح شود
مي‌دانيم كه اعتماد يكي از اجزاي سرمايه‌ي اجتماعي است كه البته نه مي‌توان آن را با رانت به دست آورد و نه با دستور و بخشنامه ايجاد كرد. سرمايه‌اي است كه طي ساليان متمادي و بر حسب تجربه‌ و نتايج حاصل از روابط بين افراد، و افراد و نهادها شكل‌ مي‌گيرد. اگر بخواهيم تعريفي ساده از اعتماد داشته باشيم آن گاه خواهيم ديد كه اعتماد با چه مشقتي از تجربه‌ي زيست اجتماعي شكل مي‌گيرد. اعتماد،‌ اطمينان نسبت به درستكاري و داشتن گمان نيك و حسن ظن نسبت به ديگران است. چنين اطميناني پس از شكل‌گيري و دوام روابط اجتماعي و پذيرفتن قواعد رفتار از سوي دو طرف ايجاد خواهد شد؛ به عبارتي ديگر، پس از برآوده شدن انتظارات مستتر در روابط، ايجاد مي‌شود و دوام و قوام مي‌گيرد. اگر انتظارات درون روابط پاسخ مناسب نگيرند، اعتمادي شكل نمي‌گيرد و يا اعتماد شكل‌‌گرفته آسيب مي‌بيند. اينگلهارت، اعتماد را نوعي قمار مي‌داند؛ قمار بر سر اين توقع كه ديگران هم به جاي سوء استفاده از اعتماد شما، به شما اعتماد كنند. از اين رو،‌ اعتماد،‌ عنصري متقابل و دو طرفه است و آن كه در فقر به سر مي‌برد نمي‌تواند قمار كند. چرا كه ممكن است با اين قمار هستي‌اش را از دست بدهد. اين فقر لزوما فقر مادي نيست، بلكه مي‌تواند فقر فرهنگي و حتي شرايط فقر اعتماد باشد. در چنين شرايطي، با باخت در اين قمار، هستي اجتماعي با مسأله يا بحران مواجه مي‌شود
هنگامي كه ما با فقر اعتماد مواجه باشيم، به همراه احساس اين كه از اعتماد،‌ سوء استفاده شده است، ديگر فقط اعتماد آسيب نمي‌بيند، بلكه با شكستگي آن مواجه مي‌شويم. به اين وضعيت هنگامي دامن زده مي‌شود،‌ كه سطوح انتظارات افزايش يابد. وقتي انتظارات ناشي از رفتارها افزايش يابد،‌ فاصله‌ي آن تا تحقق رفتار نيز فزوني مي‌گيرد و امكان تحقق آن نيز كمتر مي‌شود. در چنين شرايطي ما در دور باطل كاهش اعتماد، افزايش انتظارات قرار مي‌گيريم كه ديگر پاسخ‌گويي به آن براي ترميم اعتماد آسيب‌ديده، كه ديگر وجهي شكسته شده به خود گرفته،‌ بسيار دشوار خواهد بود
بر حسب نتايج طرح ارزش‌ها و نگرش‌هاي ايرانيان، تنها 3/14 درصد از پاسخگويان كه نمونه‌اي از ساكنان مراكز استان‌هاي كشور بوده‌اند، گفته‌اند فكر مي‌كنند مردم تا حد زيادي قابل اعتماد هستند. در مقابل،‌ دو برابر اين نسبت را كساني تشكيل داده‌اند كه مردم را تا حد كمي قابل اعتماد مي‌دانند؛ يعني قابل اعتماد نمي‌دانند. بقيه نيز مردم را تا حد متوسطي قابل اعتماد معرفي كرده‌اند. در اين ميان، زنان بيشتر از مردان، گروه‌هاي سني پايين‌تر بيش‌تر از گروه‌هاي سني بالاتر و مجردان بيشتر از متأهلان،‌ مردم را غير قابل اعتماد دانسته‌اند. بر اساس نتايج اين بررسي، نسبت عدم اعتماد به مديران دولتي، بيشتر از عدم اعتماد به مردم است. 1/34 درصد از پاسخگويان گفته‌اند به مديران دولتي اعتماد كمي دارند. 6/21 درصد اعتماد خود را به اين گروه از افراد در حد زياد و 3/44 درصد در حد متوسط بيان كرده‌اند كه البته ميانگين اعتماد كمتر از اعتماد به مردم مي‌شود. در مجموع،‌ همان گونه كه ملاحظه مي‌شود،‌ اعتماد عمومي و اعتماد به مديران دولتي از وضعيت و چشم‌انداز خوبي برخوردار نيست؛ به بياني ديگر،‌ اعتماد عمومي در وضعيت شكننده‌اي قرار داشته است. به همين جهت است كه در صورت آسيب‌ديدن،‌ بايد تلاش بسياري براي ترميم آن انجام داد. حال اگر پس از آسيب‌ديدگي،‌ انتظارات مردم را افزايش دهيم، در صورت پاسخ نگرفتن انتظارات، سطح اعتماد به ميزان قابل ملاحظه‌اي كاهش خواهد يافت
در ماجراي شهرام جزايري، بدگماني و سوء ظن در جامعه موج مي‌زند. به طوري كه هم راديو و تلويزيون و هم مسؤولان مربوطه به آن اشاره داشته‌اند و حتي تلويزيون گزارشي را پخش كرد كه محور آن فراري دادن يا فرار كردن جزايري بود؛ نكته‌اي كه كم و بيش در افكار عمومي به بحث گذارده شده است. فارغ از اين كه چه سناريويي وجود دارد، توجه به اين نكته اهميت دارد كه اعتماد عمومي هنگامي آسيب ديده كه در شرايط شكنندگي خود بوده است. از اين رو،‌ وقتي مسؤولان مربوطه در پي اين آسيب، انتظارات مشخصي را در جامعه ايجاد مي‌كنند كه ممكن است ناتوان از پاسخگويي و برآوردن آن انتظارات باشند، در دور كاهش اعتماد عمومي پاي فشرده‌اند؛ سرمايه‌اي كه دست‌يابي به آن
اصلا سهل نيست