آينده‌ي آبي

از درد و غم رفته و آينده چه گويم ـ انديشه‌ي مستقبلم از حال برآورد. صائب تبريزي

Sunday, June 26, 2005

چند نكته

يكشنبه 5 تير 1384
اول/ اين انتخابات مرزبندي‌هاي نويني را در درون حكومت ايجاد كرد. اليگارشي نظامي در برابر اليگارشي روحاني ايستاد و پيروز شد. ناطق نوري،‌ كروبي و هاشمي كه هر سه از شخصيت‌هاي مهم نظام بودند، به بازي گرفته و عملا از صحنه‌ي قدرت كنار زده شدند. اكنون با هماهنگي بين رييس جمهور، مجلس و شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت و شخص هاشمي نيز كاره‌اي نخواهد بود. از نظر نظاميان،‌ عمر سياسي هاشمي به پايان رسيده است. آيا هاشمي مي‌تواند نقش تاريخي سياسي‌اش را ايفا كند
دوم/ نتيجه‌ي اين انتخابات، ناشي از شكل‌گيري جنبش تهي‌دستان و فرومايگان شهري (اقشار پاييني جامعه) است كه در برابر جنبش اصلاح‌طلبي طبقه‌ي متوسط قد علم كرد. تهي‌دستان و فرومايگان شهري در اين انتخابات براي به دست آوردن قدرت انگيزه‌ي بسيار داشتند،‌ بالاخص چون حريف هاشمي بود. در مقابل طبقه‌ي متوسط انگيزه‌ي براي ورود به رقابت نداشتند، بالاخص چون هاشمي نمايندگي مي‌كرد. آن‌ها اين رقابت را چندان جدي‌ نگرفتند
سوم/ مقايسه‌ي ايران و فرانسه اشتباه بود. اين نكته را مي‌خواستم بنويسم كه دوستان در آن شرايط موافق نبودند. شيراك به اصول دموكراسي وفادار است و فرانسويان اين را مي‌دانستند. اما هاشمي نشان داده است كه وفاداري چنداني به اين اصول ندارد. از سوي ديگر، مردم فرانسه از منافع ملي فهم مشترك دارد و نسبت به آن حساسيت مي‌ورزند. اما ما ايرانيان هنوز از منافع ملي تصوير روشني نداريم. عمدتا منافع آني و كوتاه‌مدت خود را مي‌بينيم
چهارم/ صادق صبا مفسر راديو بي بي سي در هفته‌ي گذشته از شعارها و برخي برنامه‌هاي احمدي‌نژاد مي‌گفت. بحث مبارزه با فقر و فساد و چرايي پذيرش اجتماعي آن شعارها را مطرح مي‌كرد. حتا يك بار به پايگاه اجتماعي او اشاره‌اي نداشت. به نظرم اين عدم اشاره با توجه به پايگاهي كه بي بي سي در ايران دارد،‌ بسيار معنادار است؛ چرا كه از ديشب نوع تفسيرها متفاوت شده و به جاي بحث درباره‌ي شعارها به بحث درباره‌ي پايگاه اجتماعي احمدي‌نژاد،‌ نظامي‌بودن و تندرو بودنش اشاره شد. ديشب گفت ميليتاريسم بعد از پنجاه سال بار ديگر بر ايران حاكم شد. اين تفاسير معنادار است
پنجم/ ديشب در خانه‌ي و اطراف خانه‌ي احمدي‌نژاد جشني برپا بود. طرفدارانش كه شامل تندروان و قشريون مذهبي بودند، گرد آمده بودند و حاج منصور ارضي نيز براي‌شان مي‌خواند. آن‌ها در پوست خود نمي‌گنجند. اما از تهيدستان شهري خبري نبود

Thursday, June 23, 2005

ماجراي آخرين شب تبليغ

پنجشنبه 2 تير 1384
ديشب را من نيز به ميدان خراسان رفتم. در گوشه‌اي از ميدان بسيجي‌ها به بهانه‌ي ايام فاطميه چادري برپا كرده بودند و براي احمدي‌نژاد تبليغ مي‌كردند. كسي براي گفت و گوي با مردم به اين ميدان نيامده بود. دو نفري ذر گوشه‌ي ديگر ميدان ايستاده بودند و كارت هاشمي توزيع مي‌كردند؛ به عبارتي كارشان توزيع كارت‌هاي تبليغاتي بود. من روزنامه‌ي فوق‌العاده‌ي شرق را به همراه داشتم. صفحه‌ي اول و سوم را باز كردم و هر كدام را به يك دست گرفتم و در نقطه‌اي پر رفت و آمد رو به مردم ايستادم تا تيتر درشت اعتدال آري،‌ افراط هرگز و حمايت خانواده‌ي امام از هاشمي را بخوانند. ساعت 7 تا 5/8 مشكلي نبود. مردم روزنامه را مي‌خواندند. برخي پرسشي مي‌كردند و برخي تيكه‌اي مي‌انداختند كه چقدر پول گرفته‌اي. به پرسش‌ها پاسخ مي‌دادم. با صداي بلند نيز برخي از تيترها را مي‌خواندم تا جلب توجه شود. جمع شدن مردم موجب شد تا يكي از مغازه‌دارها اعتراض كند: هي آقا جلوي كاسبي ما را گرفتي،‌ اين جا واينستا. گفتم من به كاسبي شما كار ندارم. در ملك خصوصي شما هم نيستم. اينجا عرصه‌ي عمومي است و من مي‌توانم تبليع كنم. با اين حال،‌ جايم را عوض كردم. اين موضوع دو سه بار تكرار شد. آن‌ها حاميان احمدي‌نژاد بودند. كم كم بسيجي‌ها به من حساس شدند. آن‌ها هم آمدند ببينند مردم براي چه جمع‌ مي‌شوند. برخي از آن‌ها وارد گفت و گو مي‌شدند و از دولت گذشته‌ي هاشمي مي‌گفتند و من از خطرات افراط‌گري براي منافع و عزت ملي مي‌گفتم. جواني كه به نظر آمد او هم از خودشان باشد، پيشم آمد و گفت سريع برو، اين‌ها مي‌زننت و زود رفت. من ايستادم و با صداي بلند نظراتم را مي‌گفتم. از هاشمي انتقاد مي‌كردم و دلايل ملي رأي دادن به او را مي‌گفتم. كسي كه هيكلش سه برابر من بود و بسيجي مي‌نمود، جلو آمد و كارتي را نشان داد كه ضابط قوه‌ي قضاييه است و گفت: كارت خلاف است از اينجا برو. گفتم امشب تبليغ آزاد است. من خلافي نكرده‌ام. گفت مردم را دور خودت جمع مي‌كني. گفتم خب روزنامه را مي‌خوانند، اشكالي ندارد. در همين هين فرد ميانسال و جواني به من ملحق شدند و از من دفاع كردند كه او مي‌تواند تبليغ كند. شما هم نمي‌توانيد كاري كنيد. به نظرم ابراهيم‌باي آمد. به او شباهت داشت. اما نپرسيدم. گفت: قرار بود بچه‌هاي سازمان مجاهدين اينجا هم بيايند. گفتم من تنها هستم. گفت خب كارت را بكن و بعد با پخش بيانيه‌ي طرفداران معين با صداي بلند از توهين طرفداران احمدي‌نژاد به علما و عدم شباهت او به شهيد رجايي گفت. مردم جمع شده بودند. ضابط قضايي آمد، انصاري‌ها دور او را گرفته بودند. ما را تهديد كرد كه مي‌گويم دستگيرتان كننند؟ فرد ميانسال گفت تلفن كن نيروي انتظامي بيايد ما را دستگير كند. او تلفنش را كرده بود. نيروي انتظامي آمد. گفتند آقا جمع كنيد برويد. گفتيم امشب تبليغ آزاد است. جرمي نكرده‌ايم. گفتند تجمع كرده‌ايد. گفتيم وقتي چيزي توزيع مي‌شود مردم هم جمع مي‌شوند مي‌گيرند و مي‌روند. آن‌ها متوجه شدند اقدامشان قانوني نيست و بايد بروند. ضابط قضايي راضي نبود. مردم را متفرق مي‌كرد. اينجا نايستيد. بفرماييد. تجمع نكنيد. شلوغ مي‌كرد. سر و صدا راه مي‌انداخت. گفتم تا تو نبودي اينجا آرام بود تو شلوغش مي‌كني. گفت مي‌گويم بگيرنت. فحش خواهر مادر مي‌دهي. گفتم خجالت بكش. تو بچه مسلماني و تهمت مي‌زني. شلوغش كرد و من همچنان ايستادم و تيترها را مي‌خواندم. كسي ديگري زير گوشم گفت كمي ديگر بايستي مزننت. با آن فرد ميانسال شبيه ابراهيم‌باي كمي آن‌طرف‌تر رفتيم. باز مردم جمع شدند تا بيانيه بگيرند و روزنامه بخوانند. انصاري‌ها آرام و قرار نداشتند. با موبايل تماس مي‌گرفتند. نيروهاي امنيتي هم آمدند. يكي‌شان خواست برويم. گفتم آن‌ها شلوغ مي‌كنند نه ما. گفت دستور از بالا است كه نايستيد. ضابط آمد گفت مردم كه دورت جمع مي‌شوند (با عذرخواهي مي‌نويسم) انگشت تو كون زن و بچه‌ي مردم مي‌كنند. گفتم خجالت بكش كسي اين كار را نمي‌كند. گفت تو داري شورش مي‌كني. پدرت را درمي‌آورم. با صداي بلند گفتم هنوز قدرت را به دست نگرفته‌ايد تحمل تبليغ آرام را نداريد. واي به حال اين كه قدرت به دست شما بيافتد. شما تحمل دفاع جوادي آملي را از هاشمي هم نداشتيد. يكي‌شان گفت: ده روز ديگر كه قدرت را گرفتيم نشانتان مي‌دهيم. فرد ميانسال مي‌گفت هيچ غلطي نمي‌توانند بكنند. كارمان قانوني است. او با خانواده‌اش آمده بود و همچنان بيانيه را توزيع مي‌كرد. از نيروي انتظامي چند افسر آمدند. ضابط زير گوشي با او حرف مي‌زد و دورش مي‌پلكيد. در مقابل خواسته‌شان كه ترك محل بود مقاومت كرديم. انصاري‌ها شلوغ مي‌كردند و آرام و قرار نداشتند. مردم جمع شده بودند. من ترجيح دادم در پياده رو روزنامه‌ به دست قدم بزنم. بعد از چند دقيقه‌اي به جاي اولم برگشتم. آن افسران توانسته بودند مردم را متفرق كنند و آن ميانسال و خانواده‌اش را به گوشه‌ي خيابان هدايت كنند و اجازه‌ي ارتباط با مردم را گرفته بودند. تصميم گرفتم به سراغش بروم و اسمش را بپرسم. يكي از افسران تا مرا روزنامه به دست ديد عصابي شد و به سمتم هجوم آورد. بازيم را محكم گرفت و به سمتي ديگر پرت كرد. اين يكي را ببريد و همين طور هول مي‌داد. اين يكي را سوار ماشين كنيد. نظم عمومي را به هم زده است. آدم نمي‌شود. تا كنار ماشين نيروي انتظامي بارها مرا هول داد و با هر هول به بازويم چند مي‌انداخت كه حالا كبود شده است. آن نيروي امنيتي تا كنار ماشين همراه بود و در نهايت با مداخله‌اش سوار ماشين نشدم. گفت يك لحظه هم نايست. اين بار جدا مي‌برنت. ساعت نه و نيم بود كه محل را ترك كردم

Monday, June 20, 2005

صداي شيخ فضل الله مي‌آيد

دوشنبه 30 خرداد 1384
خاتمي بايد شرمنده باشد از انتخاباتي كه برگزار كرد و پاي آن مهر تأييد زد. آن از انتخابات مجلس هفتمش كه بارها گفته بود آزاد و عادلانه نيست و بالاخره با تشري كوچك بله قربان گفت و اين از انتخابات فعلي‌اش كه بر تقلب در آن به ديده‌ي اغماض نگريست. هشت سال پيش از صندوق‌هاي انتخابات هاشمي كه شعارش اصلا توسعه‌ي سياسي هم نبود،‌ خاتمي بيرون آمد و حالا از صندوق‌هاي انتخابات خاتمي كه با شعار قانون‌گرايي و توسعه‌ي سياسي از دل جنبش دوم خرداد سر برآورد، احمدي‌نژاد. خاتمي كاري كرد كه براي اولين بار در طول تاريخ مبارزات ملت ايران، خط فكري شيخ‌فضل‌الله در يك قدمي كسب تام و تمام قدرت سياسي در ايران باشد. گويي اقتدارگرايان در يك دست خود رسائل شيخ را گرفته‌اند و با قرائت آن آزادي و دموكراسي را نه هديه‌ي بشري كه هديه‌ي طايفه‌ي ظاله مي‌دانند و توان خود را بر از بين بردن آن گذاشته‌اند و با دست ديگرشان سلاح محمدعلي‌ شاهي به روي ملت نشانه رفته‌اند. مگر نبود شيخ‌ مشروعه‌خواهشان كه هفتصد قبضه سلاح از اسلحه‌خانه‌ي دربار به امانت گرفت و در دروازه قزوين به مقابله با سردار و سالار ملي‌مان رفت تا گام آخر را در اثبات جملاتش بردارد كه قانون مشروطه با دين اسلام مباينت دارد و مشروطه‌طلبان مرتدند چون مشروطه به جاي تقويت دولت اسلام، تضعيف سلطان اسلام‌پناه مي‌كند. ما با هاشمي گام بلندي به پيش برداشتيم و اكنون با خاتمي آرزو مي‌كنيم كه بتوانيم به شانزده سال پيش برگرديم تا از سقوط به بربريت انديشه نجات يابيم
آقايان مي‌گويند شوراي نگهبان 300 هزار نفر را تعليم داد و يك سال حقوق، و اكنون آن‌ها در پاي صندوق‌هاي رأي،‌ خواسته‌اش را انجام دادند. مي‌گويم آيا هشت سال كافي نبود تا 400 هزار نفر (يعني سالي 50 هزار نفر) را سازماندهي كنيد تا در پاي صندوق‌هاي رأي از خواسته‌ي مردم پاس‌داري كنيد؟ و هزار كار نكرده‌ي ديگر كه بايد به وقتش گفت و گفت و گفت و پاسخ خواست. دل پري است از اين مشاركت و خاتمي
اكنون هيچ راهي برايمان نمانده است كه براي جلوگيري از بازگشت به دهه‌ي شصت، در مقابل اقتدارگرايان و مطلقه‌خواهان به كسي آري بگوييم كه در نه گفتن به او ترديدي نداشتيم. اقتدارگرايان اكنون با انباني از كينه قدرت را به دست‌خواهند گرفت و برادر حسين و انصار با اين انبان فرصت عقده‌گشايي خواهند يافت

Sunday, June 19, 2005

همه‌مان ركب خورديم

يكشنبه 29 خرداد 1384
اول/ از همان ابتدا به پیروزی معين تردید داشتم. این تردید را با بعضی از دوستان نیز در میان می‌گذاشتم. می‌گفتم با شعارهایی که معین داده است و مواضعی که گرفته است به نظرم يا قبل از انتخابات بار ديگر رد صلاحيت مي‌شود و يا حتا اگر هم رای بیاورد احتمالا براي مرحله‌ي دوم مشكل ايجاد مي‌كنند. علتش هم اين است كه مي‌دانند در مرحله‌ي دوم معين حتما پيروز مي‌شوند و غير ممكن آن‌ها بگذارند جنبش دوم خرداد تداوم پيدا كند. اما ساز و كارش به ذهنم نمي‌آمد. حالا كه فكر مي‌كنم مي‌بينم احمدي‌نژاد چه با اطمينان بارها و بارها مي‌گفت در روزهاي آينده منتظر اتفاق‌هاي غيرمنتظره بايد بود و در روز انتخابات گفت حماسه‌اي ديگر خلق خواهد شد. به نظر مي‌رسد كناره‌گيري رضايي نيز خارج از اين چارچوب نيست. رضايي فكر مي‌كرد او براي چنين منظوري انتخاب خواهد شد. اما ظاهرا سپاه بين رضايي و احمدي‌نژاد روي اين دومي به توافق رسيد و به رضايي هم گفتند كه تصميم ما تو نيستي. رضايي هم به طور معناداري كنار كشيد. همه چيز از طراحي ساز و كاري قبلي خبر مي‌دهد. به نظر مي‌رسد تصميم هم بر اين است كه او را رييس جمهور كنند،‌ چه مردم به هاشمي رأي بدهند و چه ندهند
برايم غيرقابل باور است كه معين چهار ميليون رأي آورده باشد. اين ترديد هنگامي بيشتر مي‌شود كه بخش عمده‌ي آرا توسط شوراي نگهبان خوانده شد و وزارت كشور در عملي انجام شده قرار گرفت. خاتمي هم كه بارها نشان داده است مرد مدافع رأي ملت نيست. او اصلا ويژگي‌هاي يك فرد ملي را ندارد. آدم صادقي است. آدم سالمي است. اما ملي نيست تا در مقابل روندهاي ضد ملي بايستد. براي همين هم وقتي به ستاد انتخابات رفت حداكثر جلوي اعلام آرا توسط شوراي نگهبان را گرفت ولي نتوانست جلوي زد و بندها را بگيرد. ولي تا آن موقع كار تقريبا به پايان رسيده بود. اكنون از خودم خجالت مي‌كشم كه دوستان و آشنايان بسياري را راضي كردم پاي صندوق رأي بروند و به معين رأي بدهند
دوم/ انصافا بايد گفت تبليغات معين ضعيف بود. من سفري به آمل و محمود‌آباد و نور و سپس قزوين داشتم. ضعيف‌ترين تبليغات را از معين ديدم. در آمل و محمودآباد كه هيچ تصوير و پلاكاردي درباره‌ي معين نديدم و برايم عجيب بود كه پس آقايان چه كرده‌اند؟ آقاياني كه ماندن در ساختار قدرت برايشان مهم بوده است؟
سوم/ به نظرم براي پيروز كردن احمدي‌نژاد چند ساز و كار در نظر گرفتند كه عبارت است از نوع و محتواي تبليغ، سازماندهي لايه‌اي در پشت سپربلا و دست‌كاري در آرا. در اين باره فردا مي‌نويسم

Wednesday, June 15, 2005

يا علي مددي ديگر

چهارشنبه 25 خرداد 1384
انسان از اين بي‌شرمي تعجب مي‌كند. آقايان خودشان عمري در مسند مديران جمهوري اسلامي بودند و حالا وقتي به گذشته مي‌نگرند،‌ همه چيز را به زير سؤال مي‌برند. انگار آن‌ها اصولگرايان و برآمدگان از اين نظام و سينه‌چاكان آن نيستند. گويي از فضايي ديگر آمده‌اند تا نظامي به تمامه فاسد را اصلاح كنند و غده‌هاي چركين را بيرون كشند. هر آن چه تا كنون رخ داده،‌ از نگاه آنان كجي بوده است و ناصواب و آنان كه گويي تا به حال دامن‌تر نبوده‌اند،‌ آمده‌اند تا پاكي و صداقت و دولت عشق و دولت اميد و نظام الهي و هواي تازه بياورند و بدمند. اينان بعد به روي چه مي‌خواهند بايستند؛ روي خرابه. آن چه از گذشته خراب كرده‌اند و چشمي هم به آينده ندارند. وقتي به سخنانشان گوش مي‌دهي تو گويي جمهوري اسلامي ثمره‌اي نداشته است به جز بي‌عدالتي،‌ به جز پس‌رفت و سير قهقرايي،‌ به فساد مالي و رشوه‌خواري و رانت‌گيري . باندبازي و قس‌علي‌هذا متهم شده است. نمي‌خواهم بگويم اين امور در اين حكومت نبوده است. اما بيان اين امور آن هم از سوي سينه‌چاكان ولايت و نديدن گام‌هاي مثبت و بزرگي كه برداشته شده است، فقط و فقط ناجوانمردي و تخريب سرمايه‌هاي اجتماعي است و ما آن‌ها انتظار دارند ملت رياست جمهوري را به چنين بي‌وفايان بسپارند. وقتي آن‌ها به مرادشان كه اين نظام است رحم نكنند،‌ آيا به ما رحم خواهند كرد؟ و يا آيا اين قانون‌شكناني كه در تبليغات انتخاباتي به قوانين آن بي‌اعتنا بوده‌اند، پس از اين به قانون وفا خواهند داشت؟ بگذريم از استفاده‌هاي ابزاري كه از دختران جوان اين ديار كردند و اين خامان چه ساده به دام آن گرگان غلتيدند. به هر صورت، عرصه‌ي انتخاباتي عجيبي بود. نهمين هم براي خودش ويژگي‌هايي دارد كه آن را با هشت دوره‌ي ديگر كاملا متفاوت كرده است. حال ما مانده‌ايم و جبهه‌ي دموكراسي‌خواهي و حقوق بشر و يك و نيم روز. يا علي مددي ديگر

Monday, June 13, 2005

تجمع زنان

دوشنبه 23 خرداد 1384
عصر به خانه مي‌آمدم كه جلوي دانشگاه شلوغ بود. يادم آمد تجمع زنان است در اعتراض به نقض حقوق زنان دز قانون اساسي. جلو رفتم تا سر و گوشي آب دهم. افسران نيروي انتظامي اجازه نمي‌دادند. مردم در پياده رو ايستاده بودند و تلاش نيروي انتظامي متفرق كردن بود. ولي فايده نداشت. مي‌رفتند و چند قدم آن طرف‌تر مي‌ايستادند. كارتم را نشان‌دادن و گفتم روزنامه‌نگارم. يكي‌شان گفت از اين كارت‌ها صدتا ديديم. اگر بخواهيم همه را راه دهيم كه نمي‌شود. بفرماييد برويد. امنيتي‌ها هم زياد بودند. افسري به چند سرباز گفت آن عده را رد كن بروند. بعد انگار يادش آمده باشد خبطي كرده بلند گفت فقط با حرف فقط با حرف. سرباز هم مي‌گفت بفرماييد خواهش مي‌كنم نيايستيد. اما مردم نمي‌رفتند. زن‌هاي زيادي مي‌خواستند ملحق شوند، ولي نيروي انتظامي نمي‌گذاشت. تجمع‌كنندگان جلوي سردر دانشگاه بودند. نيروي انتظامي جلوي پل ورودي يك اتوبوس دو كابين و يك ميني‌بوس گذاشته بود تا مردم از خيابان و پياده‌رو به زنان معترض ديد نداشته باشند. گفتم نمادي است از همان پرده و ديوار براي حفظ نواميس مردم از نگاه اجنبي و سر در دانشگاه را پستو كرده‌اند. زنان اگر اعتراضي هم دارند بايد به پستو بروند. ولي اين بار انگار متفاوت است. اين اعتراض با همه‌ي اعتراض‌ها كاملا متفاوت است. از نگاه سنتي اعتراض مشتي ضعيفه‌ غيرقابل تحمل است. براي همين هم اتوبوس را حائل گذاشته بودند. افسر به خانمي مي‌گفت، مگر زندگي نداري؟ تو الان بايد خانه‌ات باشي و بالا سر بچه‌هايت!‌ يك ربعي ايستادم و به خانه آمدم. ساعت 7 بعد از ظهر سر و صداي زياد مرا به بيرون از خانه كشيد. زنان و مرداني بودند كه پليس دنبالشان آمده بود و تلاش مي‌كرد تا متفرق‌شان كندد. ظاهرا زنان توانسته بودند از آن ديوار نمادين بگذرند و تا تقاطع وصال شعار دهند و اين ضعيفه‌ها در مقابل آن قوي‌ها موجي ايجاد كنند. هر چند رسانه‌ي ملي!‌ از اين تجمع حرفي نزد ولي از همان موقع موج خبري تجمع روي تمام رسانه‌هاي دنيا رفت. زنان شجاعانه خواسته‌هاي خود را براي داشتن حقوقي برابر و دولتي انتخابي بيان كردند. البته درباره‌ي فمينيسم ايراني ديدگاهي انتقادي دارم كه فرصتي شد مي‌نويسم. فعلا مبارك است انشاءالله

Sunday, June 12, 2005

لاريجاني و ماجراي پاكدشت

يكشنبه 22 خردادد 1384
ديشب براي دومين بار گفت و گوي يكي از كانديداها را ديدم. اوليش گفت و گوي حجاريان با معين بود و ديشب لاريجاني. بدون اغراق بگويم كه از تمام گفتارش،‌ سالوس و تزوير و دروغ مي‌باريد. اين را از چهره‌اش هم مي‌شد خواند. تلاش براي منفي جلوه دادن گذشته و بهشت نشان دادن دولت خود و آن هواي تازه‌اش كه من مي‌خوانم هواي دم‌كرده،‌ سراسر بحث او بود. نمي‌دانم آقايان با چه جرأتي تمام ثمرات نظامي را كه برايش سينه چاك مي‌كنند، هيچ مي‌انگارند و خود را ناجي. از اين ايدئولوژي چيزي جز فريب بيرون نمي‌آيد
در مورد پاكدشت كه مزخرف گفت. مي‌بخشيد گوز را به شقيقه چسباند. حداقل در اين ماجرا من موضوع را از نزديك مطالعه كردم. حتي نه عوامل خرد بلكه با بررسي ديدگاه جامعه‌شناسان و تحليل آن‌ها عوامل كلان را نيز ديدم. در آن ماجرا من به عنوان نماينده‌ي بازرسي ويژه‌ي رييس جمهور (علي‌رغم اين كه كارمند هيچ سازمان دولتي نيستم) به همراه يكي از دوستان آسيب‌شناسم به پاكدشت رفتم و بعد از بيست روز مطالعه گزارش مفصلي را برايشان تنظيم كردم. حداقل مي‌توان به جرأت گفت كه اگر بخواهيم موضوع را در سطح سازمان‌ها بررسي كنيم، دو سازمان بيشترين تقصير را داشتند كه اصلا ربطي به دولت خاتمي ندارند. اول/ نيروي انتظامي است كه به گزارش‌هاي مردم در مورد مفقود شدن كودكان توجهي نكرد و حتي آن جا موضوع منحرف شد. دوم/ دستگاه قضايي است كه به طور جدي پيگير نبود. سومي هم يكي از روحانيون بانفوذ پاكدشت كه با صاحب كوره‌پزخانه‌ي عاج (محل مفقودي دو كودك و زندگي بسيجه) روابط نزديكي دارد و بدون آگاهي در انحراف قضيه شريك شد. در قتل ششم كه با پافشاري پدر مقتول ماجرا مي‌خواست به نتيجه برسد، بنويدي كه فقط به فكر منافع خود بود(او از غول‌هاي اقتصادي تهران است كه با علماي شهر ري و ورامين روابط بسيار نزديك دارد) با نفوذ خود براي پدر فرزند مرده مشكل آفريد و پدر بسيجه را كه در زندان بود آزاد كرد. اين بخش از ماجرا كه ربطي به زيردستان خاتمي ندارد. اتفاقا آن دو نهاد و آن فرد زير نظر نهادي ديگر فرمان مي‌برند. اما در سطحي ديگر، هر چند نهادهاي دولتي نيز كار چنداني براي منطقه نكرده‌اند،‌ نهادهاي حكومتي كه به منطقه بي‌توجه بودند. پول‌هايشان را در سوريه و لبنان خرج مي‌كنند و از كودكان حاشيه‌نشين دريغ مي‌كنند. در سطح كلان‌تر نيز،‌ رشد حاشيه‌ها عمدتا ناشي از بي‌عدالتي‌هاي اقتصادي است كه بايد پرسيد اين بي‌عدالتي اقتصادي و شكاف طبقاتي از كجا آمده است. چه كسي و نهادي توي سر توليد اين كشور مي‌زند و با قاچاق كالا،‌ توليد ملي را در محاق قرار مي‌دهد. فراتر از اين جا بايد به فضاي خشني اشاره كرد كه در اين بيست و پنج سال ساخته‌اند و در آن جان آدمي بي‌ارزش‌ترين چيز شده است و برايش تئوري هم مي‌سازند. اين فضاي خشن را كه ايدئولوژي و رفتار آقايان رقم زده، تلويزيون لاريجاني مبلغ آن بوده است و‌ اكنون در لايه‌ لايه‌ي جامعه‌ي ما بازتوليد شده است. من يكي از علل قتل‌ها را جاي‌گير شدن بي‌حرمتي و بي‌ارزشي انسان در اين مملكت مي‌دانم. علي‌رغم اين كه دين بيشترين ارزش را براي انسان قائل است
اين مطلب را هم از مه‌زود بخوانيد

Saturday, June 11, 2005

آزادشان كنيد

شنبه 21 خرداد 1384
براي چيدن آخرين جمله‌ي جهان
كلمه كم آورده‌ام
لطفا حروف روشن رازداران را آزاد كنيد
آزادشان كنيد
آن‌ها فرزندان فرصت‌گريز هزاره‌ي نان‌اند
كه در پايداري خويش
جهان را از پير شدن بازمي‌دارند
آزادشان كنيد
پرستويي كه امروز قفس‌نشين شماست
فردا عقاب قفل‌شكني خواهد شد
كه به قله‌ي مه گرفته‌ي قاف هم قناعت نخواهد كرد
آزادشان كنيد
آن‌ها كامل‌ترين كمربستگان باران‌اند
كه ما رؤياهاي بي‌گرگ خويش را
در آهوترين پيراهن بي‌فريب‌شان شسته‌ايم
آزادشان كنيد
پروانه‌اي كه از آخرين آواز آتش گذشته است
ديگر از گر گرفتن بر باد رفته‌ي خود
نخواهد ترسيد
تنها درتلاوت مخفي ما تكثير خواهد شد
مثل ستاره در آسمان
ترانه در كوه و
كلمه در كتاب
هي رفته بر آب، درياب
آخرين جمله‌ي جهان ما
علاقه به آزادي آدمي است
كه در چيدن چلچراغ آن
كلمه كم نمي‌آوري
م

از سيد علي صالحي

Friday, June 10, 2005

يادش بخير، نامه 24 فرمانده سپاه به خاتمي

جمعه 20 خرداد 1384
يك مطلب خواندي از الپر درباره‌ي سرداري كه مي‌گويند خود را رضاخان حزب‌الهي ناميد. اما او كجا و رضاخان كجا

Thursday, June 09, 2005

جبهه‌ي دموكراسي‌خواهي و مجاهدين انقلاب

پنج‌شنبه 19 خرداد 1384
شبي كه خبر تشكيل جبهه‌ي دموكراسي‌خواهي و حقوق بشر را شنيدم،‌ فكر كردم سازمان مجاهدين انقلاب هم با حزب مشاركت همراه بوده است؛ هر چند با تعجب چنين برداشتي كرده بودم. بعد كه خبرها را خواندم ديدم اين جبهه فعلا با اتحاد حزب مشاركت، نهضت آزادي و ملي- مذهبي‌ها شكل گرفته است. حالا منطقي‌تر به نظر مي‌رسد. چرا كه مجاهدين انقلاب اولين كساني هستند كه بحث خودي و غيرخودي را به صورتي تئوريك مطرح كرده‌اند. براي آن‌ها غير قابل تحمل است كه بخواهند با نهضت آزادي و بعدها احتمالا احزاب و گروه‌هاي لائيك كنار بيايند. مرزبندي‌هاي اين گروه بسيار سخت است. به قول آقاي عبدي مجاهدين انقلاب يك فرقه سياسي است نه يك حزب سياسي. البته فرقه‌اي كه يك سر طيف آن آقاجري و سر ديگر طيف سلامتي است. همين ترديدهاي‌ اين گروه در ملحق شدن به اين جبهه و تأكيد مداوم و حتا كنوني‌شان درباره‌ي خودي و غيرخودي بودن گروه‌ها و افراد و خود را مركز و كانون تحول‌خواهي كشور ديدن،‌ بايد موجب شود تا ما نيز به سلامت آنان در دموكراسي‌خواهي و حقوق بشر شك كنيم. هر چند آنان اكنون در طيف اصلاح‌طلبان حكومتي جاي گرفته‌اند،‌ اما دايره‌ي اصلاح‌طلبي‌شان بسيار تنگ‌تر از ديگر گروه‌ها و تاحدود بسياري نزديك‌تر به روحانيون مبارز است تا مشاركتي‌ها. بهزاد نبوي بيشتر شبيه محتشمي است تا محمد رضا خاتمي. بالاخره در جايي براي آن‌ها منافع گروهي بر منافع ملي مي‌چربد و اگر هم در جايي كه اين ترجيح وجود داشته باشد ولي به جهت مقتضياتي از آن چشم‌پوشي كنند، عملي تاكتيكي انجام مي‌دهند نه استراتژيك. يعني موقتي است و اعتقادي به آن وجود ندارد. در صورتي كه گام اول دموكراسي‌خواهي توانايي كنار هم نشستن گروه‌هاي متعدد و بسيار متفاوت در جهت اهداف استراتژيك واحد است. من حتي ديشب با يكي از اعضاي حزب مشاركت درباره‌ي جذب گروه‌هاي لائيك مانند كانون نويسندگان در اين جبهه و لزوم اين اقدام حتي قبل از انتخابات صحبت كردم كه پاسخ شنيدم، فكر نمي‌كنم در حال حاضر چنين ظرفيتي وجود داشته باشد. به هر صورت شكل‌گيري جبهه همچنان مغتنم است حتي با ضعف‌ها و كاستي‌هايي كه دارد. بايد آن را پاس داشت

Tuesday, June 07, 2005

جبهه‌ي دموكراسي و حقوق بشر

سه‌شنبه 17 خرداد 1384
بالاخره جبهه‌ي دموكراسي و حقوق بشر با چندين سال تأخير شكل گرفت. احتمالا اگر فضاي انتخاباتي نبود و به مشاركتي‌ها و مجاهدين انقلاب چنين فشاري وارد نمي‌آمد، همچنان حاضر به تشكيل چنين جبهه‌اي نمي‌شدند. مگر ماجراي استعفايشان در مجلس ششم نبود كه بارها و بارها اقتدارگرايان در مقابل ملت ايستادند ولي ككي از آقايان نگزيد ولي وقتي لقمانيان دستگير شد و آقايان رد صلاحيت شدند، تحصن كردند و از انتظار هم داشتند مردم دور مجلس ديوار انساني تشكيل دهند. در اين جا هم هشت سال را تلف كردند و پيشنهادهاي دلسوزان را به پشت گوش انداختند و اكنون كه با مشكل مواجه شده‌اند فهميده‌اند كه به تنهايي نمي‌توان كاري كرد و تشكيل جبهه را البته قبل از انتخابات پذيرفته‌اند. از گذشته گفته‌اند عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. به دوستان مي‌گفتم تشكيل اين جبهه حتي اگر از سوي اين دو حزب درون حاكميت بخواهد تاكتيك قلمداد شود، خود به يك استراتژي مبدل خواهد شد. مهم شكل‌گرفتنش بود و ديگر كسي نمي‌تواند جلوي حركت آن را بگيرد. جبهه اقتضائات خود را دارد كه با حزب متفاوت است. اما به اين چهار گروه هم نبايد محدود شود. بايد تمام گروه‌هاي وفادار به ايران و استقلال كشور را در بربگيرد. براي جذب اين گروه‌ها نيز فقط يك خط قرمز بايد وجود داشته باشد و آن وفاداري به ايران و غيروابسته بودن به امريكا و انگليس و مافيها. در اين صورت اين جبهه فربه خواهد شد و توان و انرژي عظيمي را در حركت اصلاحي ملت ايران خواهد دميد. فقط در اتحاد تمام نيروهاي ترقي‌خواه است كه مي‌توان در مقابل پشتوانه‌ي چند صد ساله‌ي اقتدارگرايان ايستاد و كانون‌هاي قدرت آنان را به زانو درآورد. اكنون با شكل‌گيري اين جبهه هر چند به سختي اما راحت‌تر! مي‌توان از معين دفاع كرد و به او رأي داد. با اين حال ديگر پيروزي يا شكست معين در انتخابات اهميت درجه دوم يافته است. اكنون گام اول پيروزي با تشكيل اين جبهه برداشته شد. اميد كه اين اتحاد سربلندي و پيشرفت كشور را به دنبال داشته باشد. به همه‌ي دوستداران ايران تبريك مي‌گويم

Wednesday, June 01, 2005

بيانيه‌ي اخير معين

چهارشنبه 11 خرداد
در سفر بودم كه معين بيانيه‌ي حضورش را منتشر كرد. روزنامه را در سنندج خريدم اما تا فرصتي به دست دهد و آن را بخوانم از پاوه به سمت به قصر شيرين راه افتاده بوديم. انصافا بيانيه‌ي متفاوتي بود. هر چند ديگر بيانيه‌هاي معين از بيانيه‌هايي كه خاتمي در دوره‌ي مبارزه‌ي انتخاباتي‌اش مي‌داد،‌ نيز يك سر و گردن بالاتر بوده است. با اين بيانيه معين به صف‌آرايي و چالش با ساختارهاي متصلب پرداخته است. اما او نگفته است كه در صورت فشار ساختارها تا كجاي اصولي كه در اين بيانيه آورده است،‌ عقب‌نشيني مي‌كند. البته او همچون خاتمي مرد عقب‌نشيني نيست، هر چند يك سياست‌مدار براي پرش و دو گام به پيش مجبور به عقب‌نشيني هم هست. به هر صورت اين بيانيه نقطه‌ي عطفي در مبارزه‌ي انتخاباتي معين است و كار به روي آن مي‌تواند تأثير بيشتري بر آن بخش ساكت جامعه بگذارد. بخشي كه بر حسب نتايج نظرسنجي‌ها اگر بخواهد در انتخابات شركت كند به معين رأي خواهد داد و آن گاه ورق برخواهد گشت و دو خردادي ديگر رقم خواهد خورد. اما اين يخ كي ذوب خواهد شد؟ شايد دقيقا روز انتخابات. يك نكته را نيز بايد توجه كرد كه پيروزي معين چهار سال پر تنش را به همراه خواهد داشت؛ چرا كه او و جريان اصلاحات را به طور جدي‌تري در مقابل اين ساختار متصلب فاقد عقلانيت و به قول مهندس سحابي فاسد قرار مي‌دهد كه اگر بتوان مجلس هشتم را به سود طرفداران او (كه خيلي هم عليه‌السلام نيستند) رقم زد كمي از آن تنش كاسته خواهد شد. برگرداندن ورق به اين سو و كسب دوباره‌ي كرسي‌هاي مجلس و شوراهاي شهر به عملكرد شخص معين بستگي دارد كه به نظر مي‌رسد با تفاوت‌هاي شخصيتي او با خاتمي، قطعا مانند او نخواهد بود. به هر روي بيانيه‌ي ورود مجدد را بايد دوباره خواند